دروغ های آشکار 2
آره داشتم می گفتم . من گم و زیاد در جریان زندگی این آقا پسر بودم . یه روز رفتم سر کار ، دیدم یه پارچه سیاه به سر در دکانش زدن و اعلامیه یی مبنی بر این که مادرش فوت کرده ، چند روز بعد خودش اومد و مام بهش تسلیت گفتیم و سر سلامتی دادیم. چند ماهی نگذشت که یک بار دیگه پارچه ی سیاهی روی کرکره ی دکانش بستند ، این بار خبر مرگ پدرش رو نوشته بودند. من پیش خودم گفتم که این مجید چقدر بدشانسه که توی این مدت کوتاه هم پدر و مادرش رو از دست داد. البته ، مجید یک اخلاق بسیار ناپسندی داشت و اینکه خیلی به پدرش که بنگاه دار بود ، فحش و ناسزا می گفت . خیلی نصیحتش کردم که بلاخره اون پدرته . ولی توی سرش فرو نمی رفت . بعد از چند وقت هم باز دیدم که نه باز با این که پدرش مرده ،بازم بهش فحش می ده. خلاصه یه چند وقتی گذشت و نزدیک یکی دو سال رفت . تا این که باز دیدم اعلامیه ی داداشش رو روی کرکره زدند. من گفتم خدایا انگار عزرائیل خونه ی این مجید رو نشون کرده و هر چند وقت یک بار یه حال و احوالی از اون می پرسه . خلاصه سرتون رو درد نیارم که یه دفعه مجید خودش هم غیبش زد . تا این که عکسش رو توی روزنامه انداختن که اعتراف کرده بود ، که به نظر من بابام باعث مرگ مادرم شده بود. من هم پدرم رو کشتم و وقتی داداشم با خبر شد ، سر اون رو هم زیر آب کردم و جسدش رو انداختم توی ساک و با زنم بردیم و توی ساحل دریا خاک کردیم . در هر صورت این بابا که با همه شوخی می کرد و به همه سلام و چاکرم و نوکرم می کرد . قاتل دو نفر شده و متهم به تهدید کردن به مرگ نفر سوم که زنش بود ، شد . حالا این داستان رو بیان کردم تا بگم که از این خبر جنجالی 2-3 سال رفت و من گفتم این بابا رو به دار زدن و قال قضیه کنده شد . ولی باز امسال این خبر سوخته ی چند سال پیش رو این بار با نام قاتلی به نام پیمان یا اسمی شبیه اون ولی با همون داستان توی همون روزنامه بیان کردن . البته این بار به جای شهر پردیس ، شهر پرند رو نوشته بودند. خوب یکی نیست به این روزنامه ی زپرتی همشهری بگه ، تو چرا همه رو خر فرض می کنی و اخبار دروغی و سوخته و تاریخ مصرف گذشته رو چاپ می کنی که تنها صفحه ی حوادث رو پر کنی . خوب به نظر شما این دروغ پردازی نیست . این که مردم رو نادان فرض کنند کار درستیه؟؟؟
- ۹۳/۱۱/۰۸