وقتی که دل گرفته از این های و هوی ها
این نیم مصراع ، از یکی از اولین غزلهای خودم هست .
نشانه یی از دلتنگی اززمانه داشت . زمانی بود که واقعا تو اوج ناامیدی بودم . به لطف و مهربانی آن بزرگ مهربان ، در مدتی کمتر از شش ماه ، مشکلاتم عین آب خوردن حل شد . راستش رو بخواین من توی روزگار نوجوانی و باد غرور جوانی ، یک روز توی یک ناراحتی خیلی زیادی که با پدرم داشتم ، ناخواسته ، فحشی خیلی زشتی به پدرم دادم . پدرم به من ایمان داشت و همیشه پشت سرم تعریف می کرد مه من با بقیه ی بچه ها فرق دارم . این ناسزا و شکر مفتی که خوردم ، توی روحیه ی پدرم خیلی مؤثر افتاد و دیگه یادش نرفت که من این حرف زشت رو زدم ، بعد هم مشکلات دیگری پیش آمد که رابطه ی من و پدرم رو خیلی شکرآب کرد. زمانی چشم باز کردم که دیدم پدر عزیزم روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده و روز سیزدهمی که در این حالت بود ، دیگه نفسش بالا نیامد و به رحمت الله باقی پیوست . روز سوم مرگ آقام یک دفعه بغض وحشتناکم ترکید ، توی اتاقم نشستم و به شدت زار زدم ، به غلط کردن افتادم . ولی حالا حالاها مونده بود که مشکلم حل بشه . اینقدر سر قبر پدرم رفتم و گریه کردم و گفتم غلط کردم تا این که چند باری خواب پدرم رو دیدم ، اولین بار از من رو کشید و رفت و به من محلی نکرد. دفعه ی دوم توی خواب خواهرم برام حرف زده بود و بار سوم که درواقع بار دوم خواب دیدنم بود ، منو بغل کرد و احساس کردم منو بخشید . از اون روز مشکلات من شروع به حل شدن کرد. فهمیدم که گرفتاری کارم ، از ناراحتی پدرم بوده . از اون روز هر 5 شنبه به شوق پدرم ، یک کار خیری رو انجام می دهم که حالا بماند چیست ؟ هرروز بهتر از دیروز مشکلاتم رفع شد . می خوام بگم ، که کلید حل مشکلات دنیوی آدم ها در دعای پدر و مادر هستش . اگه اونها دعا کنند ، خدا همه رو حل می کنه.
- ۹۳/۱۲/۱۴