اخلاق گمشده
روی سخنم به کسانی هستش که محور این داستان هستند :
یکی از عزیزان برایم حکایت می کرد که همسری داره ، که خیلی نازه ، ولی یه ایراد بزرگ داره ، این که توی زندگی شون زیرابی می ره . این بنده خدا برای من تعریف کرد که من شب عیدی تا خرخره توی بدهی گرفتارم . یه روز زنم گفت که دندونش درد می کنه ، منم خدایی دستم خالی بود. زنم چند روزی توی لک بود ، من برای این که زنم از دردش راحت بشه ، با اصرار اون که می گفت از یکی از دوستات قرض بگیر بعد بهش بده ، من برم دندونم رو درست کنم ، خدایی منم دوست نداشتم به کسی رو بزنم ، ولی به خاطر این که زنم آرامش پیدا کنه ، توی محل کار به یکی از کاسبها رو زدم و درخواست 300 هزار تومان پول کردم تا زنم بره دندونش رو درست کنه . اون بنده خدا دو سه روز منو قلاب سنگ کرد تا این که بهم پول رو داد . اون شب پول رو به زنم دادم ، دو سه روز بعد هم رفتیم دندونپزشکی ، یکی از دندوناش رو درمان کرد و پر کرد و 90 هزار تومان هزینه شد . بقیه ی پول رو هم به خودش دادم تا پیشش بمونه که احیانا ناچار به خرجش نشم . بعد از چند روز از این داستان ، دیدم زنم دیگه به دندون پزشکی نرفت که بقیه ی کارش رو که می گفت ، تمام کنه . پیش خودم گفتم ، شاید منتظر یه فرصت خوبه که باز کار دندونش رو ترمیم کنه . دیدم خبری نشد . یه روز بهش اصرار کردم که اگه دندونت کاری دیگه نداره ، بقیه ی پول رو بده ، که من بازمانده ی اون رو همه تهیه کنم و بدهی مردم رو پس بدم ، دیدم داره من من می کنه ، وقتی اصرار کردم بهش که پاشو بقیه ی پول رو بده ، گفتم ، بردم ریختم توی حساب بانکم که پس اندازه بشه ...
من یاد خفت زمانی افتادم که گردنم رو به خاطر زنم پیش همکارم خم کرده بود ، به این خیال که واقعا زنم درد می کشه ، حالا می دیدم که زنم با آرامش خیال اون پول رو توی حسابش پس انداز کرده که باش حال کنه و دندونش هم بی خیال . خیلی اعصابم به هم ریخت از این که دیدم زنم بهم دروغ می گه و پولی رو که با منت پذیری از دیگران گرفتم رو به جای این که خرج جای اصلی اون بکنه ، رفته احتکار کرده و حالا شب عیدی ، منی که تا خرخره توی قرض و بدهی شناورم ، یه غصه ی دیگه به غصه هام اضافه بشه که این پول رو از کجا تهیه کنم تا به رفیقم بدم ،به زنم اصرار کردم که بدهی مردم رو باید صاف کنم ، من به خاطر دردت گرفتم نه به خاطر این که تو بری باش حسابت رو پر و پیمان تر بکنی . زیر بار نرفت و تهدید کرد که اگه منو مجبور کنی که این پول رو از حساب دربیام ، دیگه زندگی برام بی ارزش می شه ، من دلخوشی ام به پوله و از این حرفا ... دیدم ای بابا کار خیلی بیخ داره ، زنم به جایی که دلخوشیش شوهرش و بچه اش باشه ، دلخوشی به حساب بانکیشه . اصلا داغون شدم .
حالا روی صحبت من با زنهایی از این قبیل هستش که آیا این کار اخلاقی هستش که شوهرش توی این سختی و رکود بازار به خاطر این کار زشت ؛ شرمنده ی همکارش بشه . واقعا این زن پیش خودش فکر نکرده که وقتی شوهرش نداره ، اون رو مجبور نکنه که خفت قرض گرفتن رو به اون تحمیل نکنه . اگه دندونش واجب نبود ، برای چی این قدر به شوهرش فشار آورد که از دیگران قرض کن . به راستش اخلاق مندی این زن در کجای زندگیش گم شده که حاضره به خاطر پول ، به شوهرش پشت بکنه و به اون بگه که دلخوشی من به پوله و تو و بچه ام جایگاهی در زندگی ام ندارین ....
- ۹۳/۱۲/۱۹