نقدی بر کتاب "نگاهی نوین بر تاریخ دیرین ترکهای ایران" نوشته ی محمدرحمانی فر 2
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ
آقای رحمانی فر با کج فهمی و نداشتن آگاهی ادبی اشاره هایی که در سروده های نظامی به واژه ی ترکی و ترک و ترکانه و ... را درنیافته و به این باور رسیده است که نظامی گنجوی از ترکان اصیل بوده ، در حالی که حتی یک بیت ترکی هم در مثنویهای او دیده نمی شود ، استفاده از واژگان ترکی و ... در واقع آگاهی های نظامی از واژگان ترکی بوده و ربطی به این ندارد که خود نظامی هم ترک بوده باشد . وی در ادعایی کاملا خنده آور مدعی می شود که این ترکی نسرودن نظامی در مثنوی هایش به سبب فشاری بوده است که شروانشاهان به او وارد می کرده اند و او را وادار کرده اند که ترکی نسرایند و فارسی بسراید . وی در ادعایی خنده دار به این باور رسیده است که در زمان نظامی ، زبان همه ی مردم آذربایجان ترکی بوده است . وی تنها به استناد یک بیت ادبی از مولوی که تنها و تنها یک استعاره ی ادبی است ، مدعی است که شمس تبریزی از ترکان قبچاق بوده است ، در حالی که نام بردن از قبایل و طوایف ترکان در ادبیات پارسی تنها و تنها بر اساس نیازهای شعری بوده است نه صرف بر این که واقعا عین حقیقت باشد ، مانند ترکان یغما و ترکان قبچاق و ... مولوی سروده است :
زهی بزم خداوندی ، زهی می های شاهانه
زهی یغما که می آرد ، شه قبچاق شاهانه ...
من نمی دانم منظور از شه قبچاق دقیقا مراد شمس تبریزی است یا نه ؟! ولی این استدلال دلیلی بر این نیست که شمس تبریزی ترک بوده و از ترکان قبچاق بوده باشد .
نویسنده وقیحانه و با استفاده از آزادی رایج در سالهای دهه ی 1370 خ پر رویانه از اصطلاحاتی مانند آذربایجان جنوبی در برابر آذربایجان شوروی و اصطلاح «خلق آذربایجان» که واژه و اصطلاحی روسی و کمونیستی است بهره برده و سعی کرده تا ماهیتی مستقل از سایر مردم شریف ایران برای آنها بسازد . در تمام تاریخ و آثاری که پدید آمده ، هیچگاه عرصه های شمالی رود ارس نام آذربایجان نداشته و به نام آلبانی و آلان و آران داشته است و در اقدام مشکوک و استعمارگرایانه از سوی روسها و استالین در سالهای دهه ی 1920 م این بخش از شمال ارس به نام جمهوری آذربایجان تشکیل شد ، تا در زمانی دیگر و فرصتی مناسب آذربایجان در جنوب ارس را نیز به آن منضم کنند و البته این فرصت در سالهای پس از جنگ جهانی به دست روسیه افتاد تا با تصرف آذربایجان و تشکیل حکومت فرقه دموکرات پیشه وری ، این مهم را به انجام برساند و از سوی دیگر باقر اوف هم در آذربایجان شوروی با دموکراتها همکاری می کرد ولی با تلاش سربازان مام وطن و زحمات دولتهای آن روزگار ایران ، این تلاشها به جایی نرسید و با پشتیبانی آمریکا در آن روزها ، شوروی ناچار به عقب نشینی از آذربایجان ایران شده و از همین سال جنگ سرد میان روسیه شوروی و آمریکا آغاز شد .
این نویسنده با چاپلوسی در جای جای کتاب ، با بدگویی کردن و متهم کردن سلطنت پهلوی به افکار و سیاستهای شوونیستی ، کوشیده تا کارهای زشت جدایی خواهانه ی خویش را رنگ و بویی اسلامی بدهد و جمهوری اسلامی را به چاپ این مزخرفات ترغیب نماید و البته موفق هم شده است . در روزگاری که تنها دو تا بد و بیراه به نظام شاهی پیشین و انکار رفتارها و سیاستهای آن روزگار می توان کتاب به چاپ رساند و هر مزخرفی را در آن به خورد مردم داد . نویسنده با چاپلوسی مدعی است که رضاشاه و فرزندش با سیاست شوونیستی سعی در نابودی فرهنگ و زبان ترکی داشته و زبان فارسی را به اجبار در مدارس آذربایجان برپا کرده و کتابهای ترکی را سوزانده اند . گویی این سیاست در دوران جمهوری اسلامی اصلا و ابدا روی نداده و اصلا زبان پارسی را به کار نبرده اند . زبان ملی ، پارسی است و در همه ی ایران از اقصی نقاط تا آن سوی دیگر ایران مرعی و قابل اجرا است ولی کسی در پی نابودی فرهنگهای بومی نبوده و نیست و ایران در سایه این اقوام به نام ایران شناخته شده است .
نویسنده در سایه ی رأفت حکومت ایران و جمهوری اسلامی با وقاحت تمام از عملکرد دولت فرقه ی پیشه وری دفاع کرده و به حکومت مرکزی ایران تاخته است . این آدم وطن فروش سیاستهای جدایی خواهانه ی پیشه وری و خیابانی را دفاع کرده و آن را خوب و جایز دانسته است و از این سخنان او همان رنگ و بوی جدایی خواهانه ی پانترکیستهایی به مشام می رسد که در آذربایجان شوروی و دیگر جاها لانه کرده و دم از جدایی آذربایجان از مام وطن می زنند .
نویسنده ی نادرست این کتاب ، سعی کرده تا وارونه نویسی کرده و واژگان با شکلی نادرست ، از ریشه ی زبان ترکی بنمایاند . گویی که این گونه نگارش واژگان در کتابهای دیگر از تاریخ و ادبیات و ... دیده نشده است . مانند واژه ی شلمنصر پادشاه آشور که در همه ی کتب تاریخی به ریختی اینگونه یا نزدیک به آن نوشته شده و هرگز به شکل <سالمانسار> نوشته نشده است مگر این کتاب . وی چنان بی سواد است که نام <تئودور هرتسفلد> یا هرتزفلد را به شکل حرزفلد نوشته است . این نویسنده سعی در تاریخ سازی داشته است . مثلا مدعی است که نام شهر <سردرود> که شهری در نزدیک تبریز است ، در واقع از نام <ساردوری> پادشاه اورارتو گرفته شده و نام آن "سرده ری" بوده که پهلوی ها با سیاست شوونیستی و فرهنگ ستیزشان آن را به سردرود تبدیل کرده اند تا نام باستانی و ترکی سرده ری نباشد !!!!
نویسنده در اقدامی مذبوحانه سعی کرده است که نقل قول از افرادی نامی و موثق در جهات نیات پلید خویش بیاورد ولی حتی نتوانسته از منابع اصلی و دست اول بهره ببرد و از منابع ترکی که امثال زهتابی و محمدزاده صدیق نوشته اند نقل قول کرده است . در حالی که اگر بهتر می گشت همان منابع اصیل و اصلی هم دم دست موجود بودند . مثل از گفته های ویل دورانت در تاریخ تمدن بهره برده ولی در پانویس کتاب وقتی مراجعه می کنیم می بینیم از کتاب ترکی نویس محمدزاده ی صدیق منبع آورده است .
در آخر این که نویسنده در کاری بسیار خنده آور حتی تمدن کهن آرتتا یا ارت تا را - که در منطقه ی جیرفت کشف شده و بارها و بارها درباره ی آن در روزنامه ها قلم زده شده و از دستاوردهای باستان شناسی استاد پرفسور مجیدزاده می باشد که از مشاهیر باستان شناسی دنیاست . این تمدن که در حد فاصل میان شهر سوخته تا عیلام است - ترکی دانسته و مربوط به منطقه ی شمال باختری ایران دانسته است و در ادعایی خنده آورتر کوشیده تا آرتتا را واژه یی ترکی قلمداد کند که همریشه ی واژگان ترکی آلا و آللا دانسته که به معنی کوه است و از واژگانی چون آلاداغ و آلاتاآ و ... برگرفته و مدعی است که در زبان ترکی کلمات بسیاری است که ر تبدیل به ل می شود . وی مدعی شده که چون آرت تا شبیه آلاتا می باشد پس ترکی می باشد و تمدن آرت تا هم ترکی است . وی حتی واژکان آرارات و اورارتو را هم با آرت تا همریشه دانسته است .
در آخر کتاب هم سعی کرده که به نحو احسن مصادره به مطلوب کند و مشاهیر ایرانی را به نام های ترکی مصادره کرده و مدعی است که اینها ترک بوده اند و ادبیات ترکی را ساخته اند . از مشاهیر ایرانی که ایشان به نام ترک نژاد یاد کرده و مدعی است که از بزرگان ترک بوده اند می توان به نسیمی شیرازی و فضولی بغدادی و شاه اسماعیل صفوی و نظامی گنجوی و پورحسن اسفراینی اشاره کرد که چون به ترکی سروده هایی دارند پس ترک نژادند. در حالی که اصلا اینگونه نبوده و باید یادآوری کرد که نسیمی به واقع شیرازی بوده و به سبب ارادتی که به پیر خویش داشته در آذربایجان مانده گار شده ، فضولی بغدادی هم شاید ترک بوده باشد ، ولی مسلما بغدادی است و اصلا در آذربایجان به آن شکلی که او را آذربایجانی دانست ، نبوده است . شاه اسماعیل هم بی گمان از تبار شیخ صفی اردبیلی است که نیاکانش از اکراد موصل بوده اند و به سبب ارادتی که در میان ترکان به ایشان پدید آمده بوده است ، با ایشان همراهی کرده و در طی چند نسل زبان ترکی را به عنوان زبان مادری پذیرفته اند ، در حالی اصل و تبار ایشان از کردهای موصل است . نظامی گنجوی هم بی گمان ایرانی است و از مادری ارمنی زاده شده است . اگر تنها به صرف این که کسی در آذربایجان بوده ، ترک می باشد ، پس تمام سرایندگانی که در مقبرةالشعرای تبریز گردآمده و در آنجا به خاک سپرده شده اند هم ترک بوده اند مانند سیف فرغانی و کمال خجندی و ... که به هیچ عنوان ترک هم نبوده اند . چه بسیار بوده اند سرایندگانی که سروده هایشان به دست مترجمان ترک به ترکی بازگردانده شده و این توهم به ذهن آقای رحمانی فر رسیده که این عزیزان ترک بوده اند و ترک نژاد .
در پایان از همه کسانی که این نقد کتاب را می خوانند تشکر می کنم و بیان می کنم که اصلا قصد برتری دادن و دون خواندن پارسی نژاد و ترکی نژاد را نداشته و ندارم و بر این باورم که ایران بزرگ در قالب این سرزمینی که امروز شکل گرفته ماهیت ایرانی دارد و اگرچه در دویست سال گذشته ، پاره های تن ایران از هم پاره شده و جدا افتاده اند ، ولی امروز آنچه که از این ایران بزرگ به جا مانده ، از هم جدا نیستند و در این جنگ تحمیلی دیدیم که دلاورمردان ترک و پارس و تاجیک و افغان و بلوچ و سیستانی و مشهدی و تهرانی و ... برای حفظ کیان این مملکت به نبرد رفتند و خون خویش را در پای درخت ایران ریختند تا درخت ایران تناور و شاداب بماند و جان بر سر این باور نهادند که ایران سرای من است . این مردان دلیر برای حفظ مرزهای موجود ایران عزیز به جنگ رفتند و جان باختند تا به جدایی خواهان بگویند که ما با جان و مال و خون مان نخواهیم گذاشت تا موجوداتی حقیر از این دست پاره یی دگر از ایران را جدا کنند .
زنده باد ایران ، زنده باد آذربایجان و تمام مرزهای ایران از بازرگان تا چابهار از سرخس مشهد تا مرز اروند رود .
24 تیرماه 1394 خورشیدی . تهران
زهی بزم خداوندی ، زهی می های شاهانه
زهی یغما که می آرد ، شه قبچاق شاهانه ...
من نمی دانم منظور از شه قبچاق دقیقا مراد شمس تبریزی است یا نه ؟! ولی این استدلال دلیلی بر این نیست که شمس تبریزی ترک بوده و از ترکان قبچاق بوده باشد .
نویسنده وقیحانه و با استفاده از آزادی رایج در سالهای دهه ی 1370 خ پر رویانه از اصطلاحاتی مانند آذربایجان جنوبی در برابر آذربایجان شوروی و اصطلاح «خلق آذربایجان» که واژه و اصطلاحی روسی و کمونیستی است بهره برده و سعی کرده تا ماهیتی مستقل از سایر مردم شریف ایران برای آنها بسازد . در تمام تاریخ و آثاری که پدید آمده ، هیچگاه عرصه های شمالی رود ارس نام آذربایجان نداشته و به نام آلبانی و آلان و آران داشته است و در اقدام مشکوک و استعمارگرایانه از سوی روسها و استالین در سالهای دهه ی 1920 م این بخش از شمال ارس به نام جمهوری آذربایجان تشکیل شد ، تا در زمانی دیگر و فرصتی مناسب آذربایجان در جنوب ارس را نیز به آن منضم کنند و البته این فرصت در سالهای پس از جنگ جهانی به دست روسیه افتاد تا با تصرف آذربایجان و تشکیل حکومت فرقه دموکرات پیشه وری ، این مهم را به انجام برساند و از سوی دیگر باقر اوف هم در آذربایجان شوروی با دموکراتها همکاری می کرد ولی با تلاش سربازان مام وطن و زحمات دولتهای آن روزگار ایران ، این تلاشها به جایی نرسید و با پشتیبانی آمریکا در آن روزها ، شوروی ناچار به عقب نشینی از آذربایجان ایران شده و از همین سال جنگ سرد میان روسیه شوروی و آمریکا آغاز شد .
این نویسنده با چاپلوسی در جای جای کتاب ، با بدگویی کردن و متهم کردن سلطنت پهلوی به افکار و سیاستهای شوونیستی ، کوشیده تا کارهای زشت جدایی خواهانه ی خویش را رنگ و بویی اسلامی بدهد و جمهوری اسلامی را به چاپ این مزخرفات ترغیب نماید و البته موفق هم شده است . در روزگاری که تنها دو تا بد و بیراه به نظام شاهی پیشین و انکار رفتارها و سیاستهای آن روزگار می توان کتاب به چاپ رساند و هر مزخرفی را در آن به خورد مردم داد . نویسنده با چاپلوسی مدعی است که رضاشاه و فرزندش با سیاست شوونیستی سعی در نابودی فرهنگ و زبان ترکی داشته و زبان فارسی را به اجبار در مدارس آذربایجان برپا کرده و کتابهای ترکی را سوزانده اند . گویی این سیاست در دوران جمهوری اسلامی اصلا و ابدا روی نداده و اصلا زبان پارسی را به کار نبرده اند . زبان ملی ، پارسی است و در همه ی ایران از اقصی نقاط تا آن سوی دیگر ایران مرعی و قابل اجرا است ولی کسی در پی نابودی فرهنگهای بومی نبوده و نیست و ایران در سایه این اقوام به نام ایران شناخته شده است .
نویسنده در سایه ی رأفت حکومت ایران و جمهوری اسلامی با وقاحت تمام از عملکرد دولت فرقه ی پیشه وری دفاع کرده و به حکومت مرکزی ایران تاخته است . این آدم وطن فروش سیاستهای جدایی خواهانه ی پیشه وری و خیابانی را دفاع کرده و آن را خوب و جایز دانسته است و از این سخنان او همان رنگ و بوی جدایی خواهانه ی پانترکیستهایی به مشام می رسد که در آذربایجان شوروی و دیگر جاها لانه کرده و دم از جدایی آذربایجان از مام وطن می زنند .
نویسنده ی نادرست این کتاب ، سعی کرده تا وارونه نویسی کرده و واژگان با شکلی نادرست ، از ریشه ی زبان ترکی بنمایاند . گویی که این گونه نگارش واژگان در کتابهای دیگر از تاریخ و ادبیات و ... دیده نشده است . مانند واژه ی شلمنصر پادشاه آشور که در همه ی کتب تاریخی به ریختی اینگونه یا نزدیک به آن نوشته شده و هرگز به شکل <سالمانسار> نوشته نشده است مگر این کتاب . وی چنان بی سواد است که نام <تئودور هرتسفلد> یا هرتزفلد را به شکل حرزفلد نوشته است . این نویسنده سعی در تاریخ سازی داشته است . مثلا مدعی است که نام شهر <سردرود> که شهری در نزدیک تبریز است ، در واقع از نام <ساردوری> پادشاه اورارتو گرفته شده و نام آن "سرده ری" بوده که پهلوی ها با سیاست شوونیستی و فرهنگ ستیزشان آن را به سردرود تبدیل کرده اند تا نام باستانی و ترکی سرده ری نباشد !!!!
نویسنده در اقدامی مذبوحانه سعی کرده است که نقل قول از افرادی نامی و موثق در جهات نیات پلید خویش بیاورد ولی حتی نتوانسته از منابع اصلی و دست اول بهره ببرد و از منابع ترکی که امثال زهتابی و محمدزاده صدیق نوشته اند نقل قول کرده است . در حالی که اگر بهتر می گشت همان منابع اصیل و اصلی هم دم دست موجود بودند . مثل از گفته های ویل دورانت در تاریخ تمدن بهره برده ولی در پانویس کتاب وقتی مراجعه می کنیم می بینیم از کتاب ترکی نویس محمدزاده ی صدیق منبع آورده است .
در آخر این که نویسنده در کاری بسیار خنده آور حتی تمدن کهن آرتتا یا ارت تا را - که در منطقه ی جیرفت کشف شده و بارها و بارها درباره ی آن در روزنامه ها قلم زده شده و از دستاوردهای باستان شناسی استاد پرفسور مجیدزاده می باشد که از مشاهیر باستان شناسی دنیاست . این تمدن که در حد فاصل میان شهر سوخته تا عیلام است - ترکی دانسته و مربوط به منطقه ی شمال باختری ایران دانسته است و در ادعایی خنده آورتر کوشیده تا آرتتا را واژه یی ترکی قلمداد کند که همریشه ی واژگان ترکی آلا و آللا دانسته که به معنی کوه است و از واژگانی چون آلاداغ و آلاتاآ و ... برگرفته و مدعی است که در زبان ترکی کلمات بسیاری است که ر تبدیل به ل می شود . وی مدعی شده که چون آرت تا شبیه آلاتا می باشد پس ترکی می باشد و تمدن آرت تا هم ترکی است . وی حتی واژکان آرارات و اورارتو را هم با آرت تا همریشه دانسته است .
در آخر کتاب هم سعی کرده که به نحو احسن مصادره به مطلوب کند و مشاهیر ایرانی را به نام های ترکی مصادره کرده و مدعی است که اینها ترک بوده اند و ادبیات ترکی را ساخته اند . از مشاهیر ایرانی که ایشان به نام ترک نژاد یاد کرده و مدعی است که از بزرگان ترک بوده اند می توان به نسیمی شیرازی و فضولی بغدادی و شاه اسماعیل صفوی و نظامی گنجوی و پورحسن اسفراینی اشاره کرد که چون به ترکی سروده هایی دارند پس ترک نژادند. در حالی که اصلا اینگونه نبوده و باید یادآوری کرد که نسیمی به واقع شیرازی بوده و به سبب ارادتی که به پیر خویش داشته در آذربایجان مانده گار شده ، فضولی بغدادی هم شاید ترک بوده باشد ، ولی مسلما بغدادی است و اصلا در آذربایجان به آن شکلی که او را آذربایجانی دانست ، نبوده است . شاه اسماعیل هم بی گمان از تبار شیخ صفی اردبیلی است که نیاکانش از اکراد موصل بوده اند و به سبب ارادتی که در میان ترکان به ایشان پدید آمده بوده است ، با ایشان همراهی کرده و در طی چند نسل زبان ترکی را به عنوان زبان مادری پذیرفته اند ، در حالی اصل و تبار ایشان از کردهای موصل است . نظامی گنجوی هم بی گمان ایرانی است و از مادری ارمنی زاده شده است . اگر تنها به صرف این که کسی در آذربایجان بوده ، ترک می باشد ، پس تمام سرایندگانی که در مقبرةالشعرای تبریز گردآمده و در آنجا به خاک سپرده شده اند هم ترک بوده اند مانند سیف فرغانی و کمال خجندی و ... که به هیچ عنوان ترک هم نبوده اند . چه بسیار بوده اند سرایندگانی که سروده هایشان به دست مترجمان ترک به ترکی بازگردانده شده و این توهم به ذهن آقای رحمانی فر رسیده که این عزیزان ترک بوده اند و ترک نژاد .
در پایان از همه کسانی که این نقد کتاب را می خوانند تشکر می کنم و بیان می کنم که اصلا قصد برتری دادن و دون خواندن پارسی نژاد و ترکی نژاد را نداشته و ندارم و بر این باورم که ایران بزرگ در قالب این سرزمینی که امروز شکل گرفته ماهیت ایرانی دارد و اگرچه در دویست سال گذشته ، پاره های تن ایران از هم پاره شده و جدا افتاده اند ، ولی امروز آنچه که از این ایران بزرگ به جا مانده ، از هم جدا نیستند و در این جنگ تحمیلی دیدیم که دلاورمردان ترک و پارس و تاجیک و افغان و بلوچ و سیستانی و مشهدی و تهرانی و ... برای حفظ کیان این مملکت به نبرد رفتند و خون خویش را در پای درخت ایران ریختند تا درخت ایران تناور و شاداب بماند و جان بر سر این باور نهادند که ایران سرای من است . این مردان دلیر برای حفظ مرزهای موجود ایران عزیز به جنگ رفتند و جان باختند تا به جدایی خواهان بگویند که ما با جان و مال و خون مان نخواهیم گذاشت تا موجوداتی حقیر از این دست پاره یی دگر از ایران را جدا کنند .
زنده باد ایران ، زنده باد آذربایجان و تمام مرزهای ایران از بازرگان تا چابهار از سرخس مشهد تا مرز اروند رود .
24 تیرماه 1394 خورشیدی . تهران
- ۹۴/۰۴/۲۴