نیم نگاهی به امور جاری کشور 1
راستش رو بخواین از اون جایی که هیچ علاقه یی به نظام جمهوری اسلامی ندارم ،
زیاد خودم رو درگیر سیاستهای نظام هم نکرده ام . چنان که بارها گفته ام ،
اگر اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارم ، دلیلی بر این نیست که التزامی
هم نداشته ابشم ، چنان که یک آدم در آمریکا باشد و اعتقادی به نظام جمهوریت
این کشور نداشته باشد ، ولی باید به قوانین این کشور احترام بگذارد وگرنه
زندگی برایش سخت خواهد شد. چنان که بسیاری از کسانی که در کشورهای دیگر
هستند ، نظر به این که نظام حکومتی کشور مورد بحثشان را قبول ندارند ، ولی
به قوانین مدنی این کشورها احترام می گذارند و البته بسیاری از این مردم به نظام سربازی آن کشور هم پایبندی داشته و انجام سربازی کرده اند چنان که بسیاری از ایرانیان ساکن آمریکا ، امروز در ارتش آمریکا عضو بوده و به آرمانهای این ارتش می اندیشند . من هم چنان که اینان هستند ، در ایران عزیز زندگی می کنم و دستکم 400 سال پیشینه ی تاریخی در یکی از روستاهای مرکزی ایران و منطقه ی یزد رو دارم که نشان می دهد که ما ایرانی هستیم و پیش از این هم ایرانی بوده ایم . من و تمام پدران پیشین من ایرانی بوده و در این سرزمین زندگی کرده اند . از اون سده های پیشین رژیم های بسیاری در این کشور بر سر کار آمده و نابود شده اند ، ولی ما ایرانی بوده و مانده ایم . امروز هم این رژیم در کنار رژیمهای گذشته قرار دارد و امروز هست و مسلما تا ابد در ایران برقرار نخواهد بود ، ولی مسئله ی مهم این است که امروز و در دوره ی ما این نظام بر قرار می باشد و ما هم التزام به این قوانین داریم که رژیم کنونی برقرار کرده است و فردای از میان رفتن این نظام ، اگر عمری باقی باشد ، باید با قوانین آن رژیم زندگی کنیم . ولی من در کمترین تعهدی که به نظام داشته ام ، انجام سربازی بوده است که 21 ماه از بهترین روزهای جوانی ام را برایشان خدمت کرده ام و البته صدمات روحی و روانی و جسمی زیادی هم دیدم . روزهایی بسیار سخت که برای خیلیها قابل تحمل نبود و نیست . امروز که گاهی از جلوی همان پادگان محل خدمتم رد می شوم ، انگشت تحیر به دهان می گیرم که اینقدر تغییر کرده است ، به هر روی ، روزهای سخت و سیاه سربازی من گذشت و هنوز هم باور کنید که توهم دارم که باز هم منو برای سربازی ببرند . از بس به من بد گذشت در این دو سال .
حالا از این همه حرف زدن و مقدمه چینی منظورم این بود که بابا یکی به داد این مردم برسه . گاهی اوقات وقتی به همه ی اموری که ذهن آدم به آن می اندیشد ، می اندیشم در می یابم که چه قدر از مدینه ی فاضله یی که به اون می اندیشم دور هستیم ، هر گوشه از این کشور رو می بینیم ، تا خرخره در کثافت فساد اداری غوته ور است . مثلا در دوره ی سربازی ، یک برد اطلاعاتی رو روزهای آخر توی ستاد مشترک دیدم که نشان می داد که سهمیه ی فوری و واجب هر سرباز چه چیزهایی و به چه اندازه یی است ، خدایی وقتی به اقلامی که باید به عنوان جیره به سرباز بدهند ، نگاه کردم ، شک کردم که در ارتش هستم یا در دزدخانه ام ؟؟
دیدم از تمام اون جیره یی که باید به من سرباز می دادند ، تنها واکس و قند و چای و یک مقدار خنزر و پنزر رو به ما سر وقت دادند و بقیه ی اقلام رو یا اصلا ندادند و یا این که یک چهارم جیره ی ما رو دادند . مثلا از 4 جفت پوتین تنها دو تا به ما دادند ، از جوراب و زیرپوش و لباس نظامی و ... همه را کمتر از یک چهارم تا یک دوم داده بودند . هر چی نگاه کردم ، دیدم نه در زمان جنگیم و نه در حال تحریم نظامی . همین جیره رو سربازهای سپاه تمام و کمال می گرفتند ولی سربازهای ارتش بیچاره بودند و چیزی دستمان را نگرفت و به کوچکترین بهانه یی یا به ما اضافه خدمت می دادند و یا این که با تهدید ، مجبور به سکوت می شدی .
این یکی از مظاهر فساد در ارتش بود . یکی دیگر از مفاسد ارتش ، همجنسگراهای نظامی بودند که خدا رو شکر توی دوره ی ما هم کم نبود و یکی از اونها به پست من هم خورد ، ولی من اون وقتها اینقدر توی عشق و عاشقی با دختر همسایه امون و دختر عمو . غیر ذلک بودم که اصلا سمت این کثافت کاری ها نمی رفتم ، ولی همین گل پسر تقریبا نصف سربازان پادگان ما رو سیراب کرده بود و تنها کسی که انگاری دست بهش نزده بود ، من بودم !!! وقتی حضرت تیمسار ما فهمید که این آقا پسر تهش باد می ده و کونش می خاره ، به جای این که تبعیدش کنه ، نوازشش کرد و نشون به اون نشون که من هفت روز اضافه خدمت خوردم و این آقا پسر حتی یک ساعت هم اضافه نخورد!!!
- ۹۴/۰۷/۱۳