هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عنصری که عامل انفجارنخست
وزیری بوده و با نفاق خود تا اصلی ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ نموده بود،
مطرح می شود. نام او غالباً همراه است با بیان تزویرهایش که دو خودکار در
جیب داشته یکی برای بیت المال و یکی شخصی و... اما در این میان، کمتر،
سوابق و شخصیت او بررسی شده است.
مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد
۱۳۲۹ از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از
دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶
ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.
وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت
"سایبرناتیک" و شرکت انگلیسی "رایدر هند" با مسئولیت فردی معروف به "مستر
نیشام" شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی ها به کشورهایشان،
شرکت مذکور منحل می شود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور
فرار می کند.
شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داودی شمسی بوده
است و معرف های کشمیری قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای
شاخص منافقین بوده اند. از دیگر معرفین وی علی اکبر تهرانی است که از
متهمین ردیف اول در پرونده هشتم شهریور بوده است.
وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز
-که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان
مجاهدین شد. ابتدا در بحث های خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به مرور
زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر
عمل کرد.
او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق
الاسلام در این سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان
منافقین بوده و اسامی مستعاری همچون "حنیف" و "مجیب" داشته است. منزل او در
مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و
افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند.
همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بوده است و اکنون نیز به
همراه وی متواری است. کشمیری همزمان با فعالیت گسترده در سازمان منافقین به
عضویت در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمد کاظم پیرورضوی
در می آید.
وی مدتی نیز در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی و مرکز
مستشاری امریکایی ها با عنوان نماینده نخست وزیر دولت موقت و زیر نظر کمیته
اداره دوم ارتش مستقر بود. در این مدت، از جمله اقدامات وی می توان به
مداخله و جلوگیری از به جریان افتادن و محاکمه عاملان کشتار ۱۷ شهریور
اشاره کرد که با توجه به ریشه امریکایی جمعه خونین و تظاهر منافقین در آن
تاریخ به اعمال ضد امریکایی، محل تأمل فراوان است.
وی در بدو تأسیس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی نیز مدتی به عضویت آن در آمد. معرف وی عبدالمجید قبادیان معدوم از
دیگر نفوذی های ارشد منافقین به سپاه آقای داود شمسی بوده است.
وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به
نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله خیانت های وی در
این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی عامری بوده است.
وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت می
کند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیتان و بلوچستان
می شود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی
بهزادنبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به
دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا
مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی
در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری
به غلط تصور کرده اند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.
از دوستان صمیمی او می توان به علی اکبر تهرانی، جلیل
بیات (که از اتهاماتش جسدسازی برای کشمیری و تلاش برای شهید جلوه دادنش
بوده است)، اشاره کرد.
پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل
مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود
کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلستان فوت
و دفن شد. این بخشی از اطلاعاتی است که حجت الاسلام ری شهری در کتاب
خاطرات خود از مسعود کشمیری نقل می کند.
درباره مسعود کشمیری، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت
مجاهدین خلق ایران که مدتی با کشمیری در ترکیه همخانه بوده است، در مصاحبه
ای گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یک خانه سازمانی که من
آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و
همسرش مدتی آنجا بودند.
مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از
خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانه ای داشتیم و بعدها در منطقه
شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و
خانمم هم خانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثه هایی
که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمی کردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی
به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود."
او ادعا می کند مسئول بالاتر کشمیری فردی به نام افتخاری بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی-
امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذی ها بود، اینهایی که در
ارگان ها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری
چهره ای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و
مراکز اصلی یا تردد نمی کند و یا بسیار کم تردد می کند و از ورودی های
معمولی ساختمان ورود و خروج نمی کرد و در جلسات کمتر حضور پیدا می کرد.
کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهره ای بود که در
حاشیه بود و کمتر کسی او را می شناخت و کمتر کسی از نیروهای جدید می دانست
او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود
کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.»
سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که
جان سالم به در برده است، درباره کشمیری می گوید: «در اواخر سال ۵۷ از طرف
نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش
مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس
دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از
اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای
بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری
و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می
کند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای
محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد
مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت
وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و
به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و
صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز
شبش را نیز ترک نمی کند.»
شاهسوندی که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور
به سر می برد، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری می گوید: «یک طرح اطلاعاتی را
راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی
نفوذی ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین
نفوذی بود و این طرح را می داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را
بر عهده نمی گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به
او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت های
مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم تر کند.
ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد
بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد
طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که
کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست
وزیری داده می شود.
ابتدائاً پارازیت هایی که فرستاده می شود و همچنان اثر نمی کند و طرح
بمباران را می دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم
بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه
سرانجامی دارد!»
اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین
و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال ۶۰ رخ
داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای
باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به
نابودی مرکز این رادیو می گیرند.
ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس
های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت می یابند محل رادیو را
کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته
است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.
پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب
افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می شود که به دلایل نامعلومی
دچار سانحه شده و سقوط می کند.
پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می
شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز بر عهده
داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می گیرد. در این
عملیاتها جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی می نموده است.
سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه ای از
مسعود کشمیری اشاره می کند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده
اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی می باشد.
شاهسوندی در توضیح این نامه می گوید: «این توضیح را می
دهم چون بدون این توضیح نامه معنا پیدا نمی کند. در ماجرای انقلاب
ایدئولوژیک کسانی که متحول می شدند، با مکانیزم هایی که بعداً عرض خواهم
کرد، اینها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبری دیگر در
اینجا و در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیر کل، مسئول اول و.... وجود
ندارد، بلکه چیزی که وجود دارد فقط رهبر است... مسعود کشمیری در این ایام
نامه ای بعد از متحول شدنش می نویسد، این نامه بلند است و در این نامه اسم
مسعود کشمیری ذکر نمی شود و با امضای محفوظ است و تحت عنوان "نامه یکی از
قهرمانان عملیات ویژه" توضیحی می دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته
می شود که در دوران حیاتشان یک کار بسیار ویژه انجام داده اند... این نامه
بعد در نشریه مجاهد شماره ۲۵۰ در همان سال ۶۴ به چاپ رسید. هدف از چاپ این
نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک بود.
آن موقع آقای رجوی احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از
کارهایی که در آن سال ها صورت گرفته تأییدیه لازم داشت چرا که شرایط بحرانی
بود، خطیر بود و احتیاج داشت همه به تأیید کاری که او کرده در واقع
بپردازند. در مقدمه اش می گوید که صفت قهرمان در حیات هر مجاهدی کمتر به او
داده می شود مگر که عملیات بسیار خطیر و ویژه ای را انجام داده باشد مگر
این که در دوران حیاتش امتحان های ویژه ای را از سر گذرانده باشد.
البته این نامه اسم نمی آورد که مسعود کشمیری عامل و
نویسنده این نامه است، ولی با کمی اطلاعات جانبی که انسان ها می توانند
داشته باشند یا من اکنون از طریق این صحبت در اختیار شنوندگان خواهم گذاشت
یا بخشی از آن را قبلاً گفته ایم، مقایسه و کنار هم نهادن این اطلاعات برای
شما شنوندگان به خوبی روشن می کند که این نویسنده جز مسعود کشمیری کسی
نیست، البته آن سال ها در درون روابط بخشی از افراد و شماری از افراد می
دانستند.»
اگرچه این نامه توسط فردی نوشته شده که ادبیات موهنش
مورد آزار خوانندگان خواهد شد، اما ضمن پوزش، برای معرفی شخصیت وی بخش هایی
از آن را در ادامه آورده ایم.
در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی
برداشتن از زیارتنامه ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می شود که
"السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث
امیرالمؤمنین..." که به دلیل محتوای وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهیز
می کنیم.
در این نامه مسعود کشمیری می نویسد: «من بنا به
مسئولیتم سال ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم.
بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین
ارگان های اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و
جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش
در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار
مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی...» نقاط حساس بعدی که همان شورای
عالی امنیت است را نام نمی برد تا هویتش افشا نگردد.
در بخش دیگری از نامه اش می نویسد: «می خواهم بدون آن
که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که
در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه
۶۰ بود که برادر قهرمانم... {به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من
خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... {شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر
نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها
را برادر شهیدم... {احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به
آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها،
سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و
تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به
خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین
مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از
آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی
مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.
یادم می آید در اوایل مرداد ۶۰ که سازمان در آستانه
اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا
نمی شود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژده
ای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می کنی، هر
قدر فکر کردم این مژده چه می تواند باشد، عقلم به جایی نرسید.
با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده
پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمی دانم چرا، چند روز بعد از این دستور
{یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری می توانست انجام دهد} صبح که به
شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زده اند، پرسیدم چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و
بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند
{...} خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم
مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در
را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد،
مژده ای که مسئولم به من گفته بود همین بود.»
شاهسوندی در تفسیر آن عملیات لغو شده، توضیح می دهد که
آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است که می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام
بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به ۸ شهریور ماه منتقل می
شود.
در ادامه نامه کشمیری آمده است: «در همان ایام که آغاز
کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای
مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری
شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را می خواستند به
مرحله اجرا بگذارند.
هیئت هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و
نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می کردند، گزارشات ارسالی برای
شورای عالی که به دست من می رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل
فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که
در مقایسه با جبهه های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی
مجاهد بدهید.
در تاریخ... {طبیعتاً روزهای نزدیک به ۸ شهریور} بعد از
مدت ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد {مقصود مهدی افتخاری است} همه از
دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم.
نمی دانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان
تصمیم بگیرد که طرح ...{ طبیعتاً منظور انفجار نخست وزیری است} را به اجرا
در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و
بلافاصله طرح را گفتم، { مقصود عملیات انتحاری است}
مدت ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و
ایفای مسئولیتم می دانستم، برادر مهدی {همان مهدی افتخاری} گفت این جواب
تو بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و موقع خداحافظی گفت در مورد پاسخ
نهایی ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل
آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم.{...}
از این پس دست هایم به اراده ات حرکت می کند و پاهایم
به اراده ات قدم بر می دارد، و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می
دهد، مرگ بر رژیم، درود بر رجوی، فدایی تو... {همانطور که اشاره شد نام وی
درج نشده} تاریخ ۲۷/۲/۱۳۶۴"
اما شاهسوندی در حالی که به وضوح همچنان با جمهوری
اسلامی موضع دارد،علت شکست پروژه کشمیری را اینگونه ترسیم می کند: «در
واقع حکومت جمهوری اسلامی حکومتی از نوع حکومت های کلاسیک رایج دنیا نیست و
یا حتی از نوع حکومت های استبدادی دنیا نیست که اگر سرانی از حکومت زده
بشوند و یا از حکومت خارج بشوند، بقیه را رعب و وحشتی بگیرد و کلاً نظام
فرو بپاشد.»
مسعود کشمیری همچنان زنده است، برخی از اعضای منافقین
معتقدند او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد منافقین بریده است و برخی
دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شد،ه همچنان محتاج منافقین می
دانند و معتقدند با مسعود و مریم رجوی در اردن به سر می برد. اما آنچه موجب
افسوس است، این است که او در پی آنکه پرونده انفجار نخست وزیری همچنان
مسکوت مانده است، علی رغم اینکه تمام اسناد محکمه پسند بر علیه او دلالت
دارند، گویا مورد تعقیب هیچ نهاد بین المللی همچون اینترپل نیست و این است
که بر مظلومیت رجایی و باهنر می افزاید...
کشمیری شهید" پس از ۲۹سال کجاست؟!
سوال اساسی اینجاست که چرا بعد از ۲۹سال
پس از این واقعهی مهم هنوز کشمیری(کسی که تا مقام دبیر شورای امنیتملی
نفوذ میکند)به عنوان فردی که رییسجمهور و نخستوزیر یک کشور را به شهادت
رسانده، مورد تعقیب و دستگیری توسط نیروهای امنیتی جمهوریاسلامی قرار
گرفته نشده و حتی یک پیگرد معمولی بینالمللی نیز در این زمینه صورت نگرفته
است.
به گزارش ثامن، در شماره قبل به برخی پشت پرده های جریان موسوم به مهدی هاشمی پرداخته شد. در ادامه...
۸شهریور، انفجار دفتر نخستوزیری
کشمیری شهید، بهزاد نبوی، خسرو تهرانی،شهید ربانی املشی، شهید سید اسدالله لاجوردی
مرحوم حاج سیداحمد خمینی در طی سخنانی به تاریخ ۷/ ۷/ ۱۳۷۱ در دیدار با
فرماندهان، مسئولان و اعضای یگان حفاظت نیروی مقاومت بسیج و پرسنل نیروی
هوایی ارتش در مورد «کشمیری » چنین م یگوید: «در زمانی که حزب جمهوری
اسلامی منفجر شده بود، شخصی تهای بزرگواری ترور شده بودند و جاهای مختلفی
منفجر شده بود، آن شخص جنبشی که با منافقین کار م یکرد، یعنی «کشمیری » و
بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار «حضرت امام بگذارد و در
زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزرا خدمت «حضرت امام » می
آمدند... کشمیری دبیر شورای امنیت بود و کلیه مسائلی که در آنجا میگذشت،در
جریانش بود و معاونت آقای رجایی را که آن موقع ریاس تجمهور بودند، به عهده
داشت. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و کابینه و رئیس مجلس و بعضی
از شخصیت های دیگر با «امام » با در سه راهبیت «حضرت امام » آمدند گفتند:
آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی
که بناست یادداشت کنند، گفتگوهایی که بین ریاست جمهور و نخست وزیر و کابینه با امام است آنها را باید
بنویسند، کاغذ و قلم و اینجور چیزهاست.
ما قرار گذاشته بودیم که هیچ کسی را در هر مقامی که باشد، اجازه ندهیم که
با وسیله ای که دستش هست بیاید، برای اینکه به این نتیجه رسیده بودیم که
احتمال تعویض ساک ها، چمدا نها و یا کیفهایی که دست
وزرا یا رئیس جمهور و غیره است، ممکن است این تعویض ها صورت گیرد، کما
اینکه چنین کاری در سایر کشورها نسبت به آزادیخواهان فلسطینی، توسط
صهیونیست ها صورت گرفته بود. آمدند گفتند که آقای رجایی می گوید آقای
کشمیری که دبیر شوراست ایشان بیاید و ایشان همه چیزهای ما را می نویسند.
اگر به ایشان هم ما بخواهیم اعتماد نکنیم، پس دیگر به کی اعتماد کنیم؟ از
همین سه راه بیت آمدند به من چنین حرفی را زدند. من گفتم... نه ما چنین
کاری را نمی کنیم و اجازه نمی دهیم، آمدند دوباره گفتند آقای «باهنر »
و «رجایی » پیغام میدهند به ما و بالا نمی آیند و می گویند باید آقای کشمیری باشد و این ساکش را بیاورد.
سماجت کردیم و گفتیم نه چنین اجازه ای را نم یدهیم. «کشمیری » از ترس اینکه
نکند آن چمدان را در سهراه بیت بگذارد و خودش بیاید خدمت امام! در آنجا
بچه های حفاظت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود به عنوان اعتراض
همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی وباهنر گذاشته
شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند. ۵۷
سیدرضا زوار ه ای از نمایندگان مجلس در زمان حوادث سال ۶۰ در مصاحب های در
آبان و آذر سال ۱۳۷۹ درمورد کیفیت انفجار دفتر نخست وزیری چنین می گوید:
«مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم، در روز انفجار نخست وزیری، آرایش
نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیس جمهور در صدر میز)ضلع
شمالی میز مستطیلی جلسه( و در سمت چپ او ]ابتدای ضلع چپ به سمت در خروجی[
نخست وزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای
مسلح در دو طرف میز. در سمت راسترئیس جمهور ]ابتدای ضلع طولی سمت راست
رئیس جمهور[ مکان منشی جلسه قرار داشت که کشمیری در آن روز روی آن صندلی
نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی » کار گذاشت.
کشمیری نمی بایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم باید در
انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئی سجمهور و نخست
وزیر می نشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان
کنار رئی سجمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی
خسرو تهرانی بود، جا گرفت.
در کنار درب ورودی یعنی پشت صندل یهای نخس توزیر، وزیر کشور، رئیس شهربانی،
درب ورود و خروج جلسه بود که در کنار درب با کمی فاصله، فلاس کهای آب جوش و
چایی و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت. کشمیری بدون کیف، از جای خود
بلند م یشود. برای باهنر و رجایی چایی می ریزد. از پشت باهنر و دستجردی
اینها به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که خسرو تهرانی روی آن
نشسته بود،میرود. با او مکالمه کوتاهی می کند. به جای اینکه برود و سرجای
جدید خود در کنار مرحوم رجایی بنشیند، از درب خارج م یشود... ۵۸
پس از انفجار بطوری که همه چیز از پیش طراحی شده باشد، در حالی که شهیدان
رجایی و باهنر به علت سوختگی شدید حاصل از انفجار از روی «دندانهایشان »
شناسایی م یکنند و به سرعت توسط افرادی شایعه شهادت کشمیری پخش م یشود و در
کنار آن خانواد های قلابی و همچنین تابوت و قبری در بهشت زهرا)س(برای او
با هماهنگی افرادی تهیه م یشود. جسدی که برای شهید کشمیری! آماده م یشود یک
کیسه خاکسترمواد سوخته اتاق است.
این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه
محرمان های که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها
برقرار م یشود، اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی
بهزاد نبوی به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد، در این اطلاعیه که ساعت
۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری » رسما اعلام م یگردد. در جلسه
مذکور صرفا درخصوص کشمیری مذاکره می گردد و درباره دیگر اشخاص حادثه سخنی
به میان نمی آید؛ این در حالی است
که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی
قانونی و بیمارستا نهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ
شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده
بودند. افراد دیگری نیز بر این موضوع صحه گذاشته بودند. به عنوان نمونه
جلال طالبی از خروج کشمیری لحظاتی قبل از انفجار از در نخست وزیری خبر داده
بود که به دنبال آن از نگهبانان و مستخدمین نیز تحقیق گشته و اطمینان حاصل
م یگردد. از سوی دیگر خودروی کشمیری که صبح روز حادثه دیده شده بود، در
محل خود نبوده و خانواده وی نیز از منزل وی خارج شده بودند. با این وجود
برخی از اعضای نخست وزیری اقدام به شایعه شهادت کشمیری نموده بودند.
دکتر زرگر پزشک فوق تخصص جراحی در این مورد م یگوید، «... خب یک کیسه
مانندی بود. پارچه ای بود. توش پودر بود خاکستر بود. رجایی و باهنر جناز
هشان سوخته بود؛ ولی خب جنازه بود. کشمیری نه. ما ایستادیم فاتحه م
یخواندیم، برای هر کدامشان برای شهید رجایی، باهنر و کشمیری. همان جا من
گفتم: بروید جنازه مرحوم کشمیری را پیدا کنید اقلاً سرش را پیدا کنید. باید
دفن بشود، تکه ای. جسدش، ممکن
نیست پودر شود. یکی از سپاه یها آنجا بود خب تیز بود. گفت: آقای دکتر چی م
یگویی؟ گفتم ببین یک جایی وقتی منفجر م یشود و م یسوزد؛ اولاً به این سرعت
که همه جنازه و استخوا نها که نم یسوزد، بخصوص جمجمه. داخلش آب هست. ممکن
نیست ظرف ۱۰ دقیقه یک ربع بسوزد... من چندین سال کارم جراحیه...
این غیرممکنه جنازه اش پودر شده باشد... بگردید پیدایش کنید. معصیت دارد...
وقتی که این حر فها را زدم با اینها ما را کناری کشیدند و شروع کردند سین
جیم کردن گفتم: این بیچاره کشمیری اینجا شهید شده، اینها رفتند یک ذره خاک
جمع کردند، آوردند م یگویند کشمیریه ما برایش فاتحه خواندیم. ولی این
کشمیری نیست. خانواد هاش، شاید بخواهند بقایای جسد را برای دفن ... آنها
دوزاری شان افتاد... ۵۹»
در راستای جسدسازی کشمیری افرادی همچون علی اکبر تهرانی، محسن سازگارا و
نادر قوچکانلو اقدام می کنند و با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع آوری
خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش میکنند آن را به عنوان پیکر شهید
رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که
با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به
شناسایی پپکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام
مینمایند و به مقابل مجلس برده و تش ییع میکنند.
همزمان با تش ییع جنازه افرادی همچون علی اکبر تهرانی و سازگارا به بهشت
زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد کشمیری تلاش میکنند. در حالی که تمام
مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور
مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت کامل انجام گرفته
است، هیچ کدام از این مراحل درباره کشمیری طی نم یگردد. جالب آنکه در
حالیکه نسبت به جنازه ساختگی کشمیری تا این حد احساسات عمومی برانگیخته م
یشود، هیچ اقدامی از سوی دفتر نخست وزیری برای
تشییع و تدفین شهید دفتریان که مدیرکل امور مالی نخست وزیری بوده است انجام نمیپذیرد.
در ادامه این مسیر، به رغم فرار همسر کشمیری با وی، فردی به عنوان همسر او
در مدرسه عالی شهید مطهری حاضر گردیده و به ظاهر سازی میپردازد و حتی با
استفاده از اموال بیت المال در راستای تکریمشهید! در منزل کشمیری مراسمی
برگزار می نمایند.
حتی پس از پر رنگ شدن احتمال فرار کشمیری از ارائه عکس وی به فرودگاهها و
نقاط مرزی کشور خودداری میشود، در حالی که عکس وی در تیراژ ۱۵۰۰ عدد از
بودجه دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری به عنوان شهید چاپ و پخش میگردد.
سوال اساسی اینجاست که چرا پس از ۲۹سال پس از این واقعهی مهم هنوز کشمیری
به عنوان فردی که رییسجمهور و نخستوزیر یک کشور را به شهادت رسانده، مورد
تعقیب و دستگیری توسط نیروهای امنیتی جمهوریاسلامی قرار گرفته نشده و حتی
یک پیگرد معمولی بینالمللی نیز در این زمینه صورت نگرفته است.
قرار بر این بوده که «کشمیری » شهید بماند و کسی از این قضیه مطلع نشود اما
کیسه خاکستر حامل کشمیری، کار را برای نفوذ یها خراب میکند. البته مراسم
تشییع جنازه و خا کسپاری «کشمیری شهید! » کنار شهیدان رجایی باهنر و
دفتریان برگزار می شود اما پس از مدتی کشمیری به عنوان عامل و مجری انفجار
معرفی میشود. کشمیری توانسته بود تا حد دبیر شورای امنیت در نظام جمهوری
اسلامی نفوذ کند.
کارشناسان امنیتی و اطلاعاتی بر این اعتقادند که کشمیری که یک عنصر وابسته
به سازمان سیا بود اگر می توانست حتی سالی یک گزارش از تحولات درون نظام با
آن مسئولیت به رابطین خود م یداد. ارزش بسیار بالایی برای آمریکا داشت چه
برسد به اینکه این گزارش به صورت ماهانه یا هفتگی باشد. اما اینکه با این
عمل یک مهره با این پتانسیل بسیار قوی از درون حاکمیت ایران با یک سناریوی
از پیش طراحی
شده، به جایگاه اصلی خود باز م یگردد، نشان از این امر است که سرویس جاسوسی
آمریکا، نیروهای با نفوذ بیشتر که خطری هم آنها را تهدید نم یکند در درون
نظام دارند. و اگر سناریوی کشمیری شهید! لو نمیرفت و کشمیری شهید می ماند.
این پرونده به خیر و سلامت برای نفوذ یها و شبک ههای مخوف قدرت طلب و
تجدید نظرطلب پایان می پذیرفت.
به صورتجلسه ۳۴۵ مجلس شورای اسلامی، مورخه ۲۶ / ۵/ ۱۳۶۱ توجه فرمایید:
«سوال زوار های... کشمیری چه کسی است؟ کشمیری قبل از انقلاب، مدیر عامل یک
شرکت انگلیسی است و رفت و آمدهای مشکوکی در جزایر خلیج ]فارس[ دارد. مدارکی
که از خانه اش بدست آمده، خانواده ای بی قید و ب یبند و بار دارد.
عکسهای بسیار مستهجنی از آنجا بدست آمده. خواهرش در یک رابطه تلفنی دستگیر
می شود. برادر زن «کشمیری » عباس دلنواز نامزد انتخابات از طرف سازمان
منافقین، از اسلام آباد غرب است. ایشان از طریق دادستانی کل انقلاب در
ابتدای انقلاب به اداره دوم ارتش معرفی م یشود و م یرود، در آنجا مشغول کار
میشود. یعنی یک مرکز حساس و مرکز اسرار مهم ممکلت از اداره دوم به نیروی
هوایی کسانی که به بافت نیروی هوایی و گذشته نیروی هوایی آشنایی دارند، می
دانند که مرکزیت اصلی شبکه جاسوسی سی.آی. ای به
هر حال پس از انفجار در پیگیری های صورت گرفته جهت شناسایی عوامل حادثه
انفجار دفتر نخست وزیری، پرونده هایی در بخش دادستانی شورای عالی قضایی،
زیر نظر آقای علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ربانی املشی دادستان کل کشور،
تشکیل شده و هر دو این آقایان با جدیت مسئله را پیگیری میکنند. ۶۰
پس از اعتراض نماینده سپاه پاسدارن در پزشکی قانونی به عدم طی شدن مراحل
قانونی درباره جنازه منسوب به کشمیری و محرز گردیدن دروغین بودن آن جنازه،
همان تیم چهار نفره که اطلاعیه شهادت وی را صادر کرده بود )یعنی بهزاد
نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها( اقدام به تش یکل کمیته
تحقیق کرده و بدون داشتن حکم قضایی اقداماتی توسط آنها انجام م یپذیرد؛
همچون قرار دادن شنود برای منزل کشمیری )در حالی که خبر این اقدام به خواهر
مسعود کشمیری رسیده بود( و بررسی منزل او با هماهنگی
برادر همسرش محمد دلنواز که خود از اعضای منافقین بوده است. اسناد بدست
آمده از این منزل که از مراکز مهم بخش اطلاعات سازمان بوده و برای سازمان
از اهمیت بالایی برخوردار بوده است، کلا به کمیته اداره دوم ارتش منتقل م
یگردد، جایی که قبلا کشمیری و جواد قدیری نیز در آن فعال بوده اند و احتمال
عقلایی برای وجود افراد دیگر مرتبط با آنها در این کمیته غیرقابل انکار
است. اما بعدها ادعا م یشود از منزل او چیزی بدست نیامده است و هیچ
اطلاعاتی از این بازرسی در اختیار پرونده قرار نم یگیرد. این در حالی است
که منزل
آریاشهر وی محل استقرار مرکزیت بخش اطلاعات سازمان با حضور افرادی همچون
جعفر تهرانی، محمد معصومی، ابوالفضل دلنواز، رضا راتبی، مریم نظام الملکی و
سیمین منتظری بوده است و در آن زمان منزل وی به دستگاه رمز کننده مجهز
بوده که مانع از شنود مکالمات می شده است.
از جمله افراد آگاه و مطلع در این زمینه آقای سید اسدالله لاجوردی، دادستان
انقلاب تهران بود که با بهانه تراشی های مختلف دفتر نخست وزیری و جاهای
دیگر برای شورای عالی قضایی، نگذاشتند پرونده دست او بیفتد. ۶۱
پینوشت:
۵۷-مجموعه آثار یادگار امام ره
۵۸- شنود اشباح،رضا گلپور، ج ۱، ص ۶۲۶
۵۹- همان، ص ۵۶۳
۶۰- مصاحبه موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور، شنبه ۱۴ / ۶/ ۶۰ از روزنامه جمهوری اسلامی
۶۱- سیدرضا زواره ای، مصاحبه آبان و آذر ۷۹