سرزمین شیر و خورشید

سرزمین شیر و خورشید یعنی ایران من

سرزمین شیر و خورشید

سرزمین شیر و خورشید یعنی ایران من

مشخصات بلاگ

از بازدید کنندگان گرامی خواهشمندم با نظرات و انتقادات خویش ، مرا در بهبودی این تارنما یاری نمایند.
با سپاس

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

راستش رو بخواین ، من تا چند وقت پیش بر این باور بودم که کسایی که در زمان جنگ رفتن و کشته شدن احمق بودن که جونشون رو به خاطر این آخوندها ریختن و الان ثمره ی اون به این آخوندها می رسه. ولی ماه های متوالی است که این افکار رو دور ریختم . بارها گفته ام که التزام به نظام جمهوری اسلامی دارم ولی اعتقاد ندارم . من به سبب این که در این کشور که فعلا به دست آخوندها و نظام اسلامی اداره می شه باید از قوانینی که در این مملکت جاری هست ، اطاعت کنم ولی اطاعت کردن من دال بر باور و ایمان من به این نظام نیست . من هم مانند یک آمریکایی که در کشور خودش هست و از قوانین اطاعت می کنه ، و یا خیلی از کشورهای دیگر ، در این سرزمین زندگی می کنم . من سالهای ساله از روزی که چشم باز کردم در این سرزمین پاک و مقدس بودم و سالهای دیگر هم شاید زنده باشم و باز هم در این سرزمین هستم و خواهم بود. ولی یادم نرود و یادمان نرود که کسانی که برای حفظ این آب و خاک جان باختند با هر ایمان و باوری که داشتند و اگر فدایی رهبرشون بودند ، تنها هدفشان رهایی خاک ایران از زیر چکمه های پلید سربازان صدام خبیث و ملعون و معدوم بود. آنها به هر باوری که بودند مهم نیست ، من باید به شهیدان این آب و خاک احترام بگذارم و به فرزندانم نیز بیاموزم که با هر مرام و مسلکی که هست شهید شهید است . من به خون شهیدان این آب و خاک احترام می گذارم و مقدس می دارم .

امروز با ثمرات درخشانی که جمهوری اسلامی به جا نهاده و به هر بهانه و هوسی به نام دین ، بر مردم سخت گرفته اند ، تنها بهره یی که داشته است ، این است که ایمان استوار مردمی که زمانی به این نظام باور داشتند سست شده است و روزی می رسد که این دیوار اعتماد فرو خواهد ریخت و دور نخواهد بود که فرزندان این آب و خاک سر به شورش بردارند و فریاد دادخواهی بر آورند . ناله های هر روزه ی مردم و خون جگرهای مادران این سرزمین از فراق فرزندانشان روزی به بار خواهد نشست . ایکاش این قدر دانا باشند کسانی که این آه و ناله ها را می شنوند به اندیشه بروند و دریابند که راه درست چیست و آیا هنوز در راه درست گام بر می دارند و یا خیر و ناغافل راه در کجراهه یی نهاده اند وبه این گمانند که هنوز در راه درست گام بر میدارند.

  • بهرام محتشم

راستش نمی دونم چرا هرچی پرفسور و استاد منتقد تاریخ ایران داریم سری در آخور بیگانگان دارند . از جمله ی این حضرات پروفسور !! باید به محمدتقی زهتابی اشاره کرد که نمی دونم کدوم الاغی اجازه ی نشر کتاب به این گوساله داده است . یک کتاب از ایشون خوندم به نام تاریخ دیرین ترکان ایران که البته سر تا به پا مزخرفات بود و در جایی پیش از این پاسخ خزعبلات این مردک را دادم . یکی دیگر از این منتقدان تاریخ که خیلی با دانش و ارزش بود !!!! ناصر پورپیرار بود که چند روز پیش ریق رحمت رو سر کشید و جهانی رو از ننگ وجود خودش پاک و خلاص کرد .

حالا در این پست من سر و کارم با پرفسور زهتابی است که از استادی چیزی نمی دونست و شاید شعور دانشی این مرد در حد یک جلبک بود. به هر روی نگاهی به زندگی این نادان مرد بزرگ می اندازیم :

مسئله اقوام و یا به قول افراد رادیکال قومیت ها در کشور ما در طول تاریخ معاصر تابعی از مشکلات دولت ایران در حوزه سیاست خارجی بوده است.
هر گاه دولت ایران در مناسبات خارجی دچار مشکلاتی با کشورهای دیگر بوده  مسئله اقوام تبدیل به یکی از اهرم های فشار آنان شده است.
برای مثال دولت ایران در زمان پهلوی به عنوان یکی از کشورهایی که به اردوگاه لیبرالیسم پیوسته بود با شوروی مشکل داشت. بنابراین شوروی سعی کرد مسائلی در نواحی آذری و کرد نشین ایجاد نماید.
به همین شکل صدام حسین در برابر حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی به تقویت عناصری از گروه ها و دسته های کرد، عرب و بعضا آذری پرداخت.
اخیرا ایالات متحده و اسرائیل نیز به این روش روی آورده اند. دینا رورباکر کنگرسمن امریکایی صریحا اعلام کرده است که برای رویارویی با جمهوری اسلامی باید از اقلیت آذربایجانی! استفاده شود. 
استفاده ابزاری از بحث هویت های قومی در مورد همیشه موضوعیت داشته است.
در پی اختلافات مرزی ایران و عراق در دهه ۵۰ شمسی، عراق و ایران دست به تقویت جنبشهای تجزیه طلبانه در دو کشور زدند. ایران ایجاد به احزاب کردی در شمال عراق کرد و عراق نیز اقدام به تربیت
 مزدور و ارسال اسلحه به بلوچستان کرد. در همین راستا محمود پناهیان از نوادگان پناه علیخان جوانشیر از سران فرقه دمکرات دعوت به عمل آمد که به بغداد برود. یکی از افراد همراه وی نیز محمد تقی زهتابی بود. وی در آنجا ، ضمن همکاری با رژیم بعث عراق ، به تأسیس یک گروه سیاسی به نام ”جبهه ملی خلق های ایران “ دست زد و شعبههایی از آن به تبلیغ قومگرایی در آذربایجان ، کردستان ، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. زهتابی همچنین در رادیو گروه به تبلیغ قوم گرایی می‌پرداخت, وی مدتی نیز در دانشگاه بغداد فارسی تدریس می‌کرد.

در سال ۱۹۷۵ توافق الجزیره بین ایران و عراق حاصل گشت. طبق این توافق دو کشور دست از خرابکاری در امور یکدیگر باید برمی داشتند. بعد از آن عذر محمود پناهیان و گروه اعزامی خواسته شد و زهتابی مجبور به به بازگشت به باکو گشت.

حمید احمدی، استاد دانشگاه تهران نیز در این رابطه با اشاره به بخشی از خاطرات سرگرد ابراهیم نوروزاف(افسر اطلاعات ارتش سرخ شوروی و اهل باکو) مینویسد:

«قابل ذکر است که محمود پناهیان(رئیس گروه سربازگیری برای فرقه‌ی دموکرات)، پس از فرار به شوروی، در سالها دهه‌ی 1350 شمسی در یک ماموریت از باکو به بغداد اعزام شد و در آنجا ضمن همکاری با رژیم بعث عراق به تأسیس یک گروه سیاسی به نام «جبهه‌ی ملی خلق‌های ایران» دست زد و شبعه‌هایی از آن به تبلیغ قوم‌‌گرایی در آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. مدتی بعد، محمدتقی زهتابی چهره‌ی شناخته شده‌ی پان‌ترکیست(که در شاخه‌ی جوانان فرقه‌ی دموکرات فعالیت داشت)، به پناهیان پیوست و در بغداد در رادیوی گروه او به تبلیغ اندیشه‌ای پان‌ترکی پرداخت و در دانشگاه بغداد نیز تدریس کرد. وی پس از سقوط شاه به ایران بازگشت و به ترویج افکار پان‌ترکی در تبریز مشغول بود، و همو بود که با تکیه بر نوشته‌های پان‌ترکی و تاریخ‌نگاری‌های تخیلی محافل پان‌ترکی باکو و استانبول-آنکارا، و سرهم‌بندی حوادث پراکنده‌ی تاریخی و تحریف آنها تلاش کرد کتابی به نام «تاریخ باستانی ترکهای ایران» تهیه کند، که اصولاً آذربایجان ایران را از حوزه‌ی تمدن ایرانی خارج می‌کرد و با جهان پان‌ترکی متصل می‌ساخت.

حلقه‌ی پان‌ترکی طرفدار او در در داخل ایران و در جمهوری آذربایجان تبلیغات فراوانی برای ترویج نوشته‌های او و جا انداختن آن به عنوان تاریخ آذربایجان یا ترکهای ایران کرده‌اند،اما این نوشته‌ها به علت ذهنی بودن و عدم تطابق با واقعیتها و نوشته‌های متعبر تاریخی، در نزد مورخان و پژوهشگران ارزشی نیافت.»


سیاوش دادگر:
وقتی این مطلب را در صفحه فیس بوکم گذاشتم چند نفر از پان ترکیست ها مقیم باکو ابتدا سعی کردند با توجیه کار زهتابی اهمیت مسئله را کمرنگ جلوه دهند. 
اما از آن جا که این عده دارای تعادل روانی نیستند و به راحتی منویات درونی خود را بیان می کنند در پایان به جای محکوم کردن عمل زهتابی به حمایت از صدام حسین قاتل هزاران انسان پرداختند.
یکی از همین عده که مدیر دهها وبلاگ و سایت پانترکی است طی کامنتی از صدام حین و حمله وی به ایران حمایت کرد و گفت اگر من هم بودم دست اجنبی مهاجم به ایران (اشاره به صدام حسین) را می فشردم.
گفتنی است آذربایجان هزاران شهید تقدیم ایران کرده است و صدام حسین بارها و بارها شهرهای آذربایجان را با بمب های شیمیایی مورد حمله قرار داد.


و در جایی دیگر هم ویکی پدیا درباره ی این نادان مرد نوشته است :‌

محمدتقی زهتابی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محمدتقی زهتابی
زادروز ۲۲ آذر ۱۳۰۲
شبستر،
درگذشت ۱ دی ۱۳۷۷ (۷۵ سال)
شبستر،


محمدتقی زهتابی (زاده ۲۲ آذر ۱۳۰۲، شبستر - درگذشته اول دی ۱۳۷۷، شبستر) فعال سیاسی، عضو سابق فرقه دموکرات آذربایجان بود. [۱]

محتویات

جوانی

زهتابی در سال ۱۳۰۹ به مدرسه ابتدایی در شبستر راه یافت و در سال ۱۳۱۵ تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند. وی برای ادامه تحصیل به تبریز مهاجرت کرد و ۳ سال را در مدرسه فیوضات تبریز به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دبیرستان در سال ۱۳۲۰ در دانشسرای تربیت معلم تبریز به تحصیل ادامه داد و پس از پایان این دوره در سالهای ۲۲-۱۳۲۳ در مدرسه رشدیه تبریز به تدریس دوره ابتدایی مشغول بود. در همین سالها زهتابی با حضور در کلاسهای درس حاجی یوسف شعار به آموختن زبان عربی همت گماشت. و نیز با حضور در کلاسهای زبان فرانسه کاتولیک‌های تبریز این زبان را نیز فرا گرفت.

فعالیت در فرقه دموکرات آذربایجان و خروج از ایران

پس از تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان و دولت خودمختار پیشه‌وری در ۱۳۲۴، وی نیز به عضویت شاخه جوانان فرقه دموکرات در آمد.[۲] یکسال بعد پس از تاسیس اولین دانشگاه تبریز به وسیله فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه‌وری به تحصیل ادبیات در این دانشگاه پرداخت.

در پی عقب‌نشینی نیروهای شوروی از خاک ایران (استانهای آذربایجان و کردستان) و پایان عمر دولت پیشه‌وری و قاضی محمد، وی نیز همچون برخی دیگر از هوادارن فرقه دموکرات در سال ۱۳۲۷ راهی شوروی شد. وی به علت عدم همکاری با حزب توده به دو سال زندان در سیبری محکوم گردید و پس از پایان دوران تبعید مجدداً به شهر دوشنبه تبعید شد.[نیازمند منبع]

همکاری با حزب بعث عراق

در پی اختلافات مرزی ایران و عراق در دهه ۵۰ خورشیدی، عراق و ایران دست به تقویت جنبشهای تجزیه طلبانه در دو کشور زدند. ایران به احزاب کردی در شمال عراق یاری کرد و عراق نیز اقدام به تربیت مزدور و ارسال اسلحه به بلوچستان کرد. در همین راستا محمود پناهیان از نوادگان پناه علیخان جوانشیر از سران فرقه دمکرات دعوت به عمل آمد که به بغداد برود. یکی از افراد همراه وی نیز محمد تقی زهتابی بود. وی در آنجا، ضمن همکاری با رژیم بعث عراق، به تأسیس یک گروه سیاسی به نام ”جبهه ملی خلقهای ایران “ دست زد و شعبه‌هایی از آن به تبلیغ قومگرایی در آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. زهتابی همچنین در رادیو گروه به تبلیغ قوم گرایی می‌پرداخت، وی مدتی نیز در دانشگاه بغداد فارسی تدریس می‌کرد.

در سال ۱۹۷۵ توافق الجزیره بین ایران و عراق حاصل گشت. طبق این توافق دو کشور دست از خرابکاری در امور یکدیگر باید برمی داشتند. بعد از آن عذر محمود پناهیان و گروه اعزامی خواسته شد و زهتابی مجبور به به بازگشت به باکو گشت.[۳][۴]

حمید احمدی، استاد دانشگاه تهران نیز در این رابطه با اشاره به بخشی از خاطرات سرگرد ابراهیم نوروزاف (افسر اطلاعات ارتش سرخ شوروی و اهل باکو) می‌نویسد[۱]:«قابل ذکر است که محمود پناهیان (رئیس گروه سربازگیری برای فرقهٔ دموکرات)، پس از فرار به شوروی، در سالها دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی در یک ماموریت از باکو به بغداد اعزام شد و در آنجا ضمن همکاری با رژیم بعث عراق به تأسیس یک گروه سیاسی به نام «جبههٔ ملی خلق‌های ایران» دست زد و شبعه‌هایی از آن به تبلیغ قوم‌گرایی در آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. مدتی بعد، محمدتقی زهتابی چهرهٔ شناخته شدهٔ پان‌ترکیست (که در شاخهٔ جوانان فرقهٔ دموکرات فعالیت داشت)، به پناهیان پیوست و در بغداد در رادیوی گروه او به تبلیغ اندیشه‌ای پان‌ترکی پرداخت و در دانشگاه بغداد نیز تدریس کرد. وی پس از سقوط شاه به ایران بازگشت و به ترویج افکار پان‌ترکی در تبریز مشغول بود، و همو بود که با تکیه بر نوشته‌های پان‌ترکی و تاریخ‌نگاری‌های تخیلی محافل پان‌ترکی باکو و استانبول-آنکارا، و سرهم‌بندی حوادث پراکندهٔ تاریخی و تحریف آنها تلاش کرد کتابی به نام «تاریخ باستانی ترکهای ایران» تهیه کند، که اصولاً آذربایجان ایران را از حوزهٔ تمدن ایرانی خارج می‌کرد و با جهان پان‌ترکی متصل می‌ساخت. حلقهٔ پان‌ترکی طرفدار او در در داخل ایران و در جمهوری آذربایجان تبلیغات فراوانی برای ترویج نوشته‌های او و جا انداختن آن به عنوان تاریخ آذربایجان یا ترکهای ایران کرده‌اند، اما این نوشته‌ها به علت ذهنی بودن و عدم تطابق با واقعیتها و نوشته‌های متعبر تاریخی، در نزد مورخان و پژوهشگران ارزشی نیافت.»

بازگشت به ایران تا درگذشت

با شروع انقلاب اسلامی در ایران، زهتابی خواستار بازگشت به ایران و شد و با موافقت مقامات شوروی به کشور بازگشت. در سال ۱۳۵۸ از وی برای تدریس زبان ترکی و عربی در دانشگاه تبریز دعوت به عمل آمد اما که با تعطیلی گسترده دانشگاهها در سراسر کشور در پی انقلاب فرهنگی مواجه شد.

وی آنگونه که دکتر احمدی ذکر کرده‌است، بدلیل فعالیت‌ها و گرایش‌های شدید چپگرایی و پان‌ترکی مدتی بعد دستگیر و زندانی می‌شود. وی تحت تاثیر نوشته‌های پان‌ترکی محافل استانبول / آنکارا/ باکو به نوشتن آثار رمانتیک و باژگونه تاریخی پیرامون «ستارخان» و «تاریخ باستانی ترک‌های ایران» و سایر بحث‌ها دست زد، تا از طریق این نوع وارونه‌سازی‌های تاریخی و خلق تاریخی تخیلی کهن و باستانی ترکی برای آذربایجان ایران، این منطقه را دارای پیشینه‌ای هماهنگ و مشترک با ترکیه و سایر مناطق نشان داده و با زدودن هر گونه پیوند تاریخی این منطقه با ایران، و تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی پایه‌های گفتمان وحدت‌ساز پان‌ترکی را فراهم سازند[۵]

او نهایتاً اول دی ۱۳۷۷[نیازمند منبع] در خانه‌اش بر اثر سکته قلبی درگذشت.

  1. آثار چاپ‌شده

    • ماهنامه (اتحاد یولو). بغداد
    • پروانه‌نین سرگذشتی. بغداد
    • باغبان ائل اوغلو. بغداد
    • چریک افسانه‌سی. استانبول
    • بذ قالاسیندا. برلین
    • بختی یاتمیش. بغداد
    • ارک هفته‌لییی. برلین
    • هستی نسیم. بغداد
    • جنایات ۲۵۰۰ ساله شاهان. بغداد
    • آیا زبان فارسی به زبان ملل دیگر ایران برتریت دارد؟ بغداد
    • قواعد الفارسیه. بغداد.
    • زبان آذری ادبی معاصر. تبریز.
    • معاصر آذری ادبی دیلی. تبریز
    • علم المعانی، لکسیکولوژی. تبریز
    • قوی اولسون اون. تبریز
    • باغبان ائل اوغلو ۲. تبریز
    • ایران تورکلری‌نین اسکی تاریخی (تاریخ دیرین ترکان ایران) در دو مجلد. تبریز
    • شاهین زنجیرده. تبریز

    تاریخ دیرین ترکان ایران

    آخرین و معروفترین اثر وی کتاب «تاریخ دیرین ترکان ایران (ایران تورکلرینین اسکی تاریخی)» به ترکی است. وی در این کتاب مدعی شده‌است که از هفت هزار سال قبل ترکان در آذربایجان زندگی کرده‌اند. وی سومرها، ایلامی‌ها، کاسی‌ها، قوتتی‌ها، خزرها، لولویی‌ها، اورارتوها و غیره را از اقوام ترک آن زمان می‌نامد. وی می‌گوید:

    می‌توان گفت که همه محققان تاریخ باستان برآنند که سومریان از آسیای میانه یعنی از موطن اصلی ترکان به بین‌النهرین مهاجرت کرده‌اند.[۶]

    در کتاب آمده‌است که این اقوام ترک اختراعات مهمی همچون خط و چرخ و فلزات داشته‌اند. آنها بودند که روز را به ۲۴ ساعت و هر ساعت را به ۶۰ دقیقه و هر دقیقه را به ۶۰ ثانیه تقسیم کردند. آنها بودند که دایره را به ۳۶۰ درجه تقسیم کرده و نسبت‌های مثلثاتی را کشف کردند و سرانجام اقوام ترک یاد شده بودند که برای اولین بار قانونگذاری را در جوامع خود وارد کردند.

    منابع


  2. پروفسور حمید احمدی -در آذربایجان چه گذشت؟، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره ۱۸۲-۱۸۱ (مهر و ابان ۱۳۸۱) نقل قول از صفحه ۴۴: «قابل ذکر است که محمود پناهیان (رئیس گروه سربازگیری برای فرقهٔ دموکرات)، پس از فرار به شوروی، در سالها دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی در یک ماموریت از باکو به بغداد اعزام شد و در آنجا ضمن همکاری با رژیم بعث عراق به تأسیس یک گروه سیاسی به نام «جبههٔ ملی خلق‌های ایران» دست زد و شبعه‌هایی از آن به تبلیغ قوم‌گرایی در آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. مدتی بعد، محمدتقی زهتابی چهرهٔ شناخته شدهٔ پان‌ترکیست (که در شاخهٔ جوانان فرقهٔ دموکرات فعالیت داشت)، به پناهیان پیوست و در بغداد در رادیوی گروه او به تبلیغ اندیشه‌ای پان‌ترکی پرداخت و در دانشگاه بغداد نیز تدریس کرد. وی پس از سقوط شاه به ایران بازگشت و به ترویج افکار پان‌ترکی در تبریز مشغول بود، و همو بود که با تکیه بر نوشته‌های پان‌ترکی و تاریخ‌نگاری‌های تخیلی محافل پان‌ترکی باکو و استانبول-آنکارا، و سرهم‌بندی حوادث پراکندهٔ تاریخی و تحریف آنها تلاش کرد کتابی به نام «تاریخ باستانی ترکهای ایران» تهیه کند، که اصولاً آذربایجان ایران را از حوزهٔ تمدن ایرانی خارج می‌کرد و با جهان پان‌ترکی متصل می‌ساخت. حلقهٔ پان‌ترکی طرفدار او در در داخل ایران و در جمهوری آذربایجان تبلیغات فراوانی برای ترویج نوشته‌های او و جا انداختن آن به عنوان تاریخ آذربایجان یا ترکهای ایران کرده‌اند، اما این نوشته‌ها به علت ذهنی بودن و عدم تطابق با واقعیتها و نوشته‌های متعبر تاریخی، در نزد مورخان و پژوهشگران ارزشی نیافت.»

  3. گفتمان هویت طلبی در آذربایجان در وب‌گاه اخبار روز (۴ تیر ۱۳۸۷)

  4. مهدی آقاسی. تاریخ خوی. تبریز، انتشارات موسسه تاریخ و فرهنگ ایران ۱۳۵۰،. ص ۴۰۶

  5. روابط ایران و عراق در گذر تاریخ. . مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. بازیابی‌شده در ۲۸ مارس ۲۰۰۹. از دیگر نکات جالب در خاطرات سرگرد نوروزاف دیدار او با محمود پناهیان رئیس گروه سربازگیری برای فرقه دمکرات و ژنران بعدی فرقه‌است که به زبان ترکی آذربایجانی اما بسیار آمیخته با روسی سخن می‌گفته‌است. در این بخش اطلاعات جالبی از پیشینه محمود پناهیان ذکر شده‌است. پس از فرار به شوروی در سالهای دهه ۱۳۵۰ خورشیدی در یک ماموریت از باکو به بغداد اعزام شد و در آنجا ضمن همکاری با رژیم بعث به تاسیس یک گروه سیاسی به نام جبهه ملی خلقهای ایران دست زد و شعبه‌هایی از آن به تبلیغ قومگرایی در آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان ایران پرداخت. مدتی بعد، محمد تقی زهتابی چهره شناخته شده پان ترکیست (که در شاخه جوانان فرقه دموکرات فعالیت داشت) به پناهیان پیوست و در بغداد در رادیوی گروه او به تبلیغ اندیشه‌های پان ترکی پرداخت و در دانشگاه بغداد نیز تدریس می‌کرد. وی همو بود که با تکیه بر نوشتههای پان ترکی و تاریخ نگاریهای تخیلی محافل پان ترکی باکو و استانبول-آنکارا و سرهم بندی حوادث پراکنده تاریخی و تحریف آنها تلاش کرد کتابی به نام «تاریخ باستانی ترکهای ایران» تهیه کند، که اصولاً آذربایجان را از حوزه تمدن ایرانی خارج می‌کرد و به جهان پان ترکی متصل می‌کرد.

  6. برخی از عناصر فرقه دمکرات نظیر علی پناهی، رئیس تامینه تبریز که پول‌های فراوانی را از تبریز با خود به باکو به سرقت برده بود و نیز محمد تقی زهتابی از شاخه جوانان فرقه دمکرات که در راستای فراهم‌سازی کادرهای آینده پان‌ترکی برای ایران به باکو اعزام شده بود، تحت تاثیر نوشته‌های تاریخی بی‌سروته و غیر علمی پان‌ترکی محافل استانبول / آنکارا/ باکو به نوشتن آثار رمانتیک و باژگونه تاریخی پیرامون «ستارخان»۳۱ و «تاریخ باستانی ترک‌های ایران» و سایر بحث‌ها دست زدند، تا از طریق این نوع وارونه‌سازی‌های تاریخی و خلق تاریخی تخیلی کهن و باستانی ترکی برای آذربایجان ایران، این منطقه را دارای پیشینه‌ای هماهنگ و مشترک با ترکیه و سایر مناطق نشان داده و با زدودن هر گونه پیوند تاریخی این منطقه با ایران، و تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی پایه‌های گفتمان وحدت‌ساز پان‌ترکی را فراهم سازند برخی از این افراد نظیر صدیق و زهتابی که دارای گرایشات چپ‌گرایانه پان‌ترکی شدیدتری بودند، به دلیل فعالیت‌های سیاسی و قوم‌گرایانه تحت فشار قرار گرفتند و یا برای مدتی به زندان افتاده (مورد ذهتابی در ایران) و از کشور خارج شدند. (مورد صدیق که در سال‌های ۱۳۵۹ به بعد به ترکیه و به جمهوری آذربایجان رفت و با محافل پان‌ترکی آن مناطق آشنا شد.) گرچه این افراد به لحاظ موضع‌گیری سیاسی دارای گرایشات چپ ولیبرال متفاوت بودند، اما در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن خلق هویت ترکی ـ و نه ایرانی ـ برای آذربایجان ایران و طرح ـ مستقیم و غیر مستقیم ـ اندیشه وحدت (بیرلیک) «دو آذربایجان» بود. محافل پان‌ترکیستی باکو هم‌چنان با انتشار نشریات و سازماندهی گردهمایی پان‌ترکی، به ویژه پس از سال‌های ۱۳۶۱، و سرکوب حزب توده به بعد، با حمایت اتحاد جماهیر شوروی به تبلیغات پان‌ترکیستی علیه ایران ادامه می‌دادند. ۳۳ این فعالیت‌ها در طول سال‌های دهه ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد دکتر حمید احمدی. استراتژی نوین پان‌ترکیسم: استراتژی «ختنه». . فرهنگ شهر. بازیابی‌شده در ۲۸ مارس ۲۰۰۹.

  7. زهتابی. «تاریخ دیرین ترکان ایران». م، ۳۰.

  • بهرام محتشم

کارنامه ی خیلی باحال حسن فیروزآبادی ، سرلشکری که بدون حتی یک روز خدمت نظامی ، یک شبه به دستور مقام رهبری ایران به سرلشکری و جانشینی فرماندهی کل قوا و ریاست ستاد نیروهای مسلح رسید ، دیدنی است . ایشان علیرغم این که به شدت نظامیان را از ورود به عرصه ی سیاسی بازداشته ، شدیدا سیاسی و سرسپرده ی رهبری است . ایشان بدون اجازه ی رهبر آب نمی خورد البته این ظاهر امر است ...

چند وقت پیش در اینترنت به عکسی از سرلشکر برخوردم که خدایی نشان می داد این سرلشکر یک شبه خیلی چاق است و توانایی های یک نظامی را ندارد و شاید تحمیل دویدن مسافت 10 متر را نداشته باشد . عکسی دیگر از سرلشکر دیدم که در کنار یکی از امرای ارتش بود . خدایی اون تیمسار ارتش خیلی استیل ورزشکارانه یی داشت . جا داره که آقای فیروزآبادی فکری به حال این هیکل ورزشکاری خود بکند و دست از این سیاسی بازی ها بردارد و به همه در امور سیاسی کار نداشته باشد . از دیدگاه ایشون رئیس جمهور و ... هیچکاره اند . نمی دونم پس کی چه کاره است؟

  • بهرام محتشم


با سلام .

چند ماه پیش که سعودی های پلشت در سرزمین وحی ، دست به اون ناپاکی زدند و در گیت فرودگاه جده ، چشم طمع به ناموس مرد و زن این سرزمین دوختند و دست درازی کردند و حال این که تجاوز کردند یا نه ! فرض بر این که تنها جسارتی کرده باشند ، ایران در پاسخ به این پلشتی عمره ی مفرده را کنسل کرد و بسیاری از آخوندها هم سفر به عربستان را حرام اعلام کردند ، ولی باز هم جمهوری اسلامی و نهادهای وابسته به حج با رفتاری توجیه ناپذیر حج واجب را قطع نکردند و شد آن چه شد ؟!

اون روزی که مردم به طوری زمزمه وار به این خیانت عربستان و کوتاه آمدن ضمنی ایران در قبال این زشتی ، اعتراض کردند ، خیلی از مردم در میان خودشان می گفتند که برای چی به سرزمینی برویم که یک مشت عرب کون برهنه بخواهند به ناموس مرد و زن ما چشم ناپاکی بدوزند و دست درازی کنند . مگر این سرزمین چه دارد که مردم ما به خاطر آن حاضر هستند ناموسشان را به باد بدهند . حفظ ناموس و آبروی مؤمن واجبتر از حرمت کعبه است و بالاتر از آن قرار دارد . چرا در پاسخ به این زشت کرداری کارمندان چشم ناپاک گمرک عربستان ، ایران پاسخی کوبنده و سخت نداد تا امروز هم این گونه از موضع ضعف پاسخ به ملت خود بدهد. عربستان از بابت سقوط جرثقیل صنعتی اش بر روی سر و تن و بدن مردم و حجاجی که در شهر مکه ی مکرمه مهمان آنها هستند چگونه خواهد توانست پاسخگو باشد؟ واکنش ایران نسبت به این حادثه دردآور که تا امروز 8-9 نفر ایرانی را به دیار باقی فرستاده است ، چه کار کوبنده یی کرده است؟ چرا عربستان در حفظ جان و مال حجاج این قدر اهمال دارد که حتی برای مدت یک ماه حاضر نشده است که این کارگاه لعنتی را در کنار مسجدالحرام تعطیل کند که در طی یک توفان نه چندان قوی ، این حادثه ی دردناک اتفاق نیفتد . چرا عربستان برای میهمانانش که هر کدام هزاران دلار در این سرزمین هزینه می کنند ، این قدر ارزش قائل نبوده است که این پروژه را تا پایان موسم حج ببندد و اون جرثقیل ها را از جایشان پایین نیاورده است که امروز دچار این حادثه نباشد . به راستی که اینها با این اعمال نادرست خویش ، نه خادم الحرمین که خائن الحرمین هستند . تنها این چند ایرانی نیستند که کشته شدند ، کلی آدم دیگر هم از پاکستان و افغانستان و ... نیز کشته شدند . به هر روی چرا این جرثقیل باید در این موسم که جمعیت بیشتر از هر زمان دیگری در خویش میهمان دارد ، از کار نیفتاد ؟ دولت جمهوری اسلامی چرا پاسخگوی خواست مردم شریف ایران نیست که جلوی این کاروانهای حج را بگیرد . عزت و شرف و ناموس و جان و مال مردم ما بیش از این ارزش دارد که در سرزمینی بیگانه چون عربستان از کف برود . هر چند که سرزمین مکه سرزمین آشنایی هاست و کسی در آنجا بیگانگی با کسی ندارد و آنجا سرزمین یکدست شدنهاست . این سرزمین قرنهاست که سرزمین یکدست شدن و اتحاد و یکرنگی و برادری است ، به شرطی که خادم الحرمین دست اندر کار حرمت شکنی و توهین به میهمانانش نباشد ...

  • بهرام محتشم

در سال سـوم نظری...عاشـــــقت شدم 

- نه ماه محض دربه دری- عاشقت شدم  

مثل خودم عجیب غریب است عشق من 

-چون قبل اینکه دل ببری عاشـقت شدم-   

 دارم به بار عشــق شـما فکــر می کنم 

که من چطور یک نفری عاشــقت شـدم    

نه از طریق نامـــــه و دیـــــوار وپنجــــــره... 

به شیوه ی جدید تری عاشـــــقت شدم 

بـی آنـکه با برادرتـان هـم دهــــن شـوم

بی هیچ ترس ودردسری- عاشقت شدم  

از شهررد شدی ومن ای سیب سرخ خیس

با شــــعر (فاضل نظری) عاشـقت شـــدم  

  امیرضا پدرام یار



عاشقی کافیست بعد از این، پریشانی بس است
غصّه ی این قصّه ی پردردِ پنهانی بس است

«دل» شهیدِ راه عشقِ کافری دلسنگ شد
بر سر این جسم بی جان، تعزیه خوانی بس است

با خدا بودن، خودش یعنی خدا بودن، عزیز
قصد کوه قاف کن، امیال انسانی بس است

نقل «فاضل» میکنم، دلسرد از این بیهودگی؛
«هفتصد سال است می بارد، فراوانی بس است»

«مرگ» رخداد عجیبی نیست، پایان غم است
شوقِ دنیایی چنین بیهوده و فانی بس است

جنگ کن با سرنوشتت، مرگ را تسخیر کن
ترس از چیزی که ناچار است و می دانی بس است...


آریا صلاحی





  • بهرام محتشم


دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است
به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟

زمانه خاطره های مرا کجا برده است

چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان

که مرگ دلخوشی غنچه های پژمرده است
اگر سقوط بهای بلند پروازیست
پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است
از این به بعد به رویم در قفس مگشای

چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است




باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

 شیر وقتی در پی مردار باشد مرده است

شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیست

 اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است

شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیست

 در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر است

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

 همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام

عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

 باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش

خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیست

 



شور دیدارت اگر اگر شعله به دل‌ها بکشد
رود را از جگر کوه بـه دریا بکشد

گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید بــه درازا بکشد

خود شناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد

عقل یک دل شده با عشق فقط می‌ترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد





با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

 ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج

 یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

 ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده

جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

 یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

صندوقچه ای را که رها گشته در امواج




به‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا

مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا

غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌گناه اینجا
نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم 
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا



هم از سکوت گریزان ، هم از صدا بیزار

چنین چرا دلتنگم ، چنین چرا بیزار

 زمین از آمدن برف تازه خشنود است

من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

 

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

 اگرچه می گذریم از کنار هم آرام

شما ز من متنفر ، من از شما بیزار

 به مسجد آمدم و نا امید برگشتم

دل از مشاهده تلخی ریا بیزار

 صدای قاری و گلدسته های پژمرده

اذان مرده و دلهای از خدا بیزار

 به خانه ام بروم؟!خانه از سکوت پر است

سکوت می کند از زندگی مرا بیزار

 تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!

از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار

 




  • بهرام محتشم

راستش رو بخواید خیلی وقته دلم تنگ شده از این همه گرفتاری که پس از جنگ گریبانگیر ما شده است . اونهایی که قدیمی تر هستند ، اون روزای سخت رو هیچگاه فراموش نمی کنند ولی مردم یک دلخوشیی هم داشتند که امروز ندارند . اون روزها مردم زندگی سخت و کوپنی داشتند ، همه چیز صفی بود و البته تا امروز هم صفی مونده ، ولی مردم دل خوشی بیشتری داشتند . البته ما اون روزها صف برای ملزومات بود ، ولی امروز صف ها نوعش عوض شده ، اون وقتها صف نون و ارزاق عمومی بود و امروز صف خرید طلا و دلار و ماشین و ...

ما در این 35-36 سال عمری که از خدا گرفتیم ، خیلی چیزها رو دیدیم . یک وقتی بابای خدابیامرزم ، چند تومانی به ما می داد که بریم نون بگیریم ، توی صف 20-30 نفری بود و برای گرفتن ارزاق کوپنی هم که خدا برکت بده ، 200-300 نفر . که البته هم گاهی به کتک کاری می رسید . ولی ما در این سالهای اخیر ، دیدیم که ملت بیکار از سر خوشی و پول دوستی توی صف طویل خرید سکه ی طلا جلوی بانک ملی صف کشیده اند که با پولشون طلا بخرن و با فروش گرانتر اون ، یک کاسبی کرده باشند ، الحمدالله ایران و بازار سیاه با هم عجین شده ست . اون وقتها حتی برای خرید آدامس و پفک هم باید صف می گرفتیم ، الحمدالله سخت بود ، ولی باز مردم دلشون خوش بود که مثلا یک پفک رو نهایت 5-10 تومان می خرند ، نه امروز که یک پفک با همون حجم رو باید 1000 تومان بخرند و در ابعاد بزرگتر تا 3000 تومان . اون روزها نوشابه شیشه یی بطریی 5 تومان بود ، نه بطریی 1000 تومان و نوشابه ی خانواده هم هنوز متولد نشده بود .

اون روزها ، به نسبت امروز اینقدر ارزونی بود که خدایی حال می کردیم ، یه روز یه 50 تومانی پیدا کردم ، تا نیم روز با یکی از بچه های فامیل داشتیم بیسکوییت مادر و پشمک و آلوچه و نخودچی و . .. می خوردیم ، الان 50 تومانی رو حتی به عنوان پول خرد هم قبول ندارن . یک وقتی پدرم خونه اش رو که 81 مترمربع بود به 36000 تومان خرید و الان با این پول می تونی چند تا قلم و خودکار و یکی دو تا دفتر بخری و در نهایت شاید بتونی با این پول یک جلد کتاب ناقابل و کم ورق بخری . خلاصه به صدقه سر این نظام اسلامی و اقتدار اقتصادی تا قهقرای نیستی سقوط کردیم و یه عده هم با پول بیت المال و کلی زد و بند و شامورتی بازی بارشون رو بستن و به جایی رسیدن که نگو .

گهگاهی وقتی به همه ی جوانب موجود یک زندگی که فکر می کنم ، می بینم هیچ نقطه ی مثبتی دیده نمی شود . در بهترین حالت خوشبینانه تنها باید بگیم خداروشکر که از این بدتر نیست . روزهای اول انقلاب هر دلار تنها و تنها 70 ریال بود و الان نزدیک به 34000-35000 ریال . که خدایی نمی دونم چند برابر دلارهای اون روز شده است .

  • بهرام محتشم

سلام
امروز داشتم از زیر پل سید خندان به سمت پایین می آمدم . اوایل خیابان سهروردی ، ناگهان چشمم به یک چیز عجیب افتاد که خدایی تا حالا در این 36 سال عمرم ندیده بودم ، حداقل در ایران و در این شهر بزرگ و درندشت . ساعتهای متوالی ذهن من رو درگیر کرد . نمی دونم شما اگه بدونید چه کار می کنید و چه واکنشی نشان می دید .

یک دفعه توی پیاده روی خیابان سهروردی چشمم افتاد به یک دختر گیتاریست که کارش به دریوزگی کشیده بود . دیدم یک دختری یک دستگاه گیتار را در دست گرفته و البته چادری هم بود و روی یکی از این صندلی های بتونی کنار خیابان نشسته بود ، از اون فاصله یی که چشمم به اون دختر افتاد ، دیدم که از نظر سفیدی پوست و زیبایی صورت بی بهره نیست ، ولی تنها حالات گونه تا پایین فک دیده می شد و البته سرش رو به پایین بود و در ضمن حالتی داشت که نشان می داد دارد گریه می کند ، دلم سوخت و تا چند ساعت در فکر این دختر بود که چه چیزی باعث شده تا به این کار اقدام کند . خدایی این صحنه منو بدجوری به فکر برد . خوب من زن های گدا و البته عضو باندهای گداپروری زیاد دیدم ،  از جنس این دخترهای گل و دستمال کاغذی فروش و اسفند دود کن که البته یک بچه ی کرایه یی هم روی گرده بستن و صد البته نشان می دهد که حرفه یی است و اگر یک ذره هم مایه خرج کن باشی که می تونی چند ساعتی با این گدای پاپتی خوش باشی ، به شرطی که قبلش یک صابون تمیز به تنش بخوره و چرک و کثافتش بریزه . ولی یادمون نره که این گداها حرفه یی هستند که در قالب گدایی شاید هرزگی هم بکنند که البته من در محیط کارم از این زنهای هرجایی زیاد دیدم و خواهم دید . ولی این دختر از این جنس نبود و البته نشان می داد که از سر ناچاری تن به گدایی داده و البته به جای گدایی خیلی راحتتر می توانست تن به تن فروشی بدهد و صد البته منبع درآمد بهتری برای خودش دست و پا کند ولی باید دید که چه مشکلی باعث شده تا این دختر تن به این کار خفت بار بدهد و گدایی کند . ایکاش مسئولان ما به خودشون می آمدند و می دیدند که در سایه ی این فشارهای اقتصادی ، چه فقر و فحشایی در خانواده های ایرانی افتاده و دیگر ایرانی آن غرور ملی را ندارد که بتوان نسلی شیر پرور باشد ، ما از درون در حال فروپاشی هستیم ، بی آنکه خود بدانیم و بی آن که به خودمان زحمت فکر بدهیم ، خیلی راحت و بی دردسر در کنار این صحنه می گذریم ، شاید دقایقی دیگر حتی تا آخر عمر هم به این صحنه بازنگردیم ...

  • بهرام محتشم

ناصر بناکننده معروف به ناصر پورپیرار با نام مستعار ناریا ناشر، نویسنده و ویراستار ایرانی بود. او از شرکای محمد زهرایی و احمد عظیمی در نشر نیل[۱] و مؤسس نشر کارنگ بود که کتاب‌های خود را ازطریق این موسسات نشر منتشر کرد. نظریات او در باب تاریخ ایران، پیش و پس از حمله اعراب به ایران، شاهنامه و فردوسی، سعدی و یهودیان بر خلاف پژوهشهای دانشورانه و علمی تاریخی است.

ناصر پورپیرار تاریخ ایران را «ساخته دست یهودیان» معرفی می‌کند. او باور دارد که هخامنشیان قومی خونریز و وحشی بودند که «به دستور و مزدوری یهودیان» بر ایران چیره شده و آنچنان نسل‌کشی کرده‌اند که تا ۱۲ سده پیش از ظهور اسلام، جنبنده‌ای در جغرافیای فرضی ایران نمی‌زیسته‌است. او بخش اعظم امپراتوری هخامنشی و تمام امپراتوری اشکانی و ساسانی را انکار نموده و مدعی است که آئین زرتشتی وجود نداشته، ایرانیان تا پیش از اسلام به هیچ دینی معتقد نبوده و کتاب اوستا در همین اواخر در هند نوشته شده‌است. او حمله اعراب به ایران را سرآغاز تاریخ ایران دانسته و میراث فرهنگ ایران را مرهون اعراب جاهلی می‌داند؛ ولی در عین حال، همه منابع مکتوب سه قرن ابتدایی ظهور اسلام را جعلی دانسته‌است. متخصصان زیادی ردیه‌هایی بر نظریات یگانه پورپیرار نوشته‌اند و بسیاری نیز نظرات او را بی‌ارزش‌تر از آن دانسته‌اند که نقد شود.

پورپیرار زبان فارسی را بی‌مایه توصیف می‌کند، فردوسی را مزدور می‌خواند، سلمان فارسی را زائیده توطئه یهودیان دانسته و گلستان سعدی را معیوب و ناقص می‌شمارد. به ادعای او سعدی هیچگاه از شیراز خارج نشده و همه سفرهای سعدی جعلی است. جلال متینی می‌گوید پورپیرار از چپی‌هایی است که مدتی پس از انقلاب ایران در زندان بوده و تواب شده‌است. مؤسسه انتشاراتی او مورد عنایات مخصوص وزارت ارشاد بوده و با مؤسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیق‌دوست) ارتباط مالی و کاری دارد. البته وبگاه رسمی او را جمهوری اسلامی ایران پالایش (فیلتر) کرده‌است.


محتویات
۱ زندگی
۲ نظریات پورپیرار و نقد آن
۲.۱ تاریخ پیش از اسلام
۲.۲ حمله اعراب و ایران پس از اسلام
۲.۳ شعر و شعرا
۲.۴ سایر زمینه‌ها
۳ نوشته‌ها
۴ مرگ
۵ پانویس
۶ منابع
۷ پیوند به بیرون
۸ جستارهای وابسته

زندگی
پرویز رجبی در جواب پورپیرار که گفته بود «مورخان مدرکی ندارند تا جواب گفته‌های مرابدهند»، تصریح کرد: «او راست می‌گوید، دادن جواب آدم بی‌سواد مشکل است.»[۲]پورپیرار تحصیلات دانشورانه ندارد. او در حالی همه مورخان رسمی را بی‌سواد می‌داند که در پاسخ به پرسش خبرنگار ایسنا که پرسیده: «لطف می‌کنید مدارک تحصیلی و سوابق علمی خود را برای ما بیان کنید؟» پاسخ می‌دهد: «من هم جدی گفتم سوادی ندارم و اتفاقاً هر چه بی‌سوادتر باشم، بیشتر اسباب سرشکستگی مورخانی که قادر به پاسخ دادن به گفته‌های من نیستند، خواهم بود.»[۳]

بر اساس خاطرات نورالدین کیانوری، پورپیرار کار خود را به عنوان حروفچین در یک چاپخانه آغاز کرده و بعدها با شراکت با دونفر دیگر، بنگاه انتشاراتی‌ای را تأسیس نمود. کیانوری در ادامه خاطراتش آورده است که پورپیرار با کلاهبرداری ثروت قابل ملاحظه‌ای اندوخت.
پورپیرار یک سال پیش از انقلاب با کیانوری در برلین ملاقات نموده و طرح ترور محمدرضا پهلوی را ارائه داده‌است. طرح پورپیرار از دید کیانوری دیوانه‌وار به نظر می‌رسیده‌است. به گفته کیانوری پورپیرار در سال ۱۳۵۸ از حزب توده اخراج شد. دلیل این امر «خوردن پول حزب و کلاهبرداری از شرکایش در انتشارات نیل و بالاکشیدن حق‌التالیف آقای محمود اعتمادزاده (م به‌آذین)» بوده‌است. به گفته کیانوری، پورپیرار پس از آن مدتی با نام مستعار «ناریا» به انتشار جزواتی علیه حزب و بدگویی به شخص کیانوری —که دستور اخراجش در سال ۱۳۵۸ را داده بود— پرداخت. کیانوری در نخستین دیدارش با ناصر بناکننده و پس از شنیدن طرح و نقشهٔ وی برای ترور شاه از طریق حفر نقب و منفجر کردن خودروی شاه در هنگام عبور، به دلیل غیرعملی نماییدن نقشه، وی را دیوانه و یا پرووکاتور توصیف کرده‌است. پس از انقلاب ایران، پورپیرار مدتی به کار نشر جزوات حزب توده پرداخت ولی از آنجا اخراج شد؛ کیانوری در این باره نقل می‌کند محمد پورهرمزان مسئول شعبهٔ انتشارات حزب، به کیانوری گزارش داده که با تحقیق روشن شده که صورت‌هزینه‌ای که ناصر پورپیرار برای انتشار چاپ و کتاب‌ها ارائه می‌دهد بسیار بیشتر از نرخ عادی‌ست. پس از این ماجرا کیانوری امتیاز انتشارات حزب توده را از وی پس گرفت؛ به گفتهٔ کیانوری پورپیرار پس از شنیدن لغو امتیاز نشر کتب و جزوات حزب، به دفتر محمد پورهرمزان رفته و با وی به شکل توهین‌آمیز سخن گفته‌است؛ کیانوری می‌آورد که پس از دیدن این صحنه، مأموران انتظامات حزب را فراخوانده تا پورپیرار را بیرون کنند و دیگر راه ندهند. پورپیرار بعدها به دلیل ارتباط با مأموران سیاسی بلغارستان دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. او در دادگاه انقلاب مدعی شد که همواره مخالف حزب توده بوده‌است.[۴]

جلال متینی محقق تاریخ‌دان، پورپیرار را فرستاده حکومت جمهوری اسلامی می‌داند. به گفته او، از سابقه و نام و نشان حقیقی پورپیرار خبری در دست نیست.[۵]

نظریات پورپیرار و نقد آناز سال‌های دهه هفتاد به بعد، ناصر پورپیرار، در چارچوب گفتمان و تبلیغات ایدئولوژی‌های قوم‌گرا، به سخن‌پراکنی و نظریه‌پردازی روی آورد. وی با رد و انکار استواری و پرباری فرهنگ و تمدن ایران پیش و پس از اسلام، با وحشی و خون‌ریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوری‌های هخامنشی و اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دین‌ها و مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مزدور خواندن فردوسی بی‌مایه توصیف کردن زبان فارسی و پاره‌ای ادعاهای دیگر کوشید که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدن جلوه داده و همه دستاوردها و میراث فرهنگ ایران، به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب عصر جاهلی قلمداد کند.[۶][۷]

باستانشناسان معتقدند نظریات او آن چنان سست و بی‌پایه‌است که نیازی به نقد و بررسی آن نیست و خواننده غیر متخصص هم با مطالعه آن پی به بطلان این نظریات می‌برد.[۸]

پورپیرار ابایی ندارد که اعتراف کند نظریاتش هیچ سابقه‌ای نداشته و همگی نظریاتی جدید و نو است که افتخار ابدی چنین نظریاتی از بابت او به ایران می‌رسد و نه به فرانسویان و روس‌ها و آلمانی‌ها.[۹] پورپیرار منتقدانش را متهم می‌کند که اگر «گوشه‌ای از این همه اشاره نو به ذهن ملوکانه و متخصص خودشان رسیده بود» کارناوال‌ها و جشنواره‌ها برپا می‌کردند و پرده گوش فلک را می‌دریدند.[۱۰]

تاریخ پیش از اسلامپورپیرار دربارهٔ تاریخ کهن ایران نظریاتی دارد. بنا بر ادعای پورپیرار، با ظهور سلسله غیر ایرانی هخامنشیان، ده‌ها تمدن کهن ایرانی و شرق میانه نسل‌کشی کامل شده‌اند و رشد ملی در این سرزمین و منطقه متوقف شده‌است.[۱۱] به گفته او یهودیان که در تدارک حمله نظامی و تخریب تمدن بابل در بین‌النهرین بوده‌اند، قوم نیرومند شمالی سنگدل خونریزی (آریاییان) را به سرکردگی کورش از استپ‌های روسیه اجیر کرده‌اند تا ایران و بین‌النهرین را ویران کرده و اسیران و ثروت آنان را آزاد کنند.[۱۲] به گفته پورپیرار، کمبوجیه و بردیا دو فرزند ضد یهود کورش بوده‌اند که داریوش بر علیه آنان کودتا کرده‌است.[۱۳] به گفته او آریاییان وجود خارجی نداشته و هرگز هیچ آریایی‌ای وجود نداشته‌است.[۱۴]

عبدالله شهبازی معتقد است پورپیرار جنجال عجیبی ایجاد کرد و فضایی پدید آورد که راه بر هر گونه نقادی جدّی و علمی تاریخنگاری ایران باستان بست.[۱۵]

پورپیرار مدعی است که «سراپای امپراتوری ساسانیان، اشکانیان و بخش عمده‌ای از افسانه هخامنشیان، به انضمام مزدک و مانی و زردشت و اوستا و خط و زبان و کتیبه و کتاب و آتشکده و دانشگاه و غیره، یکسره مترسکانی سرهم بندی شده از دروغ‌اند و مزرعه یهودیان را می‌پایند» او در حالی مدعی می‌شود که پیش از ظهور اسلام، دست‌کم به مدت دوازده قرن در سرتاسر جغرافیای فرضی ایران، «جنبنده‌ای زندگی نمی‌کرده‌است» که در جای دیگر از روستانشینان و ایلات و عشایر سخن گفته که در همان زمان در همین جغرافیای فرضی زندگی می‌کرده‌اند.[۱۶]

هوشنگ صادقی، پورپیرار را به «کاربرد نابجا و ناسنجیده و اختیاری از اسناد تاریخی «» متهم می‌کند. آن هم «توسط مورخی» که حکم بر ابطال تمامی اسناد می‌دهد». قرائت‌های دلبخواه، ترجمهٔ خودساخته از نبشته‌های کهن، متهم کردن دانشوران و ایجاد فضایی برای ابداع اشباحی که جز در میدان دید پورپیرار در جای دگر یافت نمی‌شود، از دیگر نکات نقد صادقی است.[۱۷]

 
پورپیرار مدعی است که اهورامزدا در کتیبه بیستون وجود ندارد و این‌ها همه حقه بازی است.[۱۸]پورپیرار دربارهٔ دین ایرانیان پیش از اسلام گفته‌است: «پیش از اسلام، ایرانیان به هیچ دین رسمی، ملی و سراسری پایبند نبوده‌اند و اسلام نخستین دین، باور و ایمان ملی و سراسری ایرانیان ساکن این نجد است»[۱۹] وی دربارهٔ کتاب اوستای زرتشت می‌گوید: «تدوین متن اوستا به همین اواخر در هند و با واژگان زبان گجراتی بازمی‌گردد»[۲۰] اوستا مجموعه‌ای از کتاب‌ها و متن‌های مقدس زرتشی است که به «زبان اوستایی» نوشته شده‌است. پورپیرار معتقد است که اهورامزدا از جعلیات پارسیان هند است.[۲۱] به گفته پورپیرار، هخامنشیان «دینی ندارند، خانه و معبدی نساخته‌اند و هیچ دست ساخته هنری حتی در حد تولید یک سفال ساده از آنان» یافته نشده‌است.[۲۲] او مدعی است که اهورامزدا در کتیبه بیستون وجود ندارد و این‌ها همه حقه بازی است.[۲۳]

به گفته پورپیرار خاورشناسان و باستان‌شناسانی مانند گیرشمن، گلدزیهر، واندنبرگ، هرتسفلد. اشمیت، آستروناخ … و نسخه بدل‌های ایرانی آن‌ها همگی یهودی تبار بوده و تلاش دارند با ایجاد جعل تاریخ پرشکوه هخامنشی، اشکانی و ساسانی، قوم یهود را در پس پرده‌ای از دود پنهان کنند.[۲۴] او مورخان دانشور را بی‌سواد می‌داند.[۲۵]

به گفته جلال متینی برای تحریف تاریخ چهار هزار و پانصد ساله ایران، کسی در دوران جمهوری اسلامی ایران قدم به میدان نهاده‌است که به گفته خودش در ایران و دیگر کشورها، نه در گذشته و نه در حال حاضر، نظیری برایش نمی‌توان یافت. جلال متینی در عین حال گفته که مقصود او نقد نظریات پورپیرار نیست. چرا که نقد و رد نظریات کسی که یک تنه بر تمام آراء و تحقیقات خاورشناسان جهان دربارهٔ زردشت و اوستا و اهورا مزدا و دوازده قرن فرمانروایی هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان خط بطلان کشیده‌است، فقط از عهده دانشمندی چون خود پورپیرار برمی‌آید.[۲۶] کسی که سخنانش در باب تاریخ پیش از اسلام ایران هم مورد پسند مارکسیستهاست و هم باب طبع ملایان. درست مانند مارکسیست تمام عیاری که از زندان‌های جمهوری اسلامی مانند یک «تواب» بیرون آمده باشد.[۲۷]

مهرداد ملک‌زاده پورپیرار را در ادامه موجی می‌انگارد که توسط ذبیح‌الله منصوری به راه افتاد. اگرچه پورپیرار را مخرب‌تر معرفی می‌کند، ولی این موج را غیراصیل دانسته و آن را به کف روی موج تشبیه می‌کند که به سرعت از بین می‌رود.[۲۸]

حمله اعراب و ایران پس از اسلام
بروجردی معتقد است که تحریف تاریخ توسط ناصر پورپیرار به مذاق پان عرب‌ها بسیار خوش آمده‌است[۲۹]پورپیرار به کسانی که می‌گویند اعراب تمدن و شاهنشاهی ایران را نابود کرده‌اند حمله کرده و معتقد است که مردم «اسلام را اسباب تجدید حیات ملی خود می‌دانند»[۳۰] او روشنفکران را اسلام ستیز و عرب ستیز دانسته و دربارهٔ خاورشناسان نظری کاملاً منفی دارد. غالب آنان را «عامی و دغل و جاعل و به ندرت خردمند و فاضل» می‌داند و از کسانی که دست‌اندرکار نگارش تاریخ ایران هستند با عبارت «مافیای تاریخ ایران» یاد می‌کند که «تقریباً برای هیچ‌کس زهره ورود جدی و نهایی به بنیان تاریخ ایران باقی نگذارده» اند.[۳۱]

پورپیرار که در جایی سلمان فارسی را مورد اشاره آیه ۱۰۳ سوره نحل معرفی کرده و نتیجه می‌گیرد «قرآن، به کنایه، حتی سلمان را نسبت به آن زبان (عربی) ناآشنا و ناتوان معرفی می‌کند» اندکی بعد این ادعاها را فراموش کرده و سلمان را موجودی موهوم و غیر واقعی و[۳۲] «بخشی از محتویات بسته‌بندی دروغ ساخته و پرداخته یهودیان می‌داند».[۳۳] محمد رضا ترکی (محقق دانشور) به نقد نظرات پورپیرار در مورد تاریخ پس از اسلام ایران پرداخته‌است. وی به نقد نظر پورپیرار در خصوص جعلی دانستن سلمان فارسی پرداخته و با بهره‌گیری از مطالب نوشته شده توسط پورپیرار به تناقضهای نوشتاری وی پرداخته و پس از تشریح تناقضات پورپیرار نتیجه گرفته که سخنان پورپیرار «اگر یکسره برخاسته از بی‌خبری پورپیرار از مبانی ابتدایی تفکر شیعه نباشد، مصداق جهانیدن اسب وقاحت از چنبر جهالت است و لا غیر!»[۳۴]

به نظر پورپیرار تاریخ ایران با اسلام شروع می‌شود. اگرچه او کتابهای تاریخ را که در قرون اولیه اسلامی به دست مسلمانان نوشته شده‌است را نیز قبول ندارد و می‌گوید آنها همه به سفارش «محفل شعوبیه» نوشته شده‌است. او می‌گوید تاریخ ایران با ظهور صفویه رونق می‌گیرد ولی نه چندان زیاد تا این‌که «امام خمینی» از راه رسید که ایران هرچه دارد از آن سید بزرگوار است.[۳۵]

محمد تقی عطایی و علی اکبر وحدتی (باستان‌شناسان دانشور) کتابی با عنوان «اعتبار باستانشناختی آریا و پارس» در رد ادعاهای تاریخی پورپیرار منتشر کرده‌اند. آنان معتقدند ادعاهای پورپیرار چیزی جز تحریف تاریخ نیست و بیشتر به مذاق هواداران پان عربی خوش می‌آید.[۳۶]

امیر نعمتی لیمایی نیز از کسانی است که مجموعه کتاب‌هایی را به عنوان پاسخی بر ادعاهای پورپیرار منتشر کرده‌است.[۳۷] همچنین فریدون فاطمی کتابی با عنوان «دو سال سکوت» در نقد «دوازده قرن سکوت» پورپیرار نوشته که توسط جهان کتاب منتشر شده‌است.[۳۸]

شعر و شعراناصر پورپیرار دربارهٔ شعر و شاعری نیز نظراتی دارد. به گفته او تاریخ زبان فارسی در هزار سال گذشته تا کنون ده‌ها میلیون نفر شاعر به خود دیده‌است. پورپیرار می‌گوید هم‌اکنون بیش از ۵۰ هزار نفر شاعر زنده فارسی‌گوی وجود دارند. در حالی که مجموع نویسندگان نثر فارسی از آغاز تا کنون به ۱۰۰ نفر (شامل سعدی و مولانا و خیام و ناصرخسرو و ناصرالدین‌شاه) هم نمی‌رسد.[۳۹]

 
پورپیرار اشعار سعدی را سست و اسلوب بیان او را ناقص می‌داندناصر پورپیرار دربارهٔ فردوسی هم اظهارنظر کرده‌است که او گول شعوبیه را خورده که سپس در منظومه یوسف و زلیخا (که البته از فردوسی نیست) از کار خود اظهار ندامت کرده‌است.[۴۰] سجاد آیدنلو (شاهنامه‌پژوه دانشور) به نقد و بررسی برخی از دیدگاه‌های پورپیرار دربارهٔ شاهنامه و فردوسی پرداخت. آیدنلو با اتکاء به ابیات خود شاهنامه و نظرات و دیدگاه‌های محققان شاهنامه‌پژوه به رد بسیاری از نظرات پورپیرار در ارتباط با شاهنامه فردوسی پرداخته و در پایان به اظهارنظر مغرضانه پورپیرار نسبت به برخی از محققان شاهنامه‌پژوه معاصر اعتراض کرده‌است.[۴۱]

به گفته عبدالعلی دستغیب (منتقد ادبی)، پورپیرار بجای پژوهش ادبی دربارهٔ سعدی، به قضاوت ارزشی دربارهٔ او پرداخته و از «فضاحت» ایام جوانی او دم می‌زند.[۴۲] جلیل نظری نظریات پورپیرار در خصوص سعدی را «رؤیایی شهرآشوب گونه» و مانند سخن کسی که «از اعتدال خارج شده» دانسته‌است.[۴۳] وی با ذکر نظر ادیبان ایرانی و عرب در باب اشعار عربی سعدی، نظر پورپیرار دربارهٔ سستی اشعار سعدی را «بی وزن» دانسته‌است.[۴۴] به گفته نظری، پورپیرار «برای آنکه دیگران بگویند فلانی حرف‌های تازه‌ای دربارهٔ سعدی مطرح کرده‌است» به خود اجازه چنین قضاوتی داده که بگوید «گلستان از نظر سیستم فکری معیوب و از جهت اسلوب بیان ناقص است»[۴۵]

پورپیرار خود نیز شعر می‌سراید[۴۶] و داستان می‌نویسد.[۴۷] نمونه‌ای از اشعار او چنین است:[۴۸]

هر روز یک ریگ
در کوزه آرزوی تو انداختم
گفتی نه
و کوزه خیال شکست

او در قطعه‌ای دیگر گفته‌است:[۴۹]

نزدیک بود
باورکنم
باران را
آه، اگر
این همه
کوتاه نبود

سایر زمینه‌هاپورپیرار منشور حقوق بشر را «حربه‌ای خوش‌دست» می‌داند که «بهانه‌ای برای حمله به فرهنگ ممتاز اسلام» شده‌است.[۵۰] او تفسیر سورآبادی یا تفسیر عتیق نیشابوری و تاریخ طبری یا تاریخ بلعمی را «ام الاباطیل» و «اب الخرافات» مکتوبات اسلامی می‌داند.[۵۱]

پورپیرار خود را در رسم‌الخط فارسی نیز صاحب نطر می‌داند. برای نمونه او کلمات بهتر و چگونه و چگونگی و بیهوده و آنچه را به صورت «به‌تر»، «چه‌گونه»، «چه‌گونگی»، «بی‌هوده» و «آنچه» می‌نویسد و بعضی از کلمات را به صورت متصل مانند «عملکرد» و «خاستگاه».[۵۲] او تعیین تکلیف حرف اضافه «به» را از مشکلات خط فارسی می‌داند.[۵۳] او که خود را در زمینه نظریه‌پردازی ادبی آماتور می‌داند، او فارسی را در نگارش به نظم بسیار قدرتمتد و در نگارش به نثر بسی ناتوان و سترون و بی بار می‌داند. دلیل این مسئله را او در تمایل به ایجاد ریتم در سخن و این که شعر با موسیفی همساز تر است می‌داند.[۵۴]

کتابی با عنوان «همنشینی رنگ‌ها» به نام او وجود دارد که در آن برای هنرمندان و صنعتگران نظریه‌پردازی شده‌است. در این کتاب به کاشیکاران نیز توصیه‌هایی شده ه‌است.[۵۵]

نوشته‌هاپور پیرار دارای تالیفاتی است که در مؤسسه انتشاراتی کارنگ که متعلق به اوست منتشر می‌شوند. شرکت «شرکت کارنگ نشر پویا» معروف به انتشارات کارنگ با همکاری ناصر پورپیرار و فریال دهدشتی شکل گرفته‌است.[۵۶] به گفته خود مسئولین انتشارات، این مؤسسه گاهی مورد «عنایات ویژه» مالی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفته‌است. همچنین این مؤسسه در مواردی از سرمایه‌گذاری موسساتی در انگلستان و همچنین سرمایه‌گذاری مؤسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیق‌دوست) در پروژه‌های خود برخوردار بوده‌است.[۵۷] نشر کارنگ با مدیریت پورپیرار اداره می‌شود.[۵۸]

«مگر این پنج روزه» یا سعدی آخرالزمان نقدی است بر مقدمه گلستان سعدی که در سال ۱۳۷۸ با شابک:۵–۳–۹۰۳۸۰–۹۶۴ و توسط نشر کارنگ منتشر شده‌است.[۵۹] پور پیرار موضوع این کتاب را قبلاً به صورت خلاصه و مبهم در مجله ایران فردا شماره ۲۹ آورده بود.[۶۰] این کتاب از دو فصل تشکیل شده‌است. پورپیرار در بخش نخست با عنوان سعدی آخرالزمان تلاش دارد تا در تحقیقات انجام شده دربارهٔ زندگی سعدی تردید و تشکیک ایجاد کند. در بخش دوم با عنوان مگر این پنج روزه، پورپیرار نتیجه‌گیری‌های جدیدی دست می‌زند. او بر خلاف نظر مشهور، نگارش گلستان را مقدم بر بوستان می‌شمرد. او همچنین نتیجه می‌گیرد که برخلاف نظر مشهور، سفرهای سعدی جملگی ساختگی بوده و او پس از دوره جوانی که در سرودن هزل و اشعار ضعیف گذشته سال‌ها عزلت نشینی کرده و سپس در اوج پختگی ادعای سفرهای دروغین نموده‌است. به گفته پورپیرار «سعدی از شیراز هجرت نکرده، شاگرد هیچ نظامیه و مستنصریه‌ای نبوده و با زبان عرب أنس و الفتی نداشته».[۶۱] بنا بر تخیل پورپیرار سعدی که یکی از الواط شیراز بوده و در ابتدا خبیثات می‌خوانده، هزلیات می‌سروده و مجلسی گرم می‌رانده‌است، روزی نادم و توبه‌کار می‌شود؛ ولی یکی از دوستان بر او خرده می‌گیرد و او شروع به تصنیف آثار خود می‌کند. جلیل نظری[۶۲] و مهدی نیک‌منش تمامی این نظریات پورپیرار را به چالش کشیده‌اند.[۶۳]
 
پورپیرار: «من از مورخان می‌خواهم تا یک شی منقول متعلق به مادها را در طول تاریخ نشان دهند و مطمئنم که هیچ‌یک نمی‌توانند این کار را انجام دهند.»[۶۴]«دوازده قرن سکوت» یا «تأملی در بنیان تاریخ ایران» نام مجموعه‌ای در چهار بخش است.
بخش نخست این مجموعه با عنوان برآمدن هخامنشیان در سال ۱۳۷۹ با شماره شابک:۲–۳۰–۶۷۳۰–۹۶۴ توسط نشر کارنگ منتشر شده‌است. پورپیرار در این کتاب اعتراف می‌کند که دیدگاهش با تاریخ‌نگاری رسمی سازش نداشته و به راه خود می‌رود. او تاریخ کهن ایران از عهد هخامنشیان تا پایان ساسانیان را به کلی نفی کرده و مدعی می‌شود که «هخامنشیان ایرانی نبوده‌اند»، آنان یک «امپراطوری خونریز» بوده که فقط «با حمایت یهودیان» برآمده‌اند. «ظهور قدرتمند هخامنشیان و عنوان جعلی» امپراطوری ایران فقط یک «توطئه و تهمت» است. پیش از اسلام «دوازده قرن سکوت و خموشی» بر ایران حاکم بوده و «غرور خفته بین‌النهرین مقهور به نیروی اسلام دوباره سر برآورد». «آنچه در خاورمیانه کنونی می‌گذرد، دنباله ستیز کهن یهود با بین‌النهرین است». «شکست قادسیه پاسخ شکست بابل» بوده و وقت آن است که زمینه نزدیکی مردم (ساکنین فعلی ایران با اعراب) فراهم شود. «تمدن درخشان ایران پیش از اسلام»، توهم ملی و زائیده توطئه یهودیان است. هرگز سرزمینی به نام پارس و قومی به نام پارسیان وجود نداشته‌است. این کتاب تلاش دارد ثابت کند که عرب‌ها هرگز به ایران حمله نکرده، بلکه مردم با آغوش باز از آنان استقبال کرده‌اند! چاپ دوم این کتاب با چاپ اول آن اختلافاتی دارد. برای نمونه در چاپ اول کتاب خط فارسی، خط ایرانی دانسته شده، ولی در چاپ دوم ادعا شده که این خط ایرانی نیست.[۶۵]
بخش سوم این مجموعه با عنوان برآمدن اسلام در سال ۱۳۸۱ با شابک:۵–۴۸–۶۷۳۰–۹۶۴ توسط انتشارات کارنگ منتشر شده‌است.[۶۶] نویسنده در این کتاب به زعم خود توطئه‌ای برنامه‌ریزی شده به منظور تحریف بنیان تاریخ ایران را برملا ساخته‌است. او در این کتاب بازهم تلاش می‌کند پیشینه تاریخی قبل از اسلام ایران را به کلی انکار و تاریخ و تمدن عرب و اسلام را مبنایی برای تاریخ ایران مطرح نماید. او بسیاری از متون و گزارش‌ها و تحلیل‌های تاریخی رویدادهای ایران در قرون نخستین اسلامی را کذب و مغلوط و توطئه آمیز و جعلی می‌خواند. پورپیرار بر این باور است که توطئه‌ای دقیق و هولناک در کار بوده که روشنفکران و اندیشمندان ایران را عرب ستیز کند. او (پیش از آنکه نقدی بر کتاب نوشته شده باشد) منتقدان کتاب را به عجم گرایی افراطی متهم می‌سازد. در بخشی از کتاب پورپیرار ادعا می‌کند که تمام اسناد و متون و گزارش‌های تاریخی تا پایان قرن سوم هجری، مغشوش و ساختگی و با هدف نشان دادن خشونت و چهره منفی اعراب و برای عرب ستزی شکل گرفته‌است. از جمله ماجرای به خون کشیدن مردم جرجان توسط یزید بن مهلب را به کلی دروغ می‌پندارد. در ادامه نویسنده با تجلیل از سیاست‌های عرب گرایانه بنی امیه و بنی عباس، از آنان تجلیل می‌کند و به کلی منکر وجود فردی به نام ابومسلم خراسانی می‌شود.[۶۷]
ویراستاری ترجمه فارسی کتابی با عنوان اصلی «داریوش گزارش می‌کند: شاه شاهان، زندگی در امپراطوری بزرگ ایران». این کتاب که اثر خانم هایدماری کخ (به آلمانی: Heidemarie Koch) (همسر پروفسور والتر هینتس ایران‌شناس و باستان‌شناس آلمانی) و ترجمه پرویز رجبی است، با تغییر اساسی در عنوان و با عنوان جدید «از زبان داریوش!...» (با علامت تعجب!) با شماره شابک:۴–۴–۹۰۳۸۰–۹۶۴ به وسیله نشر کارنگ منتشر شده‌است. مشخص نیست که اگر مترجم عنوان کتاب را تغییر داده‌است، چرا ویراستار (که متن آلمانی را در اختیار داشته) به این تغییر اشاره نکرده و اگر خود پورپیرار عنوان را تغییر داده‌است، چگونه می‌توان اطمینان داشت که در متن کتاب نیز اینچنین دست نبرده باشد. بر خلاف رویه رایج، در این کتاب نشانی از مقدمه مترجم نیست؛ ولی پورپیرار به عنوان ویراستار کتاب، مقدمه‌ای دو صفحه‌ای با عنوان «پیش سخن» بر کتاب افزوده و در آن به موضوعاتی اشاره کرده که حکایت از معتقدات سیاسی-مذهبی او دارد. در مقدمه پورپیرار از جمله به فاصله طبقاتی مردم در زمان هخامنشیان اشاره نموده و سپس به ویژگی اعتقادی دیرین ایرانیان یعنی سه اصل گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک پرداخته و مدعی شده که این ویژگی از پس اسلام تبلور واقعی یافته‌است. اگرچه پورپیرار توضیح نداده که این تبلور در دوره خلفای راشدین آشکار شده و یا در اعصاری مانند امویان، عباسیان و یا حتی در دوره جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته‌است. پورپیرار در ویراستاری این کتاب برای خود رسالتی قائل بوده‌است. نه فقط در نفی هخامنشیان، بلکه برای این‌که نشان دهد ایرانیان پیش از اسلام تاریخی نداشته‌اند، چه رسد به تاریخ درخشان![۶۸][۶۹]
بازخوانی نهایی (ویراستاری) کتابی با عنوان «عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران» نوشته جویا بلوندل سعد که در سال ۱۳۸۲ توسط نشر کارنگ منتشر شده‌است.[۷۰]
ویراستاری ترجمه کتابی با عنوان «سفرنامه رابی بنیامین تودولایی» که در سال ۱۳۸۱ با شابک:۷–۴۷–۶۷۳۰–۹۶۴ و با ترجمه مهوش ناطق توسط نشر کارنگ منتشر شده‌است. این سفرنامه مجموعه‌ای است از روایات مردی به نام"رابی بنیامین"، پسر یوهان، اهل" تودلا واقع در اسپانیا که ضمن سفر خود، به ایران نیز پا نهاده‌است و از رودبار و نهاوند و اصفهان و شیراز و خیوه و سمرقند بازدید کرده‌است. اصل کتاب به زبان عبری است اما مترجم آن را از روی متن آلمانی ترجمه کرده‌است.[۷۱]
مرگناصر پورپیرار در هفتم شهریور ۱۳۹۴ شمسی در تهران درگذشت و پیکرش در قطعه چهار بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[۷۲]

پانویس1.↑ «تحلیلی انتشارات نگاه». پایگاه خبری - تحلیلی انتشارات نگاه. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵-۰۹-۰۲. ‏
2.↑ «واکنش تاریخ شناسان و پژوهشگران سرشناس ایرانی در مورد کتابی ضد فرهنگ و تاریخ ایران». کمیته نجات پاسارگاد، 28 مهر 1387. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در 16/5/2013. بازبینی‌شده در 16/5/2013.
3.↑ ایسنا۲.
4.↑ کیانوری، ۵۱۶–۵۱۷.
5.↑ متینی، شرممان باد، ۷۲۱.
6.↑ -دوازده قرن شکوه: نقدی بر نظرات نگارنده کتاب دوازده قرن سکوت. امیر نعمتی لیمایی، داریوش احمدی؛ ویراستار:حمید مشعوف، محمد نبی سلیم. -سبزوار:امید مهر. -۱۲۰ ض-چاپ اول
7.↑ فهرست کتاب‌های منتشر شده تاریخ و جغرافیا در دی ماه ۱۳۸۳, ۱۷۱.
8.↑ ایسنا۱.
9.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۵۹.
10.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۵۹.
11.↑ پورپیرار، نعل وارونه، ۴۷.
12.↑ پورپیرار، نعل وارونه، ۵۲–۵۴.
13.↑ پورپیرار، نعل وارونه، ۵۸.
14.↑ ایسنا۱.
15.↑ گفتگوی علی رضا سمیعی با عبدالله شهبازی، روزنامه وطن امروز (شماره ۶۰، ۲۹ دی ۱۳۸۷، ص ۱۰)
16.↑ پورپیرار، شبه صاحب نظران لن پران و در حال گریز، ۳۲.
17.↑ فهرست کتابهای منتشر شده تاریخ و جغرافیا در آذر ۱۳۸۴, ۲۰۴.
18.↑ ایسنا۱.
19.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۴.
20.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۸.
21.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۹.
22.↑ پورپیرار، نعل وارونه، ۴۸.
23.↑ ایسنا۱.
24.↑ پورپیرار، نعل وارونه، ۴۹.
25.↑ ایسنا۱.
26.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۰.
27.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۱.
28.↑ فانی، مروری بر تاریخ و گرایش‌های اسطوره شناسی در ایران، ۲۲.
29.↑ بروجردی، کتاب‌های تازه، ۷۷.
30.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۱.
31.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۵.
32.↑ ترکی، باطل است آنچه مدعی گوید، ۱۰.
33.↑ پورپیرار، شبه صاحب نظران لن پران و در حال گریز، ۳۲.
34.↑ ترکی، باطل است آنچه مدعی گوید، ۱۰.
35.↑ متینی، شرممان باد، ۷۲۱.
36.↑ بروجردی، کتاب‌های تازه، ۷۷.
37.↑ فهرست کتاب‌های منتشر شده تاریخ و جغرافیا در دی ماه ۱۳۸۳, ۱۷۱.
38.↑ نمایه مطالب تاریخی و جغرافیایی نشریات کشور, ۱۱۳.
39.↑ پورپیرار، اجبار شعر فارسی، ۱۰۱.
40.↑ متینی، شرممان باد، ۷۲۱.
41.↑ خلاصه مقالات, ۸۴.
42.↑ دستغیب، سعدی؛ غزلسرایی حکایت پرداز، ۶۷.
43.↑ نظری، ۱۹.
44.↑ نظری، ۲۱–۲۲.
45.↑ نظری، ۲۴.
46.↑ پورپیرار، ناصر، تصویرها، کلک، بهمن و اسفند ۱۳۷۴، شماره ۷۱ و ۷۲، ص ۳۰۸
47.↑ پورپیرار، ناصر، داستان: ماخولیای عشق، بخارا، مهر ۱۳۷۷، شماره ۲
48.↑ پورپیرار، تصویرها، ۳۰۸.
49.↑ پورپیرار، دو ترانه بارانی، ۱۳۴.
50.↑ پورپیرار، حربه خوشدست حقوق بشر، ۲۷۳.
51.↑ پورپیرار، خرافه پردازی در تفسیر سورآبادی، ۱۲۴.
52.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۰.
53.↑ پورپیرار؛ ناصر، بحث آزاد: دربارهٔ فارسی نویسی (۲)، چیستا، اسفند ۱۳۶۷، شماره ۵۵ و ۵۶
54.↑ پورپیرار، ناصر، اجبار شعر فارسی، کلک، آذر و دی ۱۳۷۲، شماره ۴۵ و ۴۶
55.↑ معرفی کتاب, ۱۱۴.
56.↑ نشر کارنگ.
57.↑ پورپیرار، تحقیقات قرآنی را غربی‌ها انجام دهند، ۱۰–۱۱.
58.↑ میری (حسینی)، ۳۲.
59.↑ فهرست کتابهای منتشر شده اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۸, ۷۷.
60.↑ نظری، ۱۸.
61.↑ نیک‌منش، ۱۱۹.
62.↑ نظری، ۱۹.
63.↑ نیک‌منش، ۱۱۹.
64.↑ ایسنا۱.
65.↑ گلگشتی در انتشارات فارسی, ۴۴۸–۴۵۰.
66.↑ فهرست کتابهای منتشر شده مهر ماه ۱۳۸۱, ۲۷۸.
67.↑ معرفی‌های گزارشی, ۱۳۵–۱۳۶.
68.↑ گلگشتی در انتشارات فارسی, ۴۴۶–۴۴۸.
69.↑ متینی، تحریف تاریخ ایران، ۲۶۰–۲۶۱.
70.↑ تازه‌های کتاب فارسی و عربی (بخش فهرست نویسی), ۲۶.
71.↑ فهرست کتابهای منتشر شده تاریخ و جغرافیا در فروردین ۱۳۸۱, ۱۹۸.
72.↑ «روزنامه ایران». روزنامه ایران | شماره. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵-۰۹-۰۲. ‏
منابعبروجردی، آزاد. «کتاب‌های تازه». فصلنامه نشر دانش (تهران: مرکز نشر دانشگاهی) ۲۰، ش. ۴ (زمستان ۱۳۸۲).
پورپیرار، ناصر. «حربه خوشدست حقوق بشر». فصلنامه کتاب نقد: فصلنامه انتقادی، فکری، فرهنگی (تهران: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی)، ش. ۳۶ (پائیز ۱۳۸۴).
پورپیرار، ناصر. «خرافه پردازی در تفسیر سورآبادی». فصلنامه کتاب نقد: فصلنامه انتقادی، فکری، فرهنگی (تهران: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی)، ش. ۴۰ (پائیز ۱۳۸۵).
پورپیرار، ناصر. «شبه صاحب نظران لن پران و در حال گریز». ماهنامه خردنامه همشهری: ماهنامه فرهنگی (تهران: موسسه همشهری)، ش. ۶ (شهریور ۱۳۸۵).
پورپیرار، ناصر. «تصویرها». ماهنامه کلک: ماهنامه فرهنگی و هنری (تهران)، ش. ۷۱و۷۲ (بهمن و اسفند ۱۳۷۴).
پورپیرار، ناصر. «اجبار شعر فارسی». ماهنامه کلک: ماهنامه فرهنگی و هنری (تهران)، ش. ۴۵و۴۶ (آذر و دی ۱۳۷۲).
پورپیرار، ناصر. «نعل وارونه (بررسی تحریف تاریخ ایران به وسیله یهود)». فصلنامه کتاب نقد: فصلنامه انتقادی، فکری، فرهنگی (تهران: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی)، ش. ۳۲ (پائیز ۱۳۸۳).
پورپیرار، ناصر. «پیرامون کتاب ۱۲ قرن سکوت ناصر پورپیرار، مؤلف: من به هیچ مورخی کار ندارم /۲/». ایسنا. تهران: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ۱۷ تیر ۱۳۸۱. بازبینی‌شده در ۸ فروردین ۱۳۹۱.
پورپیرار، ناصر. «پیرامون انتشار کتاب ۱۲ قرن سکوت ناصر پورپیرار، "مولف": من به هیچ‌کس کاری ندارم و حرف خودم را می‌زنم /۱/». ایسنا. تهران: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ۱۷ تیر ۱۳۸۱. بازبینی‌شده در ۸ فروردین ۱۳۹۱.
پورپیرار، ناصر. «باعث تأسف است که تحقیقات قرآنی را غربی‌ها انجام دهند». دو هفته نامه گلستان قرآن: نشریه پژوهشی، تحلیلی و خبری در زمینه فعالیتها و مطالعات قرآنی (تهران: موسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران)، ش. ۸۳ (مهر ۱۳۸۰).
پورپیرار، ناصر. «دو ترانه بارانی». ماهنامه کلک: ماهنامه فرهنگی و هنری (تهران)، ش. ۵۵و۵۶ (مهر و آبان ۱۳۷۳).
ترکی، محمدرضا. «باطل است آنچه مدعی گوید/ نگاهی به ادعاهای ناصر پور پیر دربارهٔ سلمان فارسی». ماهنامه خردنامه همشهری: ماهنامه فرهنگی (تهران: موسسه همشهری)، ش. ۵ (مرداد ۱۳۸۵).
دستغیب، عبدالعلی. «سعدی؛ غزلسرایی حکایت پرداز». ماهنامه کیهان فرهنگی: پژوهشی، اطلاع رسانی (تهران: مؤسسه کیهان)، ش. ۱۶۳ (اردیبهشت ۱۳۷۹).
فانی، کامران. «مروری بر تاریخ و گرایش‌های اسطوره شناسی در ایران». ماهنامه کتاب ماه هنر (تهران: خانه کتاب ایران)، ش. ۵۱و۵۲ (آذر و دی ۱۳۸۱).
کیانوری، نورالدین. خاطرات نورالدین کیانوری. تهران: موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ۱۳۸۲. ۶۸۸. شابک ‎ISBN ۹۶۴-۴۲۳-۲۰۵-۴.
متینی، جلال. «تحریف تاریخ ایران به توسط بیگانگان و جمهوری اسلامی ایران». فصلنامه ایران شناسی: پژوهش در تاریخ و تمدن و و فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی (تهران: بنیاد مطالعات ایران)، ش. ۵۰ (تابستان ۱۳۸۰).
میری (حسینی)، سید محسن. «مجموعه آثار عصار». ماهنامه کتاب ماه ادبیات و فلسفه: ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب (تهران: خانه کتاب ایران)، ش. ۹ (تیر ۱۳۷۷).
نظری، جلیل. «تأملی در کتاب «مگر این پنج روزه...»». دو ماهنامه آینه پژوهش: اطلاع رسانی در حوزه فرهنگ اسلامی (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، ش. ۵۱ (مرداد و شهریور ۱۳۷۷).
نیک‌منش، مهدی. «ماجرای پایان ناپذیر سعدی». ماهنامه کتاب ماه ادبیات و فلسفه: ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب (تهران: خانه کتاب ایران)، ش. ۵۶و۵۷ (خرداد و تیر ۱۳۸۱).
متینی، جلال. «شرممان باد ز پشمینهٔ آلودهٔ خویش / گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم». فصلنامه ایران شناسی: پژوهش در تاریخ و تمدن و و فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی (تهران: بنیاد مطالعات ایران)، ش. ۵۶ (زمستان ۱۳۸۱).
«فهرست کتابهای منتشر شده تاریخ و جغرافیا در آذر ۱۳۸۴». ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (تهران)، ش. ۹۹و۱۰۰ (دی و بهمن ۱۳۸۴).
«فهرست کتابهای منتشر شده مهر ماه ۱۳۸۱». ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (تهران)، ش. ۶۱و۶۲ (آبان و آذر ۱۳۸۱).
«گلگشتی در انتشارات فارسی». فصلنامه ایران شناسی: پژوهش در تاریخ و تمدن و و فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی (تهران: بنیاد مطالعات ایران)، ش. ۵۰ (تابستان ۱۳۸۰).
«معرفی‌های گزارشی». دو ماهنامه آینه پژوهش: اطلاع رسانی در حوزه فرهنگ اسلامی (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، ش. ۷۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۱).
«فهرست کتاب‌های منتشر شده تاریخ و جغرافیا در دی ماه ۱۳۸۳». ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (تهران)، ش. ۸۸و۸۹ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳).
«دربارهٔ ما». تهران: نشر کارنگ. بازبینی‌شده در ۸ فروردین ۱۳۹۰.
«فهرست کتابهای منتشر شده اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۸». ماهنامه کتاب ماه ادبیات و فلسفه: ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب (تهران: خانه کتاب ایران)، ش. ۲۰ (خرداد ۱۳۷۸).
«کتاب ماه ادبیات: فهرست کتابهای منتشر شده در اردیبهشت ماه ۱۳۷۹». ماهنامه کتاب ماه ادبیات و فلسفه: ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب (تهران: خانه کتاب ایران)، ش. ۳۲ (خرداد ۱۳۷۹).
«تازه‌های کتاب فارسی و عربی (بخش فهرست نویسی)». ماهنامه پیام بهارستان (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی)، ش. ۳۸ (مرداد ۱۳۸۳).
«نمایه مطالب تاریخی و جغرافیایی نشریات کشور». ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (تهران)، ش. ۶۴ (بهمن ۱۳۸۱).
«خلاصه مقالات». فصلنامه سخن عشق: تخصصی، پژوهشی و اطلاع رسانی زبان و ادبیات فارسی در جهان (تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی)، ش. ۲۵و۲۶ (بهار و تابستان ۱۳۸۴).




  • بهرام محتشم

پوشنگ زادگاه طاهریان

شهر پوشنگ در فاصله یک روز راه پیمایی در باختر هرات بوده است . که در آن روزگار 7 یا 10 فرسنگ می شد. شهری کوچک بود. این شهر در آن روزگار به اندازه ی نیمی از هرات بوده و رود هری از آن می گذشته است . این شهر در جنوب خاوری نیشابور بود. این نوشته های با نوشته های ابن خلکان در وفیات (2/203) و یاقوت در المعجم (ذیل پوشنج) و صوره الارض ابن حوقل(2/44) روشن گشته است . این شهر به برکت هریرود شهری سرسبز و آباد و پر از کشتزارهای گندم و جو و باغ های میوه و بیش از 100 گونه انگور بوده است .(تاریخ گزیده ی مستوفی) . باری این شهر به سبب داشتن درختان بلند از مراکز سوداگری چوب هم بوده است . این شهر از پیش از اسلام پوشنگ خوانده می شده و البته پس از اسلام در نوشته های اسلامی به پوشنج و فوشنج نامیده شده است . ابن حوقل در سده ی 4 هق و یاقوت در سده ی 6 هق و مستوفی در سده ی 7-8 این شهررا ستوده اند. [1]

چوب پوشنگ در خراسان کم مانند بوده و برای آسیابهای بادی به کار می رفته است . شهر سه دروازه داشته و یکی به نام باب علی به نیشابور می رفت و دیگی در شمال باختری و دیگری در خاور به سوی هرات بوده است . این شهر با دیهات پیرامونش مانند فصل و خرگرد و ... تاسده ی 7 هق برپا بوده و در روزگار مغولان نیز دوام آورده و تا روزگار تیمور در سده ی 8 هق نیز سرپا بود تا این که تیمور لنگ در سال 783 هق از تجاوزات این سردار خونخوار در امان نمانده و نابود گردید. این شهر روبه زوال نهاده و دچار سرنوشت شهرهای بزرگی مانند نیشابور و سبزوار گردید. ولی این بار دیگر به دست فراموشی سپرده شده و آخرین افراد نامی از این شهر ربیعی پوشنگی است که در سده ی 8 هق کرت نامه را برای آل کرت سروده است . از این شهر تنها دو دیه مانده به نام زندجان و مامیزک که بر سر راه هرات به مشهد قرار دارد.[2]

باری شهر پوشنگ با همه ی خردی و کوچکی اش زادگاه بزرگمردی ایرانی بود که به دو دست تیغ می زد و در دلاوری آوازه داشت و به سرداری سپاه خلافت رسید و سرانجام فرمان امارت گرفته و خراسان را از تنه ی خلافت جدا گرداند. شهری که بزرگانی از خاندان طاهری در این شهر برخاستند . از جمله طلحه بن رزیق بن ماهان برادر نیای طاهر بوده است . دیگر بستگان ایشان یعنی مصعب بن رزق و حسین بن مصعب و طلحه بن طاهر و عبدالله و ... در این شهر زاده شدند . نیای طاهر و خود وی هر چند گاه به فرمانروایی این شهر رسیده بودند. حسین بن مصعب در سال 191 هق / 8006 م از سوی هارون الرشید فرماندار پوشنگ بود. پدر حسین یعنی مصعب نیز از سال 160 فرماندار پوشنگ بود . طاهر خود نیز چندی فرماندار پوشنگ بود نخست در سال 181 هق که از سوی علی بن عیسی بن ماهان فرماندار پوشنگ شد و در همین سال پسر دوم خود عبدالله را در پوشنگ به دنیا آورد. طاهر به زادگاه نیاکانش بسیار علاقه داشت تا حدی که زمانی که فضل وی را سردار سپاه نبرد با علی بن عیسی کرد از وی بزرگترین آرزویش را پرسید گفت ؛ که  فرمانروایی بر پوشنگ و خزانه یی 100 هزار دیناری است . این آرزو برای این بود که به همشهریان بگوید که در سایه ی کاردانی خویش و مردی به این مقام رسیده است . و زمانی هم که بغداد را گرفت آن را به برادرش عبدالله سپرد .زمانی که وی را تهنیت گفتند . گفت : برای من دلنشین نیست چرا که زمانی که در شهر قدم می زنم پیرزنان پوشنگی را بر بام در حال نظاره و تحسین خویش نمی بینم. از نوشته های تاریخی بر می آید که طاهر به صله ی ارحام بسیار دلبسته بوده است . وی بسیار مایل بود که پوشنگ را مرکز و پایتخت خراسان نماید ولی این شهر کوچک گنجایش سپاه بزرگ خراسان را نداشته و نیز از مراکز شورش و خوارج دور بود .. وانگهی مرو بود و نمی توانست این کار را بنماید. از سویی مرو به فرارود نزدیک بوده و موقعیت ویژه یی داشت . چه بسا اگر طاهر ذوالیمینین نمی مرد و به زودی در نمی گذشت پوشنگ را به این موقعیت می رساند . چرا که این سردار پوشنگ را بر شهری مانند بغداد و مصر فسطاط ترجیح می داد. وی حتی به پسرش عبدالله نیز سفارش کرده بود که اگر برایش مقدور شد در اجرای این طرح بکوشد و دستکم اگر نتوانست نیشابور نزدیکترین شهر به پوشنگ را برای این کار در نظر بگیرد. [3]

 

 

منطقه نفوذ طاهریان در خراسان

حمزه اصفهانی در کتابش نوشته است که مأمون در رجب 196 هق فرمانروایی تمام سرزمینهای خاوری خلافت عباسی را از همدان تا مرزهای تبت در پامیر و از دریای مازندران در شمال تا اقیانوس هند را به فضل واگذار کرد و او هم فرارود را به یحیی بن معاذ سپرده و در سال 203 هق که مأمون از خراسان به بغداد بازمی گشت در گرگان بخشی از فرمانروایی خراسان و سیستان و کرمان و گرگان و تبرستان و دامغان و ... را به غسان بن عباد سپرد. در سال 205 هق هم این سرزمینها را در میان بغداد تا دورترین نقطه ی خلافت را به طاهر بن حسین ذوالیمینین سپرد. این منطقه شامل خراسان و سیستان و کرمان و سند و غور و غرجستان و بامیان و قومس و ری و ... بود. افزون بر این ها طاهر بن حسین را شهربان بغداد هم نمود که وظیفه اش تأمین امنیت بغداد بود. . یعقوبی از تبت تا آذربایجان و نهاوند و بغداد را شرق خلافت دانسته است. باری با مرگ طاهر ، مأمون پسرش عبدالله را با حفظ سمت در ولایت و امارت عراق و شام و مصر و آفریقا به جانشینی پدر برداشت . عبدالله هم برادرش طلحه را به مشرق سرزمین خلافت فرستاد و خود در بغداد ماند. تا بخش باختری خلافت را اداره نماید. در این روزگار طاهریان خراسان را امیران شرق و غرب دستگاه خلافت می بینیم. شکی نیست که در این روزگار عبدالله بن طاهر شورش نصر بن شبث را در شام سرکوب کرده است و نیز مصر ناآرام را به آرامش رساند . ولی مدت این امارت سراسری طاهریان زمانی کوتاه بوده و از سال 213 هق عبدالله تنها بر بخش خاوری سرزمین های خلافت فرمانروایی داشته است . ولی در نقشه های ترسیم شده از این دوران در کتابها قلمرو ایشان را کوچکتر کشیده اند که نادرست است . این قلمرو چنان که بیان شد شامل تمام بخشهای ایران امروز و تمام افغانستان و ترکمنستان و تاجیکستان و ازبکستان و بخشی از قزاقستان و قرقیزستان و ترکستان چین و پاکستان امروزی بوده است . [4]

با برآمدن صفاریان در سیستان نخست این کوره و سپس بخشی از خراسان و کرمان و فارس از دست طاهریان در آمد و سامانیان هم در خراسان پدید آمده و تمام شمال خراسان و مازندران و سرزمنیهای آنسوی اترک را تا مرزهای ترکستان به دست آوردند و قدرت طاهریان بسیار کوچک شد. با اسارت عمرو بن لیث در بلخ خراسان به سال 287/900م به دست امیراسماعیل سامانی تمام خراسان هم به دست سامانیان افتاد. [5]

ابن خردادبه در یادکرد واردات خراج و درآمد خراسان درسال 211-212 هق از این شهرها در خراسان یاد می نماید. ری ، قومس ، گرگان ؛ کرمان و سجستان ، تخارستان ، زمین داور ، زابلستان ، طبسین ، قهستان ، نیشابور ، توس ، نسا و ابیورد ، سرخس و مرو شاهجان ، مرورود ، بادغیس و هرات ؛ اسفزار و ابندج ، تالقان و غرجستان (گرجستان) زم و فارساب ، جوزجان بلخ و سعدخره ، خلم و قبر و غش ، ترمذ و روب ؛ سمنگان ؛ ریوشاران ؛ بامیان ، برمخان و جومرین ، بنجاره ، بینگان ، کران ، شغنان ، وخان و مندجان ، احزون ، کست و نهام ، چغانیان ، باسارا ، واشگرد ، اندهین ، زمثان ، روبان ، کابل ؛ نسف و کش ، بتم ، باکیکن ، جاودان ، افته ، خوارزم ، کودر ، آمل ، بخارا و سغد ، فرغانه و چاچ و ... [6]

قدامه بن جعفر در سال 221هق / 836م نزدیک به 10 سال پس از سالی که ابن خردادبه آورده است در سخن از خراج خراسان ، خراج سند را هم گوید که مقطوع بوده و از شهرهای تابرقان و اسپیجاب بوده است . به هرحال در آن روزگار 50 کوره مستقلا در دست طاهریان اداره می شده است . برخی این گمان را دارند که طاهریان تنها بر خراسان فرمانروایی داشتند . ولی تبری گوید عبدالله بن طاهر افزون بر شرطه ی بغداد فرمانروای خراسان و تبرستان و کرمان و گرگان و ری هم بود. الواثق بالله هم بعد از جانشینی پدرش عبدالله بن طاهر را بر مقامش ابقا کرد. در این روزگار کش و اسروشنه زادگاه تیمور و افشین هم در دوردست ترین نقاط سرزمین خلافت نیز در دست طاهریان اداره می شد. از این سوی فارس و آذربایجان و خوزستان هم در دست طاهریان بود . با خروج حسن بن زید در تبرستان ؛ سلیمان بن عبدالله طاهری از این کوره رانده شده و با شورش محمد بن جعفر حسینی زیدی در شهر ری هم محمد بن علی بن طاهر از این شهر بیرون رانده شد. در شورش کوکبی حسینی در قزوین عبیدالله بن عبدالله الوهاب طاهری از این شهر گریخت . شهرهای ختل و بلخ و جوزجان و ترمذ هم در دست گماشته ی طاهریان ابوداوود محمد بن احمد بن ناهجور بود . با این برآورد می توان دریافت که سرزمین طاهریان چیزی کمتر از بخش خاوری پادشاهی هخامنشیان نبوده است . این سرزمینها برای اولین بار پس از اسلام کاملا به دست امیران ایرانی نژاد اداره می شد.[7]

سرزمینهای زیر فرمان طاهریان به مساحی امروز این گونه است :

ایران 628 هزار میل مربع

افغانستان 215 هزار میل مربع

بلوچستان 130 هزار میل مربع

سند 48 هزارمیل مربع

ترکستان 257 هزار میل مربع

گرجستان 15 هزار میل مربع

ارمنستان و ترکیه 27500 میل مربع که سر جمع 1320500 میل مربع می باشد. در این دوران گستره ی سامرا در عراق پس از 27 سال مرکزیت هفت در هفت فرسنگ شد. با انگارش هر فرسنگ در 6 کیومتر می شود 42 در 42 کیلومتر که درجمع می شود 1764 کیلومتر مربع . ابن جوزی هم گستره ی بغداد را برآوردی 53750 جریب نوشته که هر جریب 1384 متر مربع است که می شود 74390000 متر مربع به عبارتی 74390 کیلومتر مربع می شده است . [8]

در این دوران نیشابور گستره ی بزرگی داشته و 47 برزن داشته است . طول بازار حیره ی نیشابور یک فرسنگ بوده است . کوی جولاهگان نزدیک به 300 کوچه داشته است . گستره ی شهر تا پای کوه بینالود می رسیده است . دیه های داخل محدوده 60 دیه بوده است . [9]

 

 

 

 

 



[1] نیشابور طاهری ص 90

[2] نیشابور طاهری ص 91

[3] نیشابور طاهری ص 91-95

[4] نیشابور طاهری ص 95-99

[5] نیشابور طاهری ص 99-100

[6] نیشابور طاهری ص 99

[7] نیشابور طاهری ص 100-101 به حمزه اصفهانی

[8] نیشابور طاهری ص 102-103

[9] نیشابور طاهری ص 103

  • بهرام محتشم


دیروز تلویزیون در بخش خبری 20- 30 اعلام کرد که معتادان را جمع آوری خواهند کرد. امروز صبح که از پارک نزدیک خانه مان رد می شدم دیدم که این انگل های اجتماعی رو دارن می گیرند و می برند . ولی متاسفانه در این 6-7 سالی که از بد حادثه در محله یی زندگی می کنم که گنداب رو تهران شده و هر چه انگل و معتاد هستن از هر گوشه یی این مملکت خراب شده ، عین گنداب سرازیر این منطقه شده اند و یک بازار ناز و تپل برای مواد فروشان مهیا کرده اند . خدمت حضرات سران و روسای شهری شهرداری و نیروی انتظامی باید اعلام کرد که بابا این محله ی ما چرا باید گنداب خانه ی شهر تهران بشه . چرا باید هر چی معتاد در سطح شهر تهران هست به شکل کاملا اتوماتیک وار راهی این منطقه بشن . توی محله ی ما سه تا پارک بزرگ و به هم چسبیده هستش که خدایی زیبا و قشنگه ولی حیف که شده شیره کش خانه و در ضمن یه مشت زن خراب و هرجایی و البته معتاد هم با این ها دم خورند و هر کی هرچی میخواد در اینجا می تونه به دست بیاره . چند هفته پیش از سر پارک به سمت کوچه ی خودمون پیچیدم که دیدم که یک موتوری پولسار وایساده و معتادا دوره اش کردن و هرکی سهمش رو می خواد و پولی می ده و موادی می گیره . خلاصه دیدم در سایه ی کلانتریی که تنها و تنها 400 متر ناقابل با اونجا فاصله داره ، هم مواد فروش می ره و هم فحشا انجام می شه و هم کلی کارهای خلاف دیگه و البته نیروی انتظامی و شهرداری هم تنها و تنها شاهد این داستان هستند و کسی کاری نمی کند که شهر رو از این غده ی سرطانی آزاد کنه .

  • بهرام محتشم