سرزمین شیر و خورشید

سرزمین شیر و خورشید یعنی ایران من

سرزمین شیر و خورشید

سرزمین شیر و خورشید یعنی ایران من

مشخصات بلاگ

از بازدید کنندگان گرامی خواهشمندم با نظرات و انتقادات خویش ، مرا در بهبودی این تارنما یاری نمایند.
با سپاس

طبقه بندی موضوعی

در این زمانه ی بی در و پیکری که هر کسی به فکر خودشه و کسی به فکر این مردم بیچاره نیست . روزنامه ها تنها جار و جنجال درباره ی حقوق مردم راه می اندازند. ولی مردم ما خیلی هوشیارتر از سالهای پیش هستند . در سالهای پس از 1357 با شستشوهای مغزی می شد که خیلیها را با خودشان همراه کنند . با زور می شد که زنها را محدود کرد ولی امروز به مرور همه ی این بندها پاره شده و باز مردم دچار سرخوردگی روحی شده اند و احساس می کنند که انقلاب هم دیگه نمی تونه به خواسته های اونها رسیدگی کنه . در حالی که خمینی در بهشت زهرا نشسته و بی حساب کتاب بذل و بخشش می کرد و وعده های سرخرمن به مردم بدبختی می داد که با دلخوشی دورش جمع شده بودند ، امروزه مردم به این نتیجه رسیده اند که همه ی اون حرفا غیر عملی شده و غیر عملی بود. خیلی از حرفهای خمینی واقعی نبود و البته خیلیها هم واقعی بود و به واقعیت پیوست که در این مجال نمی گنجد که سخن بگوییم . ولی روی سختم امروز با کسانی است که آن روز از آن نمد برای خویش کلاهی بافتند و به پست و مقامی رسیدند و تا امروز هم مقامات خویش را رها نمی کنند . اون روز روز بخش کردن قدرت میان طبقه ی تازه قدرتمندان بود و هر کس به چیزی که می خواست رسید . ولی امروز مردم دیگه نمی تونند به راحتی به گفته ی دولتمردان اعتماد کنند . امروز فاصله ی مردم عادی و دولتمردان آنقدر دور شده که حتی بسیار دورتر از راهی بود که میان مردم عادی و سران رژیم شاهنشاهی بود . امروز مردم مأیوستر از گذشته هستند. مردم دیگر لبخندی بر لب ندارند ، دلخوشیی ندارند . شادیی ندارند . امیدی به آینده ندارند . هر روز سیاه تر از دیروز . دلنگرانی ها بیشتر از گذشته و البته دغدغه ها بیشتر .

من قصد ندارم که در عرصه ی سیاست وارد شوم که سخت عرصه یی است بس هولناک و مرا توان آن نیست که در این دریا شناگر باشم که بی گمان کوسه های این دریا مرا تکه تکه خواهند کرد. من مرد میدان سیاست نیست که سیاست را نه پدری است و نه مادری . اصلا حلالزاده نیست . از زیر بته درآمده و البته کسانی که در آن بساط پهن کرده اند هم نمی توانند از این حرام دور باشند ، آیا به راستی می توانند بگویند که ما از این میزی که اشغال کرده ایم ، درهای بهشت را به روی خودمان باز کرده ایم یا جهنم را .

  • بهرام محتشم

یک وقتی میرزا آقاسی صدراعظم عشق این کار را داشت که تمام بودجه ی آن روز مملکت را خرج حفر قنات و ریختن توپ کند . یک مدتی طولانی یک کاریزکن را به کار گرفت و در زمینهای بایر و بی آب در پی آب می گشت و پیاپی کاریزهای بزرگ می زد بدون قطره یی آب . تا این که کاریزکن روزی به میرزا گفت ، بابا چرا این قدر اصرار داری هی چاه بکنی و به آب نرسی ؟ بابا این قدر پولت را دور نریز میرزا گفت : بابا برای من آب نداره برای تو که آب داره!!!!

حالا رسیدیم به روزگاری که ما درش هستیم . یک روزگاری ایران و آمریکا رابطه ی خوبی داشتند و البته من کاری به کم و کیف این مسئله ندارم ولی از زمانی که رابطه این دو کشور به هم ریخت ، یک سفره یی باز شد برای یک مشت مفت خور و دلال و پشت هم انداز . کسایی که مانند اون صدر اعظم و کاریز کن به جان مال و منال این مملکت افتادند و از این نمد برای خویش کلاهی ساختند . دو تا کارخانه ی فکسنی به نام ایران ناسیونال و سایپا علم کردند که سالهای سال است که باند قدرتی به هم رسانده اند و با گاوبندی با سران قدرت در این سرزمین ، دروازه های این خراب شده رو به روی خودروهای خارجی بستند و خودشون بدون رقیب جولانگاهی ساخته اند .

اون روزها که مملکت یک نیمچه دروازه ی بازی داشت ، یک مقدار اجناس خوب وارد می شد و اجازه نمی داد که هر دزد و دله دزدی به فکر چاپیدن ملت باشد ، ولی از روزی که این دروازه های لعنتی را با عز و التماس این خودروسازها بستند و نگذاشتند که چیزی وارد شود ، خودشون با قیمت پول خون پدرشون آشغالهاشون رو به مردم قالب کردند و مردم که ناچار راهی به خارج نداشتند ، از همین آشغالهای ساخت داخل خریدند و به هر قیمتی که حضرات تصویب کردند ، پول دادند و هر روز به هر بهانه یی قیمتها رو بالا بردند و از قبل تحریم های سخت و نفسگیر اروپا و آمریکا ، این دو جولانگاهی ساختند و هر روز به بهانه یی خون مردم رو به شیشه کردند و با پررویی مدعی شدند که تکنولوژی روزآمد دارند ،‌درحالی که شیرین می توان گفت 20-25 سالی از صنایع خودروسازی دنیا دوریم . در جایی که صنایع خودروسازی جهانی سالی یک مدل از یک برند می دهند ، ایران سه تا گاو شیری پرورش داد به نام پراید و پیکان  و پژو که هر کدام شیرین بین 20 تا 45 سال با همان مدلهای نخستین که ساخته شد ، بی هیچ تغییر شاخصی به دست مردم داده شد .

حالا که یک نسیمی وزیدن گرفته و تحریمات یک مقداری شل شده ، حضرات خودروساز که از قبل تحریمها پر و بالی گرفته بودند و جیبهایشون رو پر کردن و هرروز به همین بهانه قیمت بالا بردند ، این بار زیر بار نمی روند که تحریمها دارد برداشته می شود ، خودشون رو با قیمتها میزون کنند و قیمتها رو به حد معقول برسانند و با پررویی مدعی اند که قیمتها تغییر به نزول نخواهد داشت ، تازه باید گرانتر هم بشود .

یکی هم نیست به این پرروها بگه ، بابا این تحریمات به نفع مردم که نبود ف به نفع شما که شد . یک کلاهی از این نمد ساختید و امروز خوشید و با اطمینان به این که پشتتان به کوه است ، حتی حاضر نیستید ریالی از بهای اجناس بنجلتان بکاهید . ... خدایا ما دردمون رو به کی بگیم که درمان کنه .!؟!؟!؟!

  • بهرام محتشم

هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عنصری که عامل انفجارنخست وزیری بوده و با نفاق خود تا اصلی ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ نموده بود، مطرح می شود. نام او غالباً همراه است با بیان تزویرهایش که دو خودکار در جیب داشته یکی برای بیت المال و یکی شخصی و... اما در این میان، کمتر، سوابق و شخصیت او بررسی شده است.

مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد ۱۳۲۹ از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.

وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت "سایبرناتیک" و شرکت انگلیسی "رایدر هند" با مسئولیت فردی معروف به "مستر نیشام" شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی ها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل می شود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار می کند.

شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داودی شمسی بوده است و معرف های کشمیری قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای شاخص منافقین بوده اند. از دیگر معرفین وی علی اکبر تهرانی است که از متهمین ردیف اول در پرونده هشتم شهریور بوده است.

وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز -که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحث های خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر عمل کرد.

او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام در این سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان منافقین بوده و اسامی مستعاری همچون "حنیف" و "مجیب" داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند. همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بوده است و اکنون نیز به همراه وی متواری است. کشمیری همزمان با فعالیت گسترده در سازمان منافقین به عضویت در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمد کاظم پیرورضوی در می آید.

وی مدتی نیز در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی و مرکز مستشاری امریکایی ها با عنوان نماینده نخست وزیر دولت موقت و زیر نظر کمیته اداره دوم ارتش مستقر بود. در این مدت، از جمله اقدامات وی می توان به مداخله و جلوگیری از به جریان افتادن و محاکمه عاملان کشتار ۱۷ شهریور اشاره کرد که با توجه به ریشه امریکایی جمعه خونین و تظاهر منافقین در آن تاریخ به اعمال ضد امریکایی، محل تأمل فراوان است.

وی در بدو تأسیس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مدتی به عضویت آن در آمد. معرف وی عبدالمجید قبادیان معدوم از دیگر نفوذی های ارشد منافقین به سپاه آقای داود شمسی بوده است.

وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله خیانت های وی در این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی عامری بوده است.

وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت می کند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیتان و بلوچستان می شود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی بهزادنبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری به غلط تصور کرده اند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.

از دوستان صمیمی او می توان به علی اکبر تهرانی، جلیل بیات (که از اتهاماتش جسدسازی برای کشمیری و تلاش برای شهید جلوه دادنش بوده است)، اشاره کرد.

پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد. این بخشی از اطلاعاتی است که حجت الاسلام ری شهری در کتاب خاطرات خود از مسعود کشمیری نقل می کند.

درباره مسعود کشمیری، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت مجاهدین خلق ایران که مدتی با کشمیری در ترکیه همخانه بوده است، در مصاحبه ای گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یک خانه سازمانی که من آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و همسرش مدتی آنجا بودند.

مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانه ای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم هم خانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثه هایی که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمی کردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود."

او ادعا می کند مسئول بالاتر کشمیری فردی به نام افتخاری بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی- امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذی ها بود، اینهایی که در ارگان ها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری چهره ای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و مراکز اصلی یا تردد نمی کند و یا بسیار کم تردد می کند و از ورودی های معمولی ساختمان ورود و خروج نمی کرد و در جلسات کمتر حضور پیدا می کرد. کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهره ای بود که در حاشیه بود و کمتر کسی او را می شناخت و کمتر کسی از نیروهای جدید می دانست او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.»

سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، درباره کشمیری می گوید: «در اواخر سال ۵۷ از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمی کند.»

شاهسوندی که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر می برد، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری می گوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذی ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را می داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمی گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت های مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم تر کند.

ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست وزیری داده می شود.
ابتدائاً پارازیت هایی که فرستاده می شود و همچنان اثر نمی کند و طرح بمباران را می دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»

اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال ۶۰ رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو می گیرند.

ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت می یابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.

پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می شود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط می کند.

پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می گیرد. در این عملیاتها جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی می نموده است.

سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه ای از مسعود کشمیری اشاره می کند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی می باشد.

شاهسوندی در توضیح این نامه می گوید: «این توضیح را می دهم چون بدون این توضیح نامه معنا پیدا نمی کند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک کسانی که متحول می شدند، با مکانیزم هایی که بعداً عرض خواهم کرد، اینها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبری دیگر در اینجا و در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیر کل، مسئول اول و.... وجود ندارد، بلکه چیزی که وجود دارد فقط رهبر است... مسعود کشمیری در این ایام نامه ای بعد از متحول شدنش می نویسد، این نامه بلند است و در این نامه اسم مسعود کشمیری ذکر نمی شود و با امضای محفوظ است و تحت عنوان "نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه" توضیحی می دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته می شود که در دوران حیاتشان یک کار بسیار ویژه انجام داده اند... این نامه بعد در نشریه مجاهد شماره ۲۵۰ در همان سال ۶۴ به چاپ رسید. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک بود. آن موقع آقای رجوی احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سال ها صورت گرفته تأییدیه لازم داشت چرا که شرایط بحرانی بود، خطیر بود و احتیاج داشت همه به تأیید کاری که او کرده در واقع بپردازند. در مقدمه اش می گوید که صفت قهرمان در حیات هر مجاهدی کمتر به او داده می شود مگر که عملیات بسیار خطیر و ویژه ای را انجام داده باشد مگر این که در دوران حیاتش امتحان های ویژه ای را از سر گذرانده باشد.

البته این نامه اسم نمی آورد که مسعود کشمیری عامل و نویسنده این نامه است، ولی با کمی اطلاعات جانبی که انسان ها می توانند داشته باشند یا من اکنون از طریق این صحبت در اختیار شنوندگان خواهم گذاشت یا بخشی از آن را قبلاً گفته ایم، مقایسه و کنار هم نهادن این اطلاعات برای شما شنوندگان به خوبی روشن می کند که این نویسنده جز مسعود کشمیری کسی نیست، البته آن سال ها در درون روابط بخشی از افراد و شماری از افراد می دانستند.»

اگرچه این نامه توسط فردی نوشته شده که ادبیات موهنش مورد آزار خوانندگان خواهد شد، اما ضمن پوزش، برای معرفی شخصیت وی بخش هایی از آن را در ادامه آورده ایم.

در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامه ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می شود که "السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین..." که به دلیل محتوای وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهیز می کنیم.

در این نامه مسعود کشمیری می نویسد: «من بنا به مسئولیتم سال ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم. بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین ارگان های اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی...» نقاط حساس بعدی که همان شورای عالی امنیت است را نام نمی برد تا هویتش افشا نگردد.

در بخش دیگری از نامه اش می نویسد: «می خواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه ۶۰ بود که برادر قهرمانم... {به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... {شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... {احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.

یادم می آید در اوایل مرداد ۶۰ که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمی شود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژده ای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می کنی، هر قدر فکر کردم این مژده چه می تواند باشد، عقلم به جایی نرسید.

با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمی دانم چرا، چند روز بعد از این دستور {یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری می توانست انجام دهد} صبح که به شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زده اند، پرسیدم چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند {...} خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد، مژده ای که مسئولم به من گفته بود همین بود.»

شاهسوندی در تفسیر آن عملیات لغو شده، توضیح می دهد که آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است که می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به ۸ شهریور ماه منتقل می شود.

در ادامه نامه کشمیری آمده است: «در همان ایام که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را می خواستند به مرحله اجرا بگذارند.

هیئت هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می کردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.

در تاریخ... {طبیعتاً روزهای نزدیک به ۸ شهریور} بعد از مدت ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد {مقصود مهدی افتخاری است} همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم. نمی دانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح ...{ طبیعتاً منظور انفجار نخست وزیری است} را به اجرا در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم، { مقصود عملیات انتحاری است}‌

مدت ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می دانستم، برادر مهدی {همان مهدی افتخاری} گفت این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و موقع خداحافظی گفت در مورد پاسخ نهایی ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم.{...}

از این پس دست هایم به اراده ات حرکت می کند و پاهایم به اراده ات قدم بر می دارد، و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می دهد، مرگ بر رژیم، درود بر رجوی، فدایی تو... {همانطور که اشاره شد نام وی درج نشده} تاریخ ۲۷/۲/۱۳۶۴"

اما شاهسوندی در حالی که به وضوح همچنان با جمهوری اسلامی موضع دارد،‌علت شکست پروژه کشمیری را اینگونه ترسیم می کند: «در واقع حکومت جمهوری اسلامی حکومتی از نوع حکومت های کلاسیک رایج دنیا نیست و یا حتی از نوع حکومت های استبدادی دنیا نیست که اگر سرانی از حکومت زده بشوند و یا از حکومت خارج بشوند، بقیه را رعب و وحشتی بگیرد و کلاً نظام فرو بپاشد.»

مسعود کشمیری همچنان زنده است، برخی از اعضای منافقین معتقدند او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد منافقین بریده است و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شد،ه همچنان محتاج منافقین می دانند و معتقدند با مسعود و مریم رجوی در اردن به سر می برد. اما آنچه موجب افسوس است، این است که او در پی آنکه پرونده انفجار نخست وزیری همچنان مسکوت مانده است، علی رغم اینکه تمام اسناد محکمه پسند بر علیه او دلالت دارند، گویا مورد تعقیب هیچ نهاد بین المللی همچون اینترپل نیست و این است که بر مظلومیت رجایی و باهنر می افزاید...



کشمیری شهید" پس از ۲۹سال کجاست؟!

سوال اساسی اینجاست که چرا بعد از ۲۹سال پس از این واقعه‌ی مهم هنوز کشمیری(کسی که تا مقام دبیر شورای امنیت‌ملی نفوذ می‌کند)به عنوان فردی که رییس‌جمهور و نخست‌وزیر یک کشور را به شهادت رسانده، مورد تعقیب و دستگیری توسط نیروهای امنیتی جمهوری‌اسلامی قرار گرفته نشده و حتی یک پیگرد معمولی بین‌المللی نیز در این زمینه صورت نگرفته است.

به گزارش ثامن، در شماره قبل به برخی پشت پرده های جریان موسوم به مهدی هاشمی پرداخته شد. در ادامه...


۸شهریور، انفجار دفتر نخست‌وزیری
کشمیری شهید، بهزاد نبوی، خسرو تهرانی،شهید ربانی املشی، شهید سید اسدالله لاجوردی

 


مرحوم حاج سیداحمد خمینی در طی سخنانی به تاریخ ۷/ ۷/ ۱۳۷۱ در دیدار با فرماندهان، مسئولان و اعضای یگان حفاظت نیروی مقاومت بسیج و پرسنل نیروی هوایی ارتش در مورد «کشمیری » چنین م یگوید: «در زمانی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود، شخصی تهای بزرگواری ترور شده بودند و جاهای مختلفی منفجر شده بود، آن شخص جنبشی که با منافقین کار م یکرد، یعنی «کشمیری » و بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار «حضرت امام بگذارد و در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزرا خدمت «حضرت امام » می آمدند... کشمیری دبیر شورای امنیت بود و کلیه مسائلی که در آنجا میگذشت،در جریانش بود و معاونت آقای رجایی را که آن موقع ریاس تجمهور بودند، به عهده داشت. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و کابینه و رئیس مجلس و بعضی از شخصیت های دیگر با «امام » با در سه راهبیت «حضرت امام » آمدند گفتند: آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی
که بناست یادداشت کنند، گفتگوهایی که بین ریاست جمهور و نخست وزیر و کابینه با امام است آنها را باید
بنویسند، کاغذ و قلم و اینجور چیزهاست.
ما قرار گذاشته بودیم که هیچ کسی را در هر مقامی که باشد، اجازه ندهیم که با وسیله ای که دستش هست بیاید، برای اینکه به این نتیجه رسیده بودیم که احتمال تعویض ساک ها، چمدا نها و یا کیفهایی که دست
وزرا یا رئیس جمهور و غیره است، ممکن است این تعویض ها صورت گیرد، کما اینکه چنین کاری در سایر کشورها نسبت به آزادیخواهان فلسطینی، توسط صهیونیست ها صورت گرفته بود. آمدند گفتند که آقای رجایی می گوید آقای کشمیری که دبیر شوراست ایشان بیاید و ایشان همه چیزهای ما را می نویسند. اگر به ایشان هم ما بخواهیم اعتماد نکنیم، پس دیگر به کی اعتماد کنیم؟ از همین سه راه بیت آمدند به من چنین حرفی را زدند. من گفتم... نه ما چنین کاری را نمی کنیم و اجازه نمی دهیم، آمدند دوباره گفتند آقای «باهنر »
و «رجایی » پیغام میدهند به ما و بالا نمی آیند و می گویند باید آقای کشمیری باشد و این ساکش را بیاورد.
سماجت کردیم و گفتیم نه چنین اجازه ای را نم یدهیم. «کشمیری » از ترس اینکه نکند آن چمدان را در سهراه بیت بگذارد و خودش بیاید خدمت امام! در آنجا بچه های حفاظت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی وباهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند. ۵۷


سیدرضا زوار ه ای از نمایندگان مجلس در زمان حوادث سال ۶۰ در مصاحب های در آبان و آذر سال ۱۳۷۹ درمورد کیفیت انفجار دفتر نخست وزیری چنین می گوید: «مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم، در روز انفجار نخست وزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیس جمهور در صدر میز)ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه( و در سمت چپ او ]ابتدای ضلع چپ به سمت در خروجی[ نخست وزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز. در سمت راسترئیس جمهور ]ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیس جمهور[ مکان منشی جلسه قرار داشت که کشمیری در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی » کار گذاشت.
کشمیری نمی بایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئی سجمهور و نخست وزیر می نشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئی سجمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی خسرو تهرانی بود، جا گرفت.


در کنار درب ورودی یعنی پشت صندل یهای نخس توزیر، وزیر کشور، رئیس شهربانی، درب ورود و خروج جلسه بود که در کنار درب با کمی فاصله، فلاس کهای آب جوش و چایی و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت. کشمیری بدون کیف، از جای خود بلند م یشود. برای باهنر و رجایی چایی می ریزد. از پشت باهنر و دستجردی اینها به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که خسرو تهرانی روی آن نشسته بود،میرود. با او مکالمه کوتاهی می کند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم رجایی بنشیند، از درب خارج م یشود... ۵۸


پس از انفجار بطوری که همه چیز از پیش طراحی شده باشد، در حالی که شهیدان رجایی و باهنر به علت سوختگی شدید حاصل از انفجار از روی «دندانهایشان » شناسایی م یکنند و به سرعت توسط افرادی شایعه شهادت کشمیری پخش م یشود و در کنار آن خانواد های قلابی و همچنین تابوت و قبری در بهشت زهرا)س(برای او با هماهنگی افرادی تهیه م یشود. جسدی که برای شهید کشمیری! آماده م یشود یک کیسه خاکسترمواد سوخته اتاق است.


این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمان های که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار م یشود، اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد، در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری » رسما اعلام م یگردد. در جلسه مذکور صرفا درخصوص کشمیری مذاکره می گردد و درباره دیگر اشخاص حادثه سخنی به میان نمی آید؛ این در حالی است
که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستا نهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند. افراد دیگری نیز بر این موضوع صحه گذاشته بودند. به عنوان نمونه جلال طالبی از خروج کشمیری لحظاتی قبل از انفجار از در نخست وزیری خبر داده بود که به دنبال آن از نگهبانان و مستخدمین نیز تحقیق گشته و اطمینان حاصل م یگردد. از سوی دیگر خودروی کشمیری که صبح روز حادثه دیده شده بود، در محل خود نبوده و خانواده وی نیز از منزل وی خارج شده بودند. با این وجود برخی از اعضای نخست وزیری اقدام به شایعه شهادت کشمیری نموده بودند.


دکتر زرگر پزشک فوق تخصص جراحی در این مورد م یگوید، «... خب یک کیسه مانندی بود. پارچه ای بود. توش پودر بود خاکستر بود. رجایی و باهنر جناز هشان سوخته بود؛ ولی خب جنازه بود. کشمیری نه. ما ایستادیم فاتحه م یخواندیم، برای هر کدامشان برای شهید رجایی، باهنر و کشمیری. همان جا من گفتم: بروید جنازه مرحوم کشمیری را پیدا کنید اقلاً سرش را پیدا کنید. باید دفن بشود، تکه ای. جسدش، ممکن
نیست پودر شود. یکی از سپاه یها آنجا بود خب تیز بود. گفت: آقای دکتر چی م یگویی؟ گفتم ببین یک جایی وقتی منفجر م یشود و م یسوزد؛ اولاً به این سرعت که همه جنازه و استخوا نها که نم یسوزد، بخصوص جمجمه. داخلش آب هست. ممکن نیست ظرف ۱۰ دقیقه یک ربع بسوزد... من چندین سال کارم جراحیه...
این غیرممکنه جنازه اش پودر شده باشد... بگردید پیدایش کنید. معصیت دارد... وقتی که این حر فها را زدم با اینها ما را کناری کشیدند و شروع کردند سین جیم کردن گفتم: این بیچاره کشمیری اینجا شهید شده، اینها رفتند یک ذره خاک جمع کردند، آوردند م یگویند کشمیریه ما برایش فاتحه خواندیم. ولی این کشمیری نیست. خانواد هاش، شاید بخواهند بقایای جسد را برای دفن ... آنها دوزاری شان افتاد... ۵۹»


در راستای جسدسازی کشمیری افرادی همچون علی اکبر تهرانی، محسن سازگارا و نادر قوچکانلو اقدام می کنند و با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع آوری خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش میک‌نند آن را به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به شناسایی پپکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام مینمایند و به مقابل مجلس برده و تش ییع میک‌نند.
همزمان با تش ییع جنازه افرادی همچون علی اکبر تهرانی و سازگارا به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد کشمیری تلاش میک‌نند. در حالی که تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت کامل انجام گرفته است، هیچ کدام از این مراحل درباره کشمیری طی نم یگردد. جالب آنکه در حالیکه نسبت به جنازه ساختگی کشمیری تا این حد احساسات عمومی برانگیخته م یشود، هیچ اقدامی از سوی دفتر نخست وزیری برای
تشییع و تدفین شهید دفتریان که مدیرکل امور مالی نخست وزیری بوده است انجام نمیپذیرد.


در ادامه این مسیر، به رغم فرار همسر کشمیری با وی، فردی به عنوان همسر او در مدرسه عالی شهید مطهری حاضر گردیده و به ظاهر سازی میپردازد و حتی با استفاده از اموال بیت المال در راستای تکریمشهید! در منزل کشمیری مراسمی برگزار می نمایند.


حتی پس از پر رنگ شدن احتمال فرار کشمیری از ارائه عکس وی به فرودگاهها و نقاط مرزی کشور خودداری میشود، در حالی که عکس وی در تیراژ ۱۵۰۰ عدد از بودجه دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری به عنوان شهید چاپ و پخش میگردد.


سوال اساسی اینجاست که چرا پس از ۲۹سال پس از این واقعه‌ی مهم هنوز کشمیری به عنوان فردی که رییس‌جمهور و نخست‌وزیر یک کشور را به شهادت رسانده، مورد تعقیب و دستگیری توسط نیروهای امنیتی جمهوری‌اسلامی قرار گرفته نشده و حتی یک پیگرد معمولی بین‌المللی نیز در این زمینه صورت نگرفته است.


قرار بر این بوده که «کشمیری » شهید بماند و کسی از این قضیه مطلع نشود اما کیسه خاکستر حامل کشمیری، کار را برای نفوذ یها خراب میکند. البته مراسم تشییع جنازه و خا کسپاری «کشمیری شهید! » کنار شهیدان رجایی باهنر و دفتریان برگزار می شود اما پس از مدتی کشمیری به عنوان عامل و مجری انفجار معرفی میشود. کشمیری توانسته بود تا حد دبیر شورای امنیت در نظام جمهوری اسلامی نفوذ کند.
کارشناسان امنیتی و اطلاعاتی بر این اعتقادند که کشمیری که یک عنصر وابسته به سازمان سیا بود اگر می توانست حتی سالی یک گزارش از تحولات درون نظام با آن مسئولیت به رابطین خود م یداد. ارزش بسیار بالایی برای آمریکا داشت چه برسد به اینکه این گزارش به صورت ماهانه یا هفتگی باشد. اما اینکه با این عمل یک مهره با این پتانسیل بسیار قوی از درون حاکمیت ایران با یک سناریوی از پیش طراحی
شده، به جایگاه اصلی خود باز م یگردد، نشان از این امر است که سرویس جاسوسی آمریکا، نیروهای با نفوذ بیشتر که خطری هم آنها را تهدید نم یکند در درون نظام دارند. و اگر سناریوی کشمیری شهید! لو نمی‌رفت و کشمیری شهید می ماند. این پرونده به خیر و سلامت برای نفوذ یها و شبک ههای مخوف قدرت طلب و تجدید نظرطلب پایان می پذیرفت.


به صورتجلسه ۳۴۵ مجلس شورای اسلامی، مورخه ۲۶ / ۵/ ۱۳۶۱ توجه فرمایید: «سوال زوار های... کشمیری چه کسی است؟ کشمیری قبل از انقلاب، مدیر عامل یک شرکت انگلیسی است و رفت و آمدهای مشکوکی در جزایر خلیج ]فارس[ دارد. مدارکی که از خانه اش بدست آمده، خانواده ای بی قید و ب یبند و بار دارد.
عکسهای بسیار مستهجنی از آنجا بدست آمده. خواهرش در یک رابطه تلفنی دستگیر می شود. برادر زن «کشمیری » عباس دلنواز نامزد انتخابات از طرف سازمان منافقین، از اسلام آباد غرب است. ایشان از طریق دادستانی کل انقلاب در ابتدای انقلاب به اداره دوم ارتش معرفی م یشود و م یرود، در آنجا مشغول کار میشود. یعنی یک مرکز حساس و مرکز اسرار مهم ممکلت از اداره دوم به نیروی هوایی کسانی که به بافت نیروی هوایی و گذشته نیروی هوایی آشنایی دارند، می دانند که مرکزیت اصلی شبکه جاسوسی سی.آی. ای به
هر حال پس از انفجار در پیگیری های صورت گرفته جهت شناسایی عوامل حادثه انفجار دفتر نخست وزیری، پرونده هایی در بخش دادستانی شورای عالی قضایی، زیر نظر آقای علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ربانی املشی دادستان کل کشور، تشکیل شده و هر دو این آقایان با جدیت مسئله را پیگیری میکنند. ۶۰


پس از اعتراض نماینده سپاه پاسدارن در پزشکی قانونی به عدم طی شدن مراحل قانونی درباره جنازه منسوب به کشمیری و محرز گردیدن دروغین بودن آن جنازه، همان تیم چهار نفره که اطلاعیه شهادت وی را صادر کرده بود )یعنی بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها( اقدام به تش یکل کمیته تحقیق کرده و بدون داشتن حکم قضایی اقداماتی توسط آنها انجام م یپذیرد؛ همچون قرار دادن شنود برای منزل کشمیری )در حالی که خبر این اقدام به خواهر مسعود کشمیری رسیده بود( و بررسی منزل او با هماهنگی
برادر همسرش محمد دلنواز که خود از اعضای منافقین بوده است. اسناد بدست آمده از این منزل که از مراکز مهم بخش اطلاعات سازمان بوده و برای سازمان از اهمیت بالایی برخوردار بوده است، کلا به کمیته اداره دوم ارتش منتقل م یگردد، جایی که قبلا کشمیری و جواد قدیری نیز در آن فعال بوده اند و احتمال عقلایی برای وجود افراد دیگر مرتبط با آنها در این کمیته غیرقابل انکار است. اما بعدها ادعا م یشود از منزل او چیزی بدست نیامده است و هیچ اطلاعاتی از این بازرسی در اختیار پرونده قرار نم یگیرد. این در حالی است که منزل
آریاشهر وی محل استقرار مرکزیت بخش اطلاعات سازمان با حضور افرادی همچون جعفر تهرانی، محمد معصومی، ابوالفضل دلنواز، رضا راتبی، مریم نظام الملکی و سیمین منتظری بوده است و در آن زمان منزل  وی به دستگاه رمز کننده مجهز بوده که مانع از شنود مکالمات می شده است.
از جمله افراد آگاه و مطلع در این زمینه آقای سید اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب تهران بود که با بهانه تراشی های مختلف دفتر نخست وزیری و جاهای دیگر برای شورای عالی قضایی، نگذاشتند پرونده دست او بیفتد. ۶۱

 


پی‌نوشت‌:


۵۷-مجموعه آثار یادگار امام ره
۵۸- شنود اشباح،رضا گلپور، ج ۱، ص ۶۲۶
۵۹- همان، ص ۵۶۳
۶۰- مصاحبه موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور، شنبه ۱۴ / ۶/ ۶۰ از روزنامه جمهوری اسلامی
۶۱- سیدرضا زواره ای، مصاحبه آبان و آذر ۷۹


  • بهرام محتشم

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟
عده ای نیز دم از حقوق حیوانات می زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ می دانند!، از نگاه آنان سگ یک حیوان با وفا است و همین را دلیلی برای طهارتش می دانند. علاوه بر این از کوچک ترین دستاویزها برای اثبات سلیقه شان استفاده می کنند:
- مگر می شود سگ با این وفاداریش نجس باشد؟
- در قرآن و روایات از نجاست سگ سخنی به میان نیامده است!؟
- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از این حیوان تمجید کرده است!
- حضرت علی(ع) مردم را به یادگیری ده خصلت ارزنده سگ و به کار بستن این خصائص در زندگی توصیه فرموده‌اند!
- و ...
حال آنکه معلوم نیست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطی به نجاست یا طهارت سگ دارد؟ وفاداری سگ و مفید بودنش، چه ربطی به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه می‌توان از سخن امیرالمومنین(ع) پی به طهارت سگ برد؟
اگر چنین باشد، آیا می توان سخن پیامبر(ص)، که بدعت‌گزاران را سگان دوزخ(1) می داند، دلیلی بر نجاست سگ گرفت؟! آیا این‌گونه سخن گفتن صحیح است؟
همان‌طور که ملاحظه فرمودید، برخورد سلیقه‌ای با مسائل و ربط دادن همه چیز برای اثبات سلیقه شخصی، بخصوص برای کسانی که صلاحیت اظهار نظر در مسائل شرعی را ندارند تا جایی پیش می رود که در اصل و اساس مسأله‌ای تشکیک می‌کنند.
اگر مفید بودن و وفادار بودن سگ برای حکم به طهارتش کافی باشد، پس خون که حیات انسان با کمبود آن در خطر می‌افتد، نباید نجس باشد؟ آیا کسی در فواید و نیاز انسان به خون و همچنین در نجس بودن آن شک دارد؟ آیا به بهانه اینکه انسان اشرف مخلوقات هست، می‌توان نجاست خون او را انکار کرد؟
ما فعلاً قصد پرداختن به این سخنان را نداریم و در ضمن مباحث پیش رو به پاسخ آن ها اشاره خواهیم کرد.
در این نوشتار با جست‌وجو در منابع اسلامی از جمله قرآن و روایات معصومین علیهم السلام و ... در پی یافتن ادله این حکم خواهیم بود، پس از آن به چند مسأله که فرع بر مساله نجاست سگ است، خواهیم پرداخت.
مسائلی از قبیل نجاست انواع سگ، خرید و فروش آن، نگهداری سگ در خانه، حقوق سگ به عنوان یک حیوان، فلسفه نجاست سگ در اسلام و در نهایت پاسخ به چند سوال.
امّا لازم است قبل از آن، مفهوم و معنای «نجس» بخصوص در اصطلاح فقهی آن، مورد بررسی قرار گیرد و سپس اصل مساله را دنبال کنیم:

مفهوم نجس
واژه «نـجـس» از نـظر لغت شناسان به معناى کثیفى، ناپاکى، ضدطهارت، ضد نظافت و به معنای پلیدى آمده است (2).
بهترین تعریف لغوی از راغب اصفهانى است که نجس را به معنای پلیدی ظاهری و باطنی می داند، او مى نویسد: « النجاسة القذارة و ذلک ضربان: ضرب یدرک بالحاسة وضرب یدرک بالبصیرة ... » نجاست، قذارت وکثیفى است که بردو نوع می باشد:
1- آنکه با حواس انسان قابل درک است.
2- آنکه با دیده بصیرت درک می شود.
یعنی گاهی نجس دانستن چیزی بخاطر پلیدی باطنی آنست و تاثیر منفی بر روح و روان انسان می گذارد. راغب اصفهانی در ادامه برای معنای دوم، مصداقی را ذکر کرده و می گوید: « والثانی : وصف الله تعالى به المشرکین فقال: (إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ)(3) ... : خداوند تعالی مشرکان را به آن توصیف کرده و فرموده : (مشرکان نجس هستند) »(4)

نجس در اصطلاح فقهی
در فقه اسلامی «نجس» به شیئی گفته می شود که بخاطر شدّت پلیدی باید از آن دوری و اجتناب کرد، و نحوه اجتناب و دوری از آن را شرع بیان کرده است مثلا: آبی که با عین نجاست برخورد کرده، قابل نوشیدن نیست و نمی توان با آن، وضو و غسل گرفت؛ و با لباسی که نجس شده، نمی توان نماز خواند و ... .
پس نجس در فقه یعنی: شیئی که دارای شدّت پلیدی است که باید به نحوی خاص، از آن دوری کرد؛ و نحوه اجتناب از آن را شرع مشخص می کند. یا به عبارتی دیگر نجاست چیزی است که به کار بردن آن در نماز و طواف و تغذیه، به دو جهت حرام می باشد: یکی شدّت پلیدی که در آن هست و دیگری دستور به دوری و اجتناب از آن.
لفظ «نجس» با ظهور خود و تبادر، بر این معنا دلالت دارد. شـیـخ طـوسى،(5) طبرسى،(6) آیة اللّه حکیم،(7) راوندى،(8) میرزا محمد مـشـهـدى(9) و فـخـر رازى (10) در تفسیر «نجس» گفته اند: کلمه «نجس» نزد ما معناى روشنى دارد و آن نجاست فقهى است. (11)
عده ای نیز معتقدند پس از ظهور اسلام، کثرت استعمال لفظ نجس در این معنا به گونه ای بوده که سبب ثبوت حقیقت شرعیه شده است، یعنی هرگاه پس از اسلام این لفظ بدون قرینه بکار رود همین معنای فقهی از آن برداشت می شود نه معنای لغوی. (چنانکه واژه صلاة با اینکه قبل از اسلام به معنای دعا بود، پس از اسلام به معنای حرکات خاصی که نماز نام دارد، بکار می رود.) لازم به ذکر است، علاوه بر ابن زهره(12) و راوندى(13) که مدعى حقیقت شرعیّه در این باره هستند، شیخ انصارى نیز مى نویسد: در وجود معناى حقیقت شرعیه برای لفظ «نجس» جاى شک ندارد . حال که چنین است روشن می شودکه، اگر واژه نجس در متن روایات آمد به کدامیک از این دو معنا خواهد بود:
- پلیدی تنها (معنای لغوی) یا،
- پلیدی خاصّی که باید به نحوی خاص از آن دوری شود. (معنای فقهی)
علاوه بر این، تعابیر دیگری نیز هستند که شارع با آنها معنای نجاست فقهی را، قصد می کند. بعضی از این تعابیر عبارتند از:
«لاتشرب منه، لاتتوضاء منه، لاتصل فیه، یجتنب عنه، اذا اصابه یدک مع الرطوبه فطهّره، صب علیه الماء و(14)... :
منوش از آن، وضو مگیر از آن، در آن نماز مگذار، از آن اجتناب کن، هرگاه دست مرطوبت آن را لمس کرد تطهیر کن، بر آن آب بریز و...»
نتیجه اینکه، هرگاه واژه «نجس» و «تعابیر مرادف آن» در متون اسلامی بکار رفت، معنای فقهی نجاست مدّ نظر است.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست سگ در قرآن
پیش از این گفتیم یکی از سوالات مطرح در مساله نجاست سگ، اینست که : آیا در قرآن که کاملترین کتاب آسمانی است به نجاست سگ اشاره ای شده است یا نه؟
در قرآن کریم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از:
1- ماجرای سگ اصحاب کهف: خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنین می فرماید:
«... سگشان بر آستانه ی غار دو دست‏خود را دراز کرده بود.»(15) «... وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ...» (16)
در این آیه هیچ گونه اشاره ای به طهارت و نجاست سگ نشده است، نهایت استفاده ای که از این آیه می شود، اینست که:
- اصحاب کهف سگ نگهبانی را همراه داشتند.
- سگ در دهانه غار، یعنی محلی غیر از محلّ استراحت اصحاب کهف آرمیده بود(بِالْوَصِیدِ).(17)
تنها نکته قابل توجه در اینجا، مساله همراه داشتن سگ است که در ذیل عنوان «نگهداری سگ در خانه» به آن خواهیم پرداخت. (که نگهداری سگ نگهبان اشکالی ندارد.)
2- ماجرای بلعم باعورا: خداوند در سوره اعراف، بلعم باعورا را به سگ تشبیه کرده ‏است و چنین می فرماید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» (18)
سخن از یک عالم دانشمند است که ابتدا در مسیر حق بود، به گونه‏اى که کسى انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند. به نحوى که تشبیه به سگ شده است. اما چرا به سگ تشبیه شده؟ زیرا او بر اثر شدت هواپرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطشِ نامحدود به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى ‏رود نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمارگونه‏اى همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى، حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هیچ حال سیراب نمى ‏شود.(19)
در این آیه نیز نه سخن از طهارت سگ است و نه سخن از نجاست آن آمده است.
نکته قابل توجه اینست که: اگر در آیه قبل، ذکر سگ اصحاب کهف دلیلی بر تمجید و طهارت او باشد، این آیه نیز به وجود نوعی مزمت و پستی در سگ دلالت دارد که سبب شده خداوند حالت یک عالم هواپرست را به آن تشبیه کند و می توان از آن بر نجاست سگ استناد کرد! امّا حقیقت اینست که هر دو سخن، سست و باطلند .
3- حکم صید سگ شکارچی: خداوند در ابتدای سوره مائده می فرماید:
«یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ ...»(20)
از تو سؤال مى‏کنند چه چیزهایى براى آنها حلال شده است؟ بگو : آنچه پاکیزه است ، براى شما حلال گردیده ؛ و (نیز) صید حیوانات شکارى و سگ‏هاى تربیت یافته ... .
در این آیه سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صید شده است نه نجاست یا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل استفاده بودن صیدی که توسط سگ شکاری انجام شده دارد و در روایات نیز آمده است که این صید را می توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.
این سه آیه تنها مواردی بودند که در آن سخن از سگ به میان آمده، امّا در آن نه اشاره به طهارت سگ شده نه نجاست آن. حال که ثابت شد قرآن دلالتی بر نجاست و طهارت سگ ندارد، آیا می توان نتیجه گرفت که پس سگ نجس نیست؟
آیا همه احکام باید در قرآن ذکر شده باشند؟
آیا می توان حکمی را فقط بخاطر عدم ذکر آن در قرآن انکار کرد؟(21)
آیا حرام بودن گوشت سگ در قرآن ذکر شده است؟
آیا کسی در حرام بودن گوشت سگ شک دارد؟ با اینکه در سوره انعام(22) محرمات فقط چهار موردند: 1- مردار(مَیْتَة) 2- خون(دَماً مَسْفُوحاً) 3- گوشت خوک(لَحْمَ خِنزیرٍ) 4- و حیوانی‌ که‌ برای‌ بت‌ها ذبح‌ شده‌ باشد.( أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ). گوشت‌ سگ‌ که‌ از این‌ها نیست‌، پس‌ طبق‌ این‌ آیه‌ اگر ذبحش‌ کنیم‌ حلال‌ است‌!(23) بنابراین منکران نجاست سگ باید خوردن گوشت سگ را نیز به ناچار حلال بدانند با اینکه همه، آن را حرام می دانند.
پاسخ اینست که:
اولاً: قرآن کریم در احکام فقهی معمولا به کلیات بسنده کرده است . به عبارتی دیگر قرآن همچون قانون اساسی است که فروع قوانین مدنی، حقوقی، جزائی و ... را در آن نمی توان یافت.
ثانیاً: تبیین و تفسیر آن را به پیامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(24) یعنی ای پیامبر ما ذکر بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را بر ایشان نازل شد (قرآن) تبیین و تفسیر نمایی و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بیان فرموده، از سخنان پیامبر(ص) و امامان(ع) اطاعت کنیم:«وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(25) یعنی ای مردم هر چه را رسول الله(ص) به شما دستور داد ، اجرا کنید و هر چه را نهی کرد باز ایستید.
اگر پیامبر اکرم (ص) مى فرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»(26) ، من دو چیز گرانبها را در میان شما به امانت مى گذارم که این دو از هم جدا نمى شوند «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هر دوى آنها تمسک کردید هلاک نمى شوید. سرّ این فرمایش پیامبر اکرم (صلّى الله علیه وآله وسلّم) این است که تمام آنچه ما به آن احتیاج داریم در نصّ و ظاهر قرآن نیامده است و ما باید در کنار قرآن روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) را در نظر بگیریم. اما اگر گفتیم یکى را قبول داریم، اگر گفتیم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کردیم، ضمانتى براى هدایت ما نخواهد بود. این دو چیز را باید با هم داشته باشیم تا بتوانیم به هدایت برسیم.(27)
خلاصه اینکه برای به دست آوردن حکم شرعی، قرآن یکی از منابع استنباط احکام الهی می باشد، علاوه بر کتاب آسمانی ما، روایات معصومین(ع) یکی دیگر از منابع است که اگر حکمی در قرآن ذکر نشده بود باید به این روایات رجوع شود.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست سگ در روایات
عمده دلیل برای حکم به نجاست سگ، روایات می باشند. احادیث زیادی در این باره وارد شده است بطوری که در کتاب ارزشمند وسائل الشیعه و بحارالانوار ، ابواب مختلفی در این رابطه وجود دارد با عناوین : «بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِیرِ»، «بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِیعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ»، «بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِیّاً»، «بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِی غَیْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِی جَمِیعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِیَ عَنْهُ»، «بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِی الدَّارِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَلْبَ صَیْدٍ أَوْ مَاشِیَة أَوْ یُضْطَرَّ إِلَیْهِ أَوْ یُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ»، «بَابُ تَحْرِیمِ بَیْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّیْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِیَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَیْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ» و ...
هر یک از ابواب فوق، روایاتی را در بر دارد که بیان کننده نجاست سگ اند . کسی که از علوم دینی کمترین اطلاعی داشته باشد با دیدن عنوان این ابواب یقین به حکم نجاست سگ در اسلام می کند چه رسد به اینکه روایات هر باب را مطالعه و بررسی کند.
روایاتی که از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) دربار نجاست سگ به ما رسیده اند، دو گونه می باشند:
دسته نخست: روایاتی که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:
1- «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِیرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ، یُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ یُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمِ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْکَلْبُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: أَ لَیْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.»(28)
عذافر از امام صادق(ع) از نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشیده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگیر. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسیدم: آیا او یک درنده (مثل دیگر درندگان) نیست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.
2- «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ(29).»
عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق(ع) نقل می کند: همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد.
3- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَیْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَیْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ؛ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ.»(30)
فضلمی گوید از امام صادق(ع) از پس مانده حیوانات (گربه ، گوسفند، گاو، شتر،...) سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالی ندارد. تا اینکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پلید و نجس است.
4- «سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ: رِجْسٌ نِجْسٌ، لَا یُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ.(31)
راوی حکم سگ را از امام صادق (ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: پلید و نجس است، از اضافه آبی که آشامیده نباید وضو گرفته شود، آن آب را بریز و (ظرف) را بار اول با خاک و سپس با آب بشوى.»
5- «عَنْ مُعَاوِیَة بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ یُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ یُتَوَضَّأُ؟ قَالَ: لَا؛ قُلْتُ أَ لَیْسَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.(32)
ابن شریح، حکم نیم خورده سگ را از امام صادق(ع) پرسید که آیا مى توان از آن نوشید یا با آن وضو گرفت؟ حضرت فرمود: نه، راوى پرسید: آیا او یک درنده (مثل دیگر درندگان) نیست؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است.»
6- «عَنْ أَبِی سَهْلٍ الْقُرَشِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ. قُلْتُ: هُوَ حَرَامٌ؟ قَالَ: هُوَ نَجَسٌ؛ أُعِیدُهَا عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ هُوَ نَجَسٌ.(33)
ابی سهل می گوید از امام صادق(ع) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حیوانات مسخ شده است. گفتم آیا حرام است؟ امام فرمود: نجس است. سه مرتبه این سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است.»
و مواردی دیگر .
همانطور که در بحث لغوی گذشت، با وجود حقیقت شرعیه برای واژه نجس، این دسته از روایات برای اثبات حکم نجاست سگ کفایت می کنند، و به صراحت بیانگر آن هستند.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟
دسته دوم: روایاتی که واژه نجس در آنها ذکر نشده، امّا با قرائن موجود در آن، نجاست سگ اثبات می شود. در این روایات، روش برخورد با سگ همانند روش بر خورد با نجاسات دیگر، بیان شده است. مانند:
1- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْکَلْبِ‏ یَشْرَبُ مِنَ الْإِنَاءِ، قَالَ: اغْسِلِ الْإِنَاءَ .(34)
ابن مسلم می گوید از امام صادق(ع) سوال کردم: اگر سگی از ظرفی آب بیاشامد وظیفه چیست؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئید.»
2- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِذَا وَلَغَ الْکَلْبُ فِی الْإِنَاءِ فَصُبَّهُ.(35)
امام صادق(ع) فرمود: هرگاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز.»
3- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ‏: لَیْسَ بِفَضْلِ السِّنَّوْرِ بَأْسٌ أَنْ یُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ یُشْرَبَ؛ وَ لَا یُشْرَبُ سُؤْرُ الْکَلْبِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ حَوْضاً کَبِیراً یُسْتَقَى مِنْهُ.(36)
ابی بصیر از امام صادق(ع) نقل می کند: نیم خورده سنور را می توان نوشید و با آن وضو گرفت، و نیم خورده سگ را نمی توان نوشید مگر از حوض بزرگی آب خورده باشد.»
4- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنْ‏ أَصَابَ ثَوْبَکَ مِنَ الْکَلْبِ رُطُوبَة فَاغْسِلْهُ ... .(37)
فضل از امام صادق(ع) نقل می کند: هرگاه رطوبتی از سگ به لباس شما برخورد کرد، پس آنرا بشوی.»
5- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ یُصِیبُ شَیْئاً (مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ)، قَالَ: یَغْسِلُ الْمَکَانَ الَّذِی أَصَابَهُ.»(38)
محمد بن مسلم از امام صادق (ع) در مورد سگی که خودش را به بدن مردی مالیده است، سوال کرد. حضرت فرمود: محل تماس سگ را بشوید.
6- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِیِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ یَدَکَ.(39)
محمد بن مسلم می گوید: از امام صادق(ع) در مورد سگ سلوقی(40) سوال کردم؛ حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده ای، دستت را بشوی.»
7- «عَنْ عَلِیٍّ (ع)... قَالَ: تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ، فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْیَغْسِلْهُ؛ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْیَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ.(41)
حضرت علی (ع) فرمود: از نزدیک شدن به سگ ها بپرهیزید؛ و کسی که سگ مرطوبی را لمس کرد، ـ لباسش را ـ بشوید و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشد.»
و مواردی دیگر.
همانطور که ملاحظه می کنید در احـادیـث بالا، حکم عدم جواز آشامیدن و وضـو گرفتن از نیم خورده سگ به صراحت بیان شده است، که قرینه ای بر نجاست سگ است. به بیان ساده تر: در این دسته از روایات حکم نجاست سگ آمده است بدون اینکه لفظ نجس، ذکر شده باشد، و این حکم با تعابیر دیگری بیان شده است.
در نتیجه برای اثبات نجاست سگ، روایات دسته دوم نیز به تنهایی کفایت می کنند. این احادیث و روایات بقدری زیادند که هرگز نمی توان در اعتبار و قطعیّت آنها اشکال کرد؛ و با وجود چنین ادله قاطعی برای هیچ مسلمان و مؤمنی جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نخواهد ماند.
روایات دیگری نیز هستند که در خلال بحث های آینده به آنها اشاره خواهد شد:
دسته نخست: روایاتی که قانون خرید و فروش سگ را بیان می کنند.
دسته دوم: روایاتی که در مورد نگهداری سگ وارد شده اند.
دسته سوم : روایاتی که بیانگر حقوق سگ بعنوان یک حیوان است.
نجاست سگ و اجماع فقهاء
فقهای عظام شیعه، سگ را یکی از نجاسات می دانند و این حکم بین آنها اجماعی است.(42)
در مذاهب اسلامی، تنها گروهی که سگ را نجس نمی دانند مالکی ها ـ یکی از فرق اهل سنت ـ هستند که آنها هم معتقدند احکام و دستورات مربوط به سگ، باید به صورت تعبّدی عمل شود. آنها با اینکه سگ را نجس نمی دانند، اما از روی تعبد ظرفی را که سگ لیسیده، هفت بار می شویند. شافعیه و حنابله نیز می گویند: این ظرف باید هفت بار تطهیر شود، که یک بار آن به صورت خاکمال است. آنها تقدم خاکمال بر شستن را شرط نمی دانند.(43)
محمد جواد مغنیه، در کتاب «الفقه علی المذاهب الخمسه» چنین می نویسد:
«الکلب نجس إلاّ عند مالک، ولکنّه قال: یغسل الإناء مِن ولوغه سبعاً، لا للنجاسة بل تعبداً. وقال الشافعیة والحنابلة: یغسل الإناء مِن ولوغ الکلب سبع مرات إحداهنّ بالتراب. وقال الإمامیة: غسل الإناء مِن ولوغ الکلب مرة بالتراب، ثُمّ بعدها مرتین بالماء»(44).
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست انواع سگها
در نجاست سگ فرقی بین انواع آن نیست، و حکم همه سگ ها یکی است. گروهی تصور کرده اند فقط سگهایی نجس هستند که از نگهداری آنها، نهی شده است، مثل سگهای ولگرد ، امّا سگهای نگهبان و سگ شکاری یا سگهایی که امروزه توسط پلیس و گروه های امداد بکار گرفته می شوند، پاک هستند. این تصور صحیح نمی باشد، انواع سگ ها ـ چه شکاری و چه سگ چوپان و... ـ نجس هستند و آب دهان و تمامی بدن آنها نجس است. این مطلب نیز از روایات معصومین(ع) استفاده می شود:
1. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِیِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ یَدَکَ.(45)
محمد بن مسلم از امام صادق(ع) در مورد سگ سلوقی (یک نوع سگ شکاری معروف) سوال کرد. حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده ای، دستت را بشوی.»
2. «عَنْ عَلِیٍّ(ع)... قَالَ تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْیَغْسِلْهُ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْیَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ(46).
حضرت علی(ع) فرمود: از نزدیک شدن به سگها بپرهیزید و کسی که سگ مرطوبی را لمس کرد، بشوید ـ لباسش را ـ و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشید.»
و فتوای علما و فقها از قدیم تاکنون بر نجاست انواع سگ هایی که در خشکی زندگی می کنند، بوده است. فقط شیخ صدوق(ره) درمورد سگ شکاری فرموده است: مقداری آب به محلّ ملاقات بپاشید، کافی است و شستن لازم نیست(47). با این حال سگ را نجس می داند.
بنابراین، اگر سگ شکاری، حیوان حلال گوشتی را شکار کرد، محل اصابت با دهان سگ باید شسته شود. و اگر دست و بدن و لباس انسان با بدن سگ ها حتی سگ شکاری برخورد کند، در صورتی که بدن سگ و یا ملاقی تر باشد، نجس می شود(48).

خرید و فروش سگ
پس از بیان حکم نجاست سگ در اسلام، این سوالات مطرح می شود که:
آیا خرید و فروش آن جایز است یا خیر؟ اگر حرام می باشد، این حکم برای انواع سگ است یا برای بعضی؟ برای رسیدن به پاسخ این سوالات، بیان مقدمه ای ضروری است.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

عدم دخالت نجاست در معامله
بعضی به اشتباه برای حرمت خرید و فروش سگ اینگونه استدلال کرده اند:
«یکی از انواع معاملات حرام، معامله عین نجاست است. یعنی اگر چیزی نجس است، معامله آن حرام است. علما وقتی نظرشان این است که سگ نجس است، خودبخود معامله آن هم حرام می شود. اما اغلب علما معتقدند که اگر معامله عین نجاست، منفعت و سود عقلایی داشته باشد، در آن مورد حرمت آن برداشته می شود.»
حکم تحریم خرید و فروش، دایر مدار منفعت و سود عقلایی است، نه نجس و پاک بودن. ـ یعنی اگر شیئی سود عقلایی داشت معامله اش جایز است و الّا جایز نیست، چه نجس باشد و چه طاهر ـ بنابراین، نجاست شیء، نقشی در حرمت معامله آن ندارد و بهتر است چنین گفته شود:
یکی از شرایط مبیع ـ یعنی شیء مورد معامله ـ داشتن منفعت و سود عقلایی ـ یا به عبارتی مالیّت داشتن آن ـ است و چون عین نجاسات غالباً منفعت و سودی ندارند، مالیّت نداشته و صلاحیت خرید و فروش را ندارند. امّا هرگاه همین نجاسات دارای منفعت و سودی شدند، معامله آنها صحیح است و دارای مالیّت بوده و قابل خرید و فروشند. مانند خون که نجس است، اما هم اکنون از آن استفاده عقلایی می شود و مالیّت دارد، بنابراین خرید و فروش آن مجاز است.
پس نمی توان گفت: معامله مردار، خون و سگ چون نجس هستند حرام است. بلکه گفته می شود: چون منفعت عقلایی و مالیّت ندارند حرام است، امّا اگر دارای منفعتی شد، معامله اش جایز است.(61)
لازم به ذکر است که در گذشته بیشتر نجاسات، منفعت حلالی نداشتند و بهمین خاطر علما حکم به حرمت معامله نجاسات می دادند. این سبب شده تا عده ای تصوّر کنند معامله شیء نجس، مطلقاً حرام می باشد و علّت تحریم هم چیزی جز نجاست نیست.
خلاصه اینکه صرف نجس بودن، سبب حرمت معامله نجاسات از جمله سگ نمی شود تا کسی بگوید: چرا با اینکه انواع سگ ـ سگ صید، شکار، ولگرد و زینتی ـ نجس هست، امّا معامله سگ صید جایز است ولی معامله سگ زینتی حرام است. چراکه ملاک در اینجا انتفاع و عدم انتفاع عقلائی است، نه چیز دیگری.

روایات خرید و فروش سگ
روایات وارد شده، از خرید و فروش سگ نهی کرده و بهای آن را «سُحت(62)» می دانند. مثل:
1- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْعَامِرِیِّ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ ثَمَنِ الْکَلْبِ الَّذِی لَا یَصِیدُ؛ فَقَالَ: سُحْتٌ؛ وَ أَمَّا الصَّیُودُ فَلَا بَأْسَ(63).
از امام صادق(ع) در مورد بهای سگی که شکاری نیست، سوال شد. حضرت فرمود: سُحت (حرام) است؛ اما (گرفتن بهای) سگ صید اشکالی ندارد.
2- عَنِ الرِّضَا(ع) فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ(64).
امام رضا(ع) در سخنی فرمود: بهای سگ، سُحت (حرام) است.
3- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ ثَمَنِ کَلْبِ الصَّیْدِ؛ قَالَ: لَا بَأْسَ بِثَمَنِهِ وَ الْآخَرُ لَا یَحِلُّ ثَمَنُهُ(65).
ابی بصیر از امام صادق(ع) از بهای سگ شکاری سوال کرد، حضرت فرمود: اشکالی ندارد؛ اما بهای دیگر سگها حلال نیست.
4- فِی حَدِیثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ مَهْرُ الْبَغِیِّ وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ الَّذِی لَا یَصْطَادُ مِنَ السُّحْتِ(66).
رسول خدا(ص) در سخنی فرمود: بهای شراب ، بهای زناکار، و بهای سگی که شکار نمی کند، سُحت (حرام) است.
5- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِی النَّار(67).
امام رضا(ع) فرمود: قیمت سگ سُحت است و سُحت در آتش است.
این دسته از روایات غالباً اشاره به سگ صید دارند، امّا شامل سگهای دیگری هم که منفعت عقلایی دارند می شوند، چنانکه شیخ طوسی در مبسوط(68)، سگ گله و نگهبان را همانندِ سگ صید می داند.(69) از این روایات و سخن علما ـ که قبلا گذشت ـ استفاده می شود: هر سگی که منفعت عقلایی داشت، خرید و فروشش جایز؛ و الّا حرام است. و اگر سگ های زینتی و سگ ولگرد و ... خرید و فروش آنها حرام است بخاطر اینست که یا فاقد منفعت عقلایی بوده و یا منفعت قابل توجّهی ندارند.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نگهداری سگ در خانه
مساله نجس بودن سگ، غیر از حرمت نگهداری از آن است . نگهداری از سگ برای کسانی که استفاده عقلایی از آن ندارند، کراهت شدید دارد؛ و در روایات، امری ناپسند دانسته شده است (70).بنابراین نگهداری سگ برای نگهبانی و شکار، و سگی که امروزه مورد استفاده پلیس و نیروهای امداد می باشد، مکروه نیست. (البته این به معنای عدم نجاست این سگ ها نمی باشد.)
در بعضی از روایات آمده است که خانه ای که در آن سگ است، ملائکه وارد نمی شوند. این کراهت سبب می شود که حتی نماز خواندن در چنین خانه ای مکروه باشد.(71) ما در اینجا به بیان برخی از روایاتی که به نحوی بر کراهت نگهداری سگ در خانه اشاره دارند، می پردازیم:
1- وَ قَالَ الصَّادِقُ(ع): لَا تُصَلِّ فِی دَارٍ فِیهَا کَلْبٌ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَلْبَ صَیْدٍ، وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً، فَلَا بَأْسَ، وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَا تَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لَا بَیْتاً فِیهِ تَمَاثِیلُ وَ لَا بَیْتاً فِیهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِی آنِیَة.(72)
امام صادق(ع) فرمود: نماز مگذار در خانه ای که در آن سگ است مگر اینکه سگ صید باشد، و دربی برویش بسته شود ، در این صورت اشکالی ندارد ...
2- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِکَة لَا نَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لَا تِمْثَالُ جَسَدٍ وَ لَا إِنَاءٌ یُبَالُ فِیه‏.(73)
پیامبر اسلام(ص) فرمود: همانا جبرئیل بر من وارد شد و گفت: ما ملائکه بر خانه ای که در آن سگ و مجسمه و ظرفی که در آن ادرار می کنند، وجود دارد، داخل نمی شویم.
3- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع): قَالَ یُکْرَهُ أَنْ یَکُونَ فِی دَارِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ الْکَلْبُ.(74)
امام صادق(ع) فرمود: ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد.
4- عَنْ زُرَارَة عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ یَتَّخِذُ کَلْباً إِلَّا نَقَصَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ عَمَلِ صَاحِبِهِ قِیرَاطٌ.(75)
زراره از امام صادق(ع) نقل می کند: کسی سگی را نگهداری نمی کند مگر اینکه هر روز از عمل او کاسته می شود.
5- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): لَا خَیْرَ فِی الْکَلْبِ‏ إِلَّا کَلْبَ الصَّیْدِ أَوْ کَلْبَ مَاشِیَة.(76)
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: خیری در نگهداری سگ نیست، به جز سگ شکاری و سگ گلّه.
6- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: لَا تُمْسِکْ کَلْبَ الصَّیْدِ فِی الدَّارِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ بَابٌ.(77)
امام صادق(ع) فرمود: سگ شکاری را در خانه‌ات نگهداری مکن مگر اینکه بین تو و او دربی باشد.(محل زندگی او جدا باشد)
7- عَن أَبِی رَافِع قَالَ: جَاءَ جِبرَئِیل إِلَى النَبِی(ص) فَاستَأذَن عَلَیهِ- فَأذن لَهُ، فأبطأ، فأخذ رِدَاءَه فَخرجَ- فَقَالَ: قَد أذنا لَکَ- قَالَ: أَجل وَ لَکنا لا ندخل بَیتَاً فیه کَلب و لا صورة- فَنظروا فإذا فِی بَعضِ بُیُوتِهِم جرو-.(78)
از ابى رافع نقل‏ کرده‏اند که گفت: جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد، و اجازه ورود خواست، رسول خدا(ص) به وى اجازه داد، اما جبرئیل وارد نشد، ناگزیر رسول خدا(ص) رداى خود را گرفت و بیرون شد و فرمود: ما به تو اجازه ورود دادیم؟ جبرئیل گفت: بله، و لیکن ما فرشتگان به خانه‏اى که در آن سگ و یا مجسمه باشد داخل نمى‏شویم. رسول خدا(ص)- که گویا تا آن لحظه از وجود سگ در خانه خبر نداشت- نظر کرد و دید که در بعضى از مرافق خانه ایشان توله سگى وارد شده.(79)
از مجموع روایات استفاده می شود که نگهداری سگهای مفید مثل سگ نگهبان، با وجود اینکه کراهت ندارد،(80) امّا بهتر است محل زندگی او جدای از محل زندگی انسان باشد، بگونه ای که حداقل بینشان دربی فاصله شود. یعنی خانه‌ای جداگانه برای سگ ساخته شود.
و اگر در برخی روایات از نگهداری سگهای مفید هم نهی شده، در صورتی است که محل زندگی او جدا نباشد. اما نگهداری سگهای دیگر ـ غیر از سگ شکاری و سگ نگهبان و هر سگی که برای کارهای عقلایی بکار گرفته می شود ـ کراهت داشته و ناپسند است.
البته با توجه به مساله نجاست سگ که قبلا ثابت شد، این حکم معقول به نظر می آید و دستورات دین نسبت به دوری از نجاسات مؤیّد آنست. هرچند اسلام برای رفاه انسان، نگهداری سگهای مفید را مکروه نمی داند.
لازم به ذکر است با اینکه علامه طباطبائی متن آخرین روایت را مضطرب و آن را از روایات مجعول می داند.(81) اما به دلیل اینکه مجموع این روایات ـ که می گویند: «جبرئیل و ملائکه وارد خانه ای که سگ در آن است، نمی شوند» ـ ، روایات متضافرند،(82) و متضافر بودن براى حجیت کافى است، اگرچه سند تک تک آن ها ضعیف باشد.(83) بنابراین این روایات به وضوح دلالت بر کراهت شدید نگهداری سگ در منزل دارند.

زشتی و قبح سگ بازی
از آنچه گفته شد معلوم می شود که در اسلام نگهداری و انس گرفتن با سگ بدون اینکه مورد استفاده عقلایی قرار گیرد توصیه نشده بلکه مورد کراهت و مزمّت است. در سیره و سخنان معصومین(ع) نیز سگ بازی زشت تلقّی شده و سگ بازان سزاوار ملامت اند.
نقل شده است هنگامی که امام حسین(ع) کنار قبر شریف پیامبر اکرم(ص) نشسته بود قاصدی آمد و گفت: امیر می خواهد به نزد او بروید. امّا امام(ع) که می داند معاویه مرده است و این دعوت برای گرفتن بیعت است، این دعوت را نمی پذیرد و در پاسخ کسی که از بیعت با یزید سوال می کند می فرماید: «من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد، چون یزید مردی است فاسق که فسق خود را آشکار کرده، شراب می نوشد، سگ بازی و... می کند و ما خاندان رسول خداییم».(84)
آری، امام(ع) سگ بازی را از مواردی می داند که سبب شده فسق یزید آشکار شود.
در جای دیگر امام حسین(ع) طی نامه ای معاویه را توبیخ کرده و چنین می نویسد: «آیا تو آن کس نیستی که... پسر بچه ای را که شراب می خورد و سگ بازی می کند به امارت می رسانی!»(85)
نامه امام حسین(ع) یادآور نامه امیر المومنین(ع) به منذر بن جارود است که از سوی حضرت(ع) فرماندار بخشی از بلاد اسلامی بود و پس از اینکه تخلفات و خیانت های او برای امیر المومنین(ع) گزارش شد، توسط ایشان در طی نامه ای توبیخانه، احضار شد. امام(ع) در این نامه او را چنین توبیخ می کند:
«... تَخْرُجُ لاَهِیاً مُتَنَزِّهاً ، تَطْلُبُ الصَّیْدَ ، وَ تُلاَعِبُ الْکِلاَبَ ...: (خبر رسیده است، تو) پیوسته مشغول گردش و صید (تفریحی) و بازی با سگ ها می باشی ...».(86)
با دقّت در کلام امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) درک زشتی و قبح سگ بازی و انس با او، دشوار نمی باشد.
فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

حقوق سگ به عنوان یک حیوان
اسلام دین تعادل و میانه روی است. این اعتدال و میانه روی را به وضوح می توان در دستورات اسلامی مشاهده کرد. هرچند در اسلام سگ حیوانی نجس است، امّا این سبب نشده تا حقوق او به عنوان یک حیوان، نقض شود. رعایت حقوق سگ به این نیست که به آن دست بزنی ، و او را مونس و هم بازی خود قراردهی! بلکه با رسیدگی به آب و غذایش و آزار نرساندن به او، حقوقش را رعایت کرده ای. همانطور که به رعایت حقوق سایر حیوانات و سیرکردن و رفع تشنگی آن‏ها در روایات اسلامی تأکید شده است.
پیشوایان و بزرگان مذهبی ما، با اینکه عقیده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به این حیوان را روا ندانسته، حق و حقوقی برای آن قائل شده اند. با مطالعه در آثار دانشمندان اسلامی این مساله به روشنی قابل درک است.
در کتب فقهی آمده است: اگر شخصى، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد، و بترسد که اگر با آن وضو بگیرد، دچار تشنگى شود، بر او واجب است که تیمم کند و آب را برای نوشیدن نگهدارد. صاحب جواهر(قدّس سرّه)، پس از نقل این فتوا مى نویسد: «وکذا الحیوان اذا کان کذلک وان کان کلبا»(87) (اگر از تشنگى حیوانى نیز بترسد، حکم همین است، گرچه آن حیوان، سگ باشد.)
شهید ثانى در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، مى نویسد: «و لو کان للانسان کلب غیر عقور جائع و شاة فعلیه اطعام الشاة»(88) (اگر انسان، داراى سگ ـ بی‌آزارـ و گوسفندی گرسنه باشد، بر او واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد.) یعنی نجات گوسفند بر سگ اولویت دارد.
صاحب جواهر، در این حکم به شهید ثانی ایراد گرفته و می‌گوید: «فیه منع، بل قد یقال باولویة الکلب لامکان ذبح الشاة بخلاف الکلب»(89) (حفظ جان سگ اولویّت دارد. زیرا مى توان گوسفند را سر برید؛ ولى این کار، در مورد سگ ممکن نیست.)
کلام این دو فقیه، گویاى واجب بودن حفظ جان حیوان حتى سگ است، هرچند در این مورد اختلاف بر سر اینست که حفظ حیات کدامیک اولویت دارد.(90)
اگر فقهای اسلام در نظرات فقهی خود اینگونه حقوق حیوانات حتی سگ را در نظر می گیرند، بخاطر این است که سخنشان برگرفته از روایات معصومین(ع) است.
در متون روایی ما، روایات فراوانی هستند که توجه به حقوق سگ را ـ به عنوان یک حیوان ـ تأیید می کنند. در بعضی از روایات از اذیت و آزار سگ منع شده، در دسته ای دیگر به اطعام و سیراب‌کردن سگ توجه شده است. علاوه بر این روایاتی هستند که قاتل سگ را ملزم به پرداخت دیه می‌کند. از این روایات نیز شاید بتوان حق و حقوقی برای سگ در اسلام ثابت کرد. هرچند عده‌ای می گویند: روایات دیه سگ، حقی را برای این حیوان ثابت نکرده بلکه تنها خسارت مالی صاحبش را جبران می‌کند،(91) امّا با در نظر گرفتن همه روایات، خلاف این مطلب ثابت می شود چرا که دیه انسان را نیز به ولیّ او می پردازند امّا این سبب نمی شود خود آن شخص ارزش و قدری نداشته باشد. پس وقتی در دین اسلام برای سگ دیه قرار داده می شود، می توان نتیجه گرفت که به این حیوان، ارزش و بهایی داده شده است و پرداخت دیه به صاحب آن جبرانگر همین بهاء و ارزش فوت شده است.

نتیجه بحث
خلاصه اینکه مسئله نجاست سگ، یکی از مسائل قطعی فقهی اسلام است. با اینکه در قرآن اشاره ای به این مسئله همانند بسیاری از مسائل دیگر نشده است اما این حکم در روایات معتبر صریحاً بیان شده است. در عین حال نجاست سگ سبب نشده معامله آن حرام باشد، چرا که نجاست هیچ مدخلیّتی در حرمت معامله نداشته، و حرمت خرید و فروش، دایر مدار این است که مبیع دارای منفعت عقلایی باشد یا نباشد. پس تنها معامله سگهایی که فاقد منفعت عقلایی می باشند، جایز نیست. امّا در مورد فلسفه نجاست سگ روایات معصومین(ع) مطلق بوده و فلسفه حقیقی این حکم بر ما پوشیده است و فلسفه نداشتن یک حکم، غیر از ندانستن فلسفه آن است.
______ ارجاعات ______
(1) ـ قال رسول الله (ص): اهل البدع کلاب اهل النار: بدعت گذاران سگ هاى دوزخند. (کنزالعمال، ج1 ،ح 1094 و 1125).
(2) ـ صفی پور، منتهی الارب فی لغة العرب،ص 1228: نجس ناپاک، پلید و خلاف طاهر. طریحی، مجمع البیان، ج4، ص11: نجس الشیء، اذا کان قذراً غیر نظیف. فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج2ص253: النجس ضد الطاهر و زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس ج4ص255: النجس ضد الطاهر.
(3) ـ التوبة/28.
(4)ـ راغب اصفهانی، مفردات، حرف نون، لفظ نجس.
(5) ـ طوسی، تفسیر التبیان، ج5، ص234.
(6) ـ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص20.
(7) ـ سلسلة الینابیع الفقهیة، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.
(8) ـ مستمسک عروة الوثقی، ج1، ص368.
(9) ـ کنز الدقائق، ج4، ص162.
(10) ـ تفسیر کبیر، ج16، ص24.
(11) ـ طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زمانی،ص184.
(12) ـ شیخ انصاری، الطهاره، ص325.
(13) ـ سلسلة الینابیع الفقهیة، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.
(14) ـ طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زمانی،ص188.
(15) ـ نقش یک سگ نیز بر دیوار غار است، و بالاى غار، صومعه‌‏اى قدیمى است و مسلمانان نیز مسجدى ساخته‏‌اند. (تفسیر نور ج 07 ص143)
(16) ـ کهف/18.
(17) ـ «وَصِیْد» چنان که «راغب» در کتاب «مفردات» مى‏گوید: در اصل به معنى اطاق و انبارى است که در کوهستان براى ذخیره اموال ایجاد مى‏کنند، و در اینجا به معنى دهانه غار است . (تفسیر نمونه، ج‏12، ص406).
(18)ـ اعراف/ 176.
(19) ـ تفسیر نمونه، ج 7، ص 25.
(20) ـ مائده/4.
(21) ـ عدد رکعات نماز ـ دو رکعت صبح، چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشاء ـ در قرآن ذکر نشده است، با اینکه از مسلمات بوده و اختلافی در آن نیست.
(22) ـ انعام /145.
(23) ـ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، محمد تقی مصباح یزدی‏، ص53.
(24) ـ نحل/44.
(25) ـ حشر/7.
(26) ـ وسائل الشیعه ج 27 ص33.
(27) ـ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، مصباح یزدی‏، محمد تقی ص53.
(28) ـ وسائل‌‏الشیعة ج 1 ص 226.
(29) ـ وسائل‏‌الشیعة ج1 ص227.
(30) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص413.
(31) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص415.
(32) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص416.
(33) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص416.
(34) ـ وسائل‏ الشیعة ج1 ص225.
(35) ـ وسائل‏‌الشیعة ج1 ص226.
(36) ـ وسائل‏‌الشیعة ج1 ص226.
(37) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص414.
(38) ـ وسائل‏‌الشیعة ج 3 ص 416.
(39) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص 416.
(40) ـ منسوب به محلّی.
(41) ـ وسائل‏‌الشیعة ج3 ص 417.
(42) ـ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 5، ص 366 – 368، چاپ هفتم، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
(43) ـ الفِقه على المذاهِب الخمسَة، تألیف محمّد جَواد مغنِیّة، ص55.
(44) ـ همان.
(45) ـ وسائل‏‌الشیعة، ج3، ص416.
(46) ـ وسائل‏‌الشیعة، ج3 ص417.
(47) ـ با استفاده از مستمسک العروة الوثقی ,ج 1 ص 363.
(48) ـ توضیح المسائل مراجع , ج 1 ص 83 .
(62)ـ تأمین مال به کمک وسیله‏‌اى باطل، سحت شمرده شده است. «وفی الکافی، بإسناده عن السکونی عن أبی عبد الله قال: السحت ثمن المیتة و ثمن الکلب و ثمن الخمر- و مهر البغی و الرشوة فی الحکم و أجر الکاهن. أقول: ما ذکره فی الروایة إنما هو تعداد من غیر حصر، و أقسام السحت کثیرة کما فی الروایات، و فی هذا المعنى و ما یقرب منه روایات کثیرة من طرق أئمة أهل البیت علیهم السلام» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص361.)
(63) - وسائل‏‌الشیعة ج17، ص119.
(64) - وسائل‏‌الشیعة ج17،ص 119.
(65) - وسائل‏‌الشیعة ج17،ص119.
(66) - وسائل‏‌الشیعة ج17،ص119.
(67) - وسائل‏‌الشیعة ج17،ص120.
(68) - وسائل‏‌الشیعة ج17،ص120.
(69) - امروزه سگ‌های «پلیس» و «امداد» نیز همین حکم را دارند.
(70) ـ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، واژه سگ.
(71) - مرحوم علامه حلّی در کتاب منتهی می فرماید: نماز خواندن در خانه ای که در آن سگ باشد، کراهت دارد. (بحارالانوار، ج 62، ص 53. ـ توضیح المسائل مراجع، ج1، مسئله 105.)
(72) ـ من لا یحضره الفقیه، ج‏1 ، 246 ، باب المواضع التی تجوز الصلاة فیها و المواضع التی لا تجوز فیها ..... ص240.
(73) ـ الکافی، ج‏3 ، 393، باب الصلاة فی الکعبة و فوقها و فی البیع و الکنائس و المواضع التی تکره الصلاة فیها ..... ص 387.‏ الکافی، ج‏3 ، 395، باب الصلاة فی ثوب واحد و المرأة فی کم تصلی و صلاة العراة و التوشح ..... ص393ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج‏56، 177، باب 23 حقیقة الملائکة و صفاتهم و شؤونهم و أطوارهم ..... ص144.
(74) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص50 ـ وسائل‏الشیعة، ج 11 ،ص530.
(75) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص50.
(76) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 53 ـ وسائل‏الشیعة، ج 11 ،ص530.
(77) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 53.
(78) ـ المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج‏5، ص 209.
(79) ـ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج‏5، ص336و337.
(80) ـ مفتاح الکرامة 8/85 ـ کتاب المکاسب 1/ 197 ـ جواهر الکلام 22/138.
(81) ـ ترجمه المیزان، ج‏5، ص 337ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص210.
(82)ـ فصلنامه فقه اهل بیت فارسی، شماره 17 و 18، خرازی، سید محسن، حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت.
(83) ـ شرح این مطلب در کتاب «انوار الاصول» آمده است. رجوع کنید به : انوار الاصول، ج 2، ص 486 .
(84) - الاخبار الطوال، ص 227.
(85)- الامامة والسیاسه، ج1، 203 و 204 و سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه: على حجّتى کرمانى، ج 4، ص 87.
(86)- تمام نهج البلاغه، ص 815 به نقل از تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 203. و أنساب الأشراف، بلاذری ج 2 ص 163.
(87)ـ جواهرالکلام ، ج5/ ص114.
(88)ـ مسالک الافهام، ج2/ ص250.
(89)ـ جواهرالکلام، ج36/ ص437.
(90)ـ این مسئله در رسائل فقهی علامه جعفری نیز مطرح شده است. (جعفری، محمد تقی، رسائل فقهی، مؤسسه نشر کرامت1377، ج1، ص 119-118.)
(91)ـ انصاری، شیخ مرتضی، کتاب المکاسب، انتشارات علامه، ص 7، دو سطر به آخر.
منبع: افکار نیوز

  • بهرام محتشم
آقای رحمانی فر با کج فهمی و نداشتن آگاهی ادبی اشاره هایی که در سروده های نظامی به واژه ی ترکی و ترک و ترکانه و ... را درنیافته و به این باور رسیده است که نظامی گنجوی از ترکان اصیل بوده ، در حالی که حتی یک بیت ترکی هم در مثنویهای او دیده نمی شود ، استفاده از واژگان ترکی و ... در واقع آگاهی های نظامی از واژگان ترکی بوده و ربطی به این ندارد که خود نظامی هم ترک بوده باشد . وی در ادعایی کاملا خنده آور مدعی می شود که این ترکی نسرودن نظامی در مثنوی هایش به سبب فشاری بوده است که شروانشاهان به او وارد می کرده اند و او را وادار کرده اند که ترکی نسرایند و فارسی بسراید . وی در ادعایی خنده دار به این باور رسیده است که در زمان نظامی ، زبان همه ی مردم آذربایجان ترکی بوده است . وی تنها به استناد یک بیت ادبی از مولوی که تنها و تنها یک استعاره ی ادبی است ، مدعی است که شمس تبریزی از ترکان قبچاق بوده است ، در حالی که نام بردن از قبایل و طوایف ترکان در ادبیات پارسی تنها و تنها بر اساس نیازهای شعری بوده است نه صرف بر این که واقعا عین حقیقت باشد ، مانند ترکان یغما و ترکان قبچاق و ... مولوی سروده است :
زهی بزم خداوندی ، زهی می های شاهانه
زهی یغما که می آرد ، شه قبچاق شاهانه ...
من نمی دانم منظور از شه قبچاق دقیقا مراد شمس تبریزی است یا نه ؟! ولی این استدلال دلیلی بر این نیست که شمس تبریزی ترک بوده و از ترکان قبچاق بوده باشد .
نویسنده وقیحانه و با استفاده از آزادی رایج در سالهای دهه ی 1370 خ پر رویانه از اصطلاحاتی مانند آذربایجان جنوبی در برابر آذربایجان شوروی و اصطلاح «خلق آذربایجان» که واژه و اصطلاحی روسی و کمونیستی است بهره برده و سعی کرده تا ماهیتی مستقل از سایر مردم شریف ایران برای آنها بسازد . در تمام تاریخ و آثاری که پدید آمده ، هیچگاه عرصه های شمالی رود ارس نام آذربایجان نداشته و به نام آلبانی و آلان و آران داشته است و در اقدام مشکوک و استعمارگرایانه از سوی روسها و استالین در سالهای دهه ی 1920 م این بخش از شمال ارس به نام جمهوری آذربایجان تشکیل شد ، تا در زمانی دیگر و فرصتی مناسب آذربایجان در جنوب ارس را نیز به آن منضم کنند و البته این فرصت در سالهای پس از جنگ جهانی به دست روسیه افتاد تا با تصرف آذربایجان و تشکیل حکومت فرقه دموکرات پیشه وری ، این مهم را به انجام برساند و از سوی دیگر باقر اوف هم در آذربایجان شوروی با دموکراتها همکاری می کرد ولی با تلاش سربازان مام وطن و زحمات دولتهای آن روزگار ایران ، این تلاشها به جایی نرسید و با پشتیبانی آمریکا در آن روزها ، شوروی ناچار به عقب نشینی از آذربایجان ایران شده و از همین سال جنگ سرد میان روسیه شوروی و آمریکا آغاز شد .
این نویسنده با چاپلوسی در جای جای کتاب ، با بدگویی کردن و متهم کردن سلطنت پهلوی به افکار و سیاستهای شوونیستی ، کوشیده تا کارهای زشت جدایی خواهانه ی خویش را رنگ و بویی اسلامی بدهد و جمهوری اسلامی را به چاپ این مزخرفات ترغیب نماید و البته موفق هم شده است . در روزگاری که تنها دو تا بد و بیراه به نظام شاهی پیشین و انکار رفتارها و سیاستهای آن روزگار می توان کتاب به چاپ رساند و هر مزخرفی را در آن به خورد مردم داد . نویسنده با چاپلوسی مدعی است که رضاشاه و فرزندش با سیاست شوونیستی سعی در نابودی فرهنگ و زبان ترکی داشته و زبان فارسی را به اجبار در مدارس آذربایجان برپا کرده و کتابهای ترکی را سوزانده اند . گویی این سیاست در دوران جمهوری اسلامی اصلا و ابدا روی نداده و اصلا زبان پارسی را به کار نبرده اند . زبان ملی ، پارسی است و در همه ی ایران از اقصی نقاط تا آن سوی دیگر ایران مرعی و قابل اجرا است ولی کسی در پی نابودی فرهنگهای بومی نبوده و نیست و ایران در سایه این اقوام به نام ایران شناخته شده است .
نویسنده در سایه ی رأفت حکومت ایران و جمهوری اسلامی با وقاحت تمام از عملکرد دولت فرقه ی پیشه وری دفاع کرده و به حکومت مرکزی ایران تاخته است . این آدم وطن فروش سیاستهای جدایی خواهانه ی پیشه وری و خیابانی را دفاع کرده و آن را خوب و جایز دانسته است و از این سخنان او همان رنگ و بوی جدایی خواهانه ی پانترکیستهایی به مشام می رسد که در آذربایجان شوروی و دیگر جاها لانه کرده و دم از جدایی آذربایجان از مام وطن می زنند .
نویسنده ی نادرست این کتاب ، سعی کرده تا وارونه نویسی کرده و واژگان با شکلی نادرست ، از ریشه ی زبان ترکی بنمایاند . گویی که این گونه نگارش واژگان در کتابهای دیگر از تاریخ و ادبیات و ... دیده نشده است . مانند واژه ی شلمنصر پادشاه آشور که در همه ی کتب تاریخی به ریختی اینگونه یا نزدیک به آن نوشته شده و هرگز به شکل <سالمانسار> نوشته نشده است مگر این کتاب . وی چنان بی سواد است که نام <تئودور هرتسفلد> یا هرتزفلد را به شکل حرزفلد نوشته است . این نویسنده سعی در تاریخ سازی داشته است . مثلا مدعی است که نام شهر <سردرود> که شهری در نزدیک تبریز است ، در واقع از نام <ساردوری> پادشاه اورارتو گرفته شده و نام آن "سرده ری" بوده که پهلوی ها با سیاست شوونیستی و فرهنگ ستیزشان آن را به سردرود تبدیل کرده اند تا نام باستانی و ترکی سرده ری نباشد ‍‍!!!!
نویسنده در اقدامی مذبوحانه سعی کرده است که نقل قول از افرادی نامی و موثق در جهات نیات پلید خویش بیاورد ولی حتی نتوانسته از منابع اصلی و دست اول بهره ببرد و از منابع ترکی که امثال زهتابی و محمدزاده صدیق نوشته اند نقل قول کرده است . در حالی که اگر بهتر می گشت همان منابع اصیل و اصلی هم دم دست موجود بودند . مثل از گفته های ویل دورانت در تاریخ تمدن بهره برده ولی در پانویس کتاب وقتی مراجعه می کنیم می بینیم از کتاب ترکی نویس محمدزاده ی صدیق منبع آورده است .
در آخر این که نویسنده در کاری بسیار خنده آور حتی تمدن کهن آرتتا یا ارت تا را - که در منطقه ی جیرفت کشف شده و بارها و بارها درباره ی آن در روزنامه ها قلم زده شده و از دستاوردهای باستان شناسی استاد پرفسور مجیدزاده می باشد که از مشاهیر باستان شناسی دنیاست . این تمدن که در حد فاصل میان شهر سوخته تا عیلام است - ترکی دانسته و مربوط به منطقه ی شمال باختری ایران دانسته است و در ادعایی خنده آورتر کوشیده تا آرتتا را واژه یی ترکی قلمداد کند که همریشه ی واژگان ترکی آلا و آللا دانسته که به معنی کوه است و از واژگانی چون آلاداغ و آلاتاآ و ... برگرفته و مدعی است که در زبان ترکی کلمات بسیاری است که ر تبدیل به ل می شود . وی مدعی شده که چون آرت تا شبیه آلاتا می باشد پس ترکی می باشد و تمدن آرت تا هم ترکی است . وی حتی واژکان آرارات و اورارتو را هم با آرت تا همریشه دانسته است .
در آخر کتاب هم سعی کرده که به نحو احسن مصادره به مطلوب کند و مشاهیر ایرانی را به نام های ترکی مصادره کرده و مدعی است که اینها ترک بوده اند و ادبیات ترکی را ساخته اند . از مشاهیر ایرانی که ایشان به نام ترک نژاد یاد کرده و مدعی است که از بزرگان ترک بوده اند می توان به نسیمی شیرازی و فضولی بغدادی و شاه اسماعیل صفوی و نظامی گنجوی و پورحسن اسفراینی اشاره کرد که چون به ترکی سروده هایی دارند پس ترک نژادند. در حالی که اصلا اینگونه نبوده و باید یادآوری کرد که نسیمی به واقع شیرازی بوده و به سبب ارادتی که به پیر خویش داشته در آذربایجان مانده گار شده ، فضولی بغدادی هم شاید ترک بوده باشد ، ولی مسلما بغدادی است و اصلا در آذربایجان به آن شکلی که او را آذربایجانی دانست ، نبوده است . شاه اسماعیل هم بی گمان از تبار شیخ صفی اردبیلی است که نیاکانش از اکراد موصل بوده اند و به سبب ارادتی که در میان ترکان به ایشان پدید آمده بوده است ، با ایشان همراهی کرده و در طی چند نسل زبان ترکی را به عنوان زبان مادری پذیرفته اند ، در حالی اصل و تبار ایشان از کردهای موصل است . نظامی گنجوی هم بی گمان ایرانی است و از مادری ارمنی زاده شده است . اگر تنها به صرف این که کسی در آذربایجان بوده ، ترک می باشد ، پس تمام سرایندگانی که در مقبرة‌الشعرای تبریز گردآمده و در آنجا به خاک سپرده شده اند هم ترک بوده اند مانند سیف فرغانی و کمال خجندی و ... که به هیچ عنوان ترک هم نبوده اند . چه بسیار بوده اند سرایندگانی که سروده هایشان به دست مترجمان ترک به ترکی بازگردانده شده و این توهم به ذهن آقای رحمانی فر رسیده که این عزیزان ترک بوده اند و ترک نژاد .
در پایان از همه کسانی که این نقد کتاب را می خوانند تشکر می کنم و بیان می کنم که اصلا قصد برتری دادن و دون خواندن پارسی نژاد و ترکی نژاد را نداشته و ندارم و بر این باورم که ایران بزرگ در قالب این سرزمینی که امروز شکل گرفته ماهیت ایرانی دارد و اگرچه در دویست سال گذشته ، پاره های تن ایران از هم پاره شده و جدا افتاده اند ، ولی امروز آنچه که از این ایران بزرگ به جا مانده ، از هم جدا نیستند و در این جنگ تحمیلی دیدیم که دلاورمردان ترک و پارس و تاجیک و افغان و بلوچ و سیستانی و مشهدی و تهرانی و ... برای حفظ کیان این مملکت به نبرد رفتند و خون خویش را در پای درخت ایران ریختند تا درخت ایران تناور و شاداب بماند و جان بر سر این باور نهادند که ایران سرای من است . این مردان دلیر برای حفظ مرزهای موجود ایران عزیز به جنگ رفتند و جان باختند تا به جدایی خواهان بگویند که ما با جان و مال و خون مان نخواهیم گذاشت تا موجوداتی حقیر از این دست پاره یی دگر از ایران را جدا کنند .
زنده باد ایران ، زنده باد آذربایجان و تمام مرزهای ایران از بازرگان تا چابهار از سرخس مشهد تا مرز اروند رود .
24 تیرماه 1394 خورشیدی . تهران
  • بهرام محتشم

بنام خدا .

دو هفته پیش کتابی گرفتم به نام  "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" نوشته ی محمد رحمانی فر

با خواندن این کتاب جدا از این که اعصابم رو خرد کرد ، منو بر این داشت که جوابی درباره ی این کتاب بنویسم و اون رو به نقد بکشم . برای همین دست به کار شدم و پس از مطالعه ی کتاب با نگاهی اجمالی به صفحات پیشین در هر صفحه اشکالاتی رو که داشتم به طور کلی بیان کردم که نتیجه این نقد است که می خوانید .

نخستین ایراد من به کسانی است که اجازه ی نشر این کتاب رو داده اند در جایی که اگر کتابی بهر نوع از انواع و گاهی به ظریفترین روشها به دین و مذهب ایرادی و خدشه یی وارد کند سریع جلوی چاپ و نشر این کتاب رو می گیرند و حتی نویسنده و ناشر را بازداشت می کنند ولی در این سرزمین کهن اگر هر بی سواد و نادانی دست به قلم ببره و هرچی دلش می خواد درباره ی تاریخ این آب و خاک مقدس مزخرفات بنویسه کمتر کسی به اون کار داره و کسی اون رو احضار و بازجویی نمی کند و تنها چیزی که برای کیان این مملکت ارزش نداره این هستش که تاریخ ایران به لجن کشیده بشه و کسی از اون دفاع نکنه .

این کتاب در کل برای دفاع از نظریه ی موهوم بومی بودن ترکان در ایران نوشته و در سال 1379 خ در دوران دولت اصلاحات چاپ شده است . بدبختانه این کتاب مزخرف در 3000 نسخه چاپ شده و معلوم نیست تا کجاها پخش و پراکنده شده است . به هر روی ، ناشر و نویسنده ی کتاب پانترکیست بوده و با وقاحت و پررویی بسیار دم از این زده است که در ایران به ترکان ستم شده و حق و حقوق آنها پایمال شده ، در حالی که حداقل 1000 سال از تاریخ کشور ما به دست ترکان از اقوام مختلف ساخته و پرداخته شده و اداره گشته است . نویسنده در آغاز کتاب مظلومانه مدعی شده است که دستهای پنهانی سعی در لجن مال کردن تاریخ ترکان ایران دارند و می کوشند که «شوونیستهای فارس» این تاریخ باارزش ترکی را نادیده بینگارند . در مقدمه با واژگانی نادرست مانند «گاهاً» قلم زده که نشان میدهد که نویسنده حتی سواد نوشتن فارسی را به درستی ندارد . سپس در کنار آن همه نویسنده ی ایرانی که همه ی ایرانیان اهل دانش آنها را تأیید کرده اند ، از افراد معلوم الحال و پانترکی مانند محمدزاده ی صدیق و محمدتقی زهتابی با عناوین دهن پرکن پرفسور یاد می کند ، گویی که از اینها دانشمندتر در ایران نیستند و نخواهند بود . نویسنده سخنان موهوم و شدیدا جانبدارانه ی ترکیستی این افراد را مناط و صراط مستقیم دانسته و بیانات و شکرریزی های ایشان را وحی منزل دانسته است . وی با استفاده از منابعی ترکی که درست در جهت افکار و اندیشه های خام او قرار دارند ، سعی کرده این کتاب را بنویسد و مدعی شده است که تاریخ ترکان آنی نیست که در کتابهای ما نوشته اند و در واقع درست آنی است که ما نوشته ایم . این نویسنده ی نامحترم ، با استفاده از منابع درجه دو و مشکوک و کتابهایی ترکی که با مقاصد پانترکیستی نوشته شده ، سعی در مصادره ی تاریخ ایران کهن کرده است . در حالی که اگر قرار بر اثبات موضوعی باشد باید از منابع مخالفان این کار را به ثبوت رساند نه از طریق منابع باب دل . من باب مثال کتابی مانند «شبهای پیشاور» نوشته ی سلطان الواعظین شیرازی با بهره بردن از منابع خود اهل سنت توانسته است که باورهای تشیع را به ایشان ثابت و حقانیت آن را روشن کند . یا مثلا کتاب «فردوسی و شاهنامه» نوشته ی رکن الدین همایونفرخ که با استفاده از منابع تاریخی موثق زندگی نامه ی فردوسی را بیان کرده است . ولی این نویسنده نتوانسته از منابع درجه یک و تاریخی بهره ببرد و در جایی که کم آورده نتوانسته مطلوب مطلب را بیان کند ، با برداشتهای کاملا شخصی سعی در تلقین نادرستی به جای درستی داشته است . این کتاب سعی بر این دارد که ثابت کند که ترکان مهاجر و مهاجم نبوده و از آغاز تاریخ در ایران بومی بوده اند و در مقابل آریاییان مهاجم و مهاجر بوده اند . این نویسنده همان لاطائلات امثال ناصر پورپیرار را تکرار کرده است ، با این تفاوت که او سعی کرده عربها را خوب جلوه بدهد و این آدم ترکهای مهاجم را .

این نویسنده کوشیده تا اثبات کند که همه ی اقوام بومی و کهن این سرزمین از کهنترین سالها تا روزگار ما ترک بوده اند و به این باور رسیده است که به غیر از ترکان کسی در این سرزمین ها نبوده است . تنها برهانی همه که دارد تا این بیان را به دیگران تلقین کند ، ادعای التقاطی بودن زبان اقوام دیرین این سرزمین ها بوده است مانند سومریان ، اکدیان ، هیتی ها ، میتانی ها ، اورارتو و عیلامیان و پارتها و مادها و ماننایی ها و ... نویسنده مدعی است که چون برخی از واژگان مثلا یک شباهتهایی به واژگانی ترکی دارند ، پس ریشه ی این زبانها یکی بوده و ترکان بومی این سرزمین بوده اند و هیچگاه از جایی دیگر به آنجا مهاجرت نکرده اند.  در حالی که بارها و بارها این مطلب را فراموش کرده و یادآور می شود که اقوام ترک از آسیای میانه و شمال چین و مغولستان وارد ایران شده اند . وی بیش از حد و اندازه سعی در این دارد که بباوراند که زبان سومری و اکدی و ترکی و عیلامی با هم یکی بوده و از یک ریشه اند . این حرفها چنان بی معنی و بی پایه و اساس است که تخم مرغ پخته را هم به خنده خواهد آورد.

نویسنده سعی کرده است که واژگان دیرین و کهن را در زبان ترکی ریشه یابی کرده و بباوراند که این واژگان ترکی هستند و واژگانی را نمونه آورده در هیچ منبعی به این شکل یافته نشده و ندیده ام . مثلا در تمام منابع تاریخی و ... افسانه ی «گیلگمش» به همین شکل یا به شکل گیلگامش نوشته شده و در هیچ منبعی جز این کتاب به شکل «قیل قمیش» نوشته نشده است . یا گوتی ها را به شکل «قوتی» نوشته است که در هیچ منبعی جز این کتاب من درآوردی نخوانده ام . نویسنده حتی به این باور رسیده که نام ایران ترکی است و از زبان ترکی برخاسته و آریایی نیست !!!!

وی سعی کرده با استدلالاتی خنده آور سکاها را که جز آخرین اقوام آریایی هستند که وارد سرزمین ایران شده اند از ترکان بداند و علت دشمنی ساسانیان با اشکانیان را بر این اساس دانسته است که اشکانیان ترک نژاد بوده و برای همین ساسانیان سعی در برانداختن و انقراض تمام نشانه ها و آثار اشکانیان داشته اند.

وی بدون اشاره به هیچ منبعی زبان اشکانیان را التقاطی دانسته و بر همین اساس آنها را ترک دانسته است . وی از سویی شاهنامه را به سبب افسانه بودنش قابل استناد ندانسته و آن را متقن ندانسته است ، ولی از سوی دیگر کتاب «دده قورقود» را که به قول خود نویسنده تنها از قرن 19 به این سوی شناخته شده ، از منابع استوار و دقیق ترکی دانسته و مدعی است که این کتاب از هزاران سال پیش وجود داشته و در هزاران سال به دست نویسنده ی های بسیاری نوشته شده و اثر قلم یک نویسنده نیست . وی با ادعایی خنده آور مدعی است که دده قورقود - که یک کتاب برای خواب کردن کودکان است - یک ادبیات شامخ و شفاهی بوده که از دل قرون و اعصار به دست ما رسیده و خیلی باارزش است و دارای مقام والای اجتماعی و انسانی است !!!

نویسنده خیلی خنده آور در کنار این مطلب که نخستین بار در سده ی نوزدهم میلادی دده قورقود شناخته شده و پیش از آن هیچ نشانه یی از قدمت و نام آن بیان نشده ، مدعی است که این کتاب از سده 6-7 م شکل گرفته و سپس در دوران اسلامی رنگ و بوی اسلامی یافته ، از قول برخی مال سده ی 7-8 و به قولی سده 10-11 م است . که نشان از تشتت زمانی زیادی تا حدود 500 سال دارد و نشان از سستی آن می باشد ، وی مدعی است که «سید سلامت» در پژوهشی دریافته است که وقایع داستان پیش از ورود اوغوزها به آذربایجان شکل گرفته است . وی از قول جفری لوئیس مدعی است که در دوران پیش از ورود اوغوزها به آذربایجان ساخته شده است در حالی که خود این آقا مدعی است که ترکان از آغاز تاریخ در آذربایجان به سر می برده اند و هیچگاه از جای دیگر به آنجا مهاجرت نکرده اند. 

  • بهرام محتشم
شاخه ی تفسیرهای فقهی اهل تسنن
1 . نام کتاب: تفسیر احکام القرآن
نویسنده: محمّد بن ادریس شافعی
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: تفسیر احکام القرآن
نویسنده: ابوبکر احمد بن علی الرازی حصّاص
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: تفسیر احکام القرآن
نویسنده: عماد الدین ابوالحسن علی بن محمّد طبری کیاهراسی
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: تفسیر احکام القرآن
نویسنده: ابوبکر محمّد بن عبدالله بن محمّد اندلسی
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



۵ . نام کتاب: الجامع لاحکام القرآن
نویسنده: ابوعبدالله محمّد بن احمد انصاری قرطبی
نوشته شده در قرن: ششم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: التفسیرات الاحمدیه
نویسنده: احمد بن ابی سعید بن عبدالله
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: نیل المرام من تفسیر آیات الاحکام
نویسنده: ابوالطیب سیّد محمّد صدیق بن حسن خان قنوجی بخاری
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: تفسیر آیات الاحکام
نویسنده: محمّد علی سایس
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


9 . نام کتب: روائع البیان فی تفسیر آیات الاحکام؛ صفوة التفاسیر
نویسنده: محمّد علی صابون
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای کلامی شیعه
1 . نام کتاب: حدائق ذات بهجة(معروف به تفسیر قزوینی می‎باشد)
نویسنده: ابویوسف عبدالسلام قزوینی
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: متشابه القرآن و مختلفه
نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانی
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: بلابل القلاقل
نویسنده: ابومکارم محمود بن محمّد حسنی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: دقائق التأویل و حقائق التنزیل
نویسنده: ابومکارم محمود بن محمّد حسنی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


5 . نام کتاب: جلاء الذهان و جلاء الاحزان
نویسنده: ابو محاسن حسین بن حسن جرجانی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


6 . نام کتاب: فتح القدیر
نویسنده: محمّد بن علی بن عبدالله شوکانی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: لوامع التنزیل و سواطع التأویل
نویسنده: ابوالقاسم رضوی لاهوری
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


8 . نام کتاب: الفرقان
نویسنده: شیخ محمّد صادق تهرانی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


۹ . نام کتاب: لوامع التنزیل و سواطع التأویل
نویسنده: ابوالقاسم رضوی لاهوری
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


:شاخه ی تفسیرهای کلامی اهل تسنن
1 . نام کتب: تأویلات القرآن؛ تأویلات اهل السنة و تفسیر ماتریدی
نویسنده: ابومنصور محمّد بن محمود ماتریدی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتب: متشابه القرآن؛ تنزیه القرآن عن المطاعن
نویسنده: قاضی عبدالجبار همدانی
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: مدارک التنزیل و حقائق التأویل
نویسنده: عبدالله بن احمد بن محمود نفی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: بیان المعانی
نویسنده: عبدالقادر ملا خویش ال غاری
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: مدارک التنزیل و حقائق التأویل
نویسنده: عبدالله بن احمد بن محمود نفی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای فلسفی شیعه
1 . نام کتاب: مد تفسیر ابن سینا
نویسنده: ابوعلی سینا
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: تفسیر القرآن الکریم
نویسنده: محمّد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی(معروف به صدر المتأملمین)
نوشته شده در قرن: دهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: تحفة الابرار فی تفسیر القرآن
نویسنده: ملا محمّد ملائکه
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: تفسیر رضوان
نویسنده: میرزا عبدالوهاب
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی




:شاخه ی تفسیرهای عرفانی شیعه
1 . نام کتاب: تفسیر شاه نعمت الله
نویسنده: نعمت الله کرمانی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: غنائم العارفین فی تفسیر القرآن المبین
نویسنده: شیخ محمّد علی برغانی قزوینی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: مناظر الانوار و مظاهر الاسرار فی تفسیر کتاب الله الملک الجبار
نویسنده: محمّد تقی قزوینی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: بحرالاسرار
نویسنده: میرزا محمّد تقی کرمانی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: بیان السعاده فی مقامات العبادة
نویسنده: سلطان محمّد بن حیدر گنابادی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: اسرار العشق
نویسنده: شیخ اسدالله ایزد گشب
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: الغیب و الشهادة من خلال القرآن
نویسنده: محمّد علی بازوری
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: تفسیر سوره حمد
نویسنده: امام خمینی (قدس السره الشریف)
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای عرفانی اهل تسنن
1 . نام کتاب: تفسیر القرآن العظیم
نویسنده: سهل بن عبدالله تستری
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: لطائف الاشارات
نویسنده: ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: کشف الاسرار و عدة الابرار
نویسنده: ابوالفضل رشید الدین میبدی
نوشته شده در قرن: ششم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


4 . نام کتاب: رحمة من الرحمن
نویسنده: محیی الدین محمّد بن علی بن محمّد بن عبدالله العربی
نوشته شده در قرن: ششم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: تبصیر الرحمن و تیسیر المنّان
نویسنده: علی بن احمد بن ابراهیم مهایمی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: الفواتح الالهیه و المفاتیح الغیبیه الموضحة للکم القرآنیه و الحکم الفرقانیه
نویسنده: نعمة الله بن محمود نخجوانی
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: روح البیان
نویسنده: اسماعیل حقی بروسوی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: الفتوحات الالهیه
نویسنده: سلیمان بن عمر عجیلی (معروف به جمل)
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


9 . نام کتاب: مراحل لبید
نویسنده: شیخ محمّد بن عمر نووی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



:شاخه ی تفسیرهای ترتیبی شیعه
1 . نام کتاب: خلاصة البیان فی تفسیر القرآن
نویسنده: سیّد هاشم حسینی میردامادی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی



2 . نام کتاب: خلاص پرتوی از قرآن
نویسنده: آیت الله سیّد محمود طالقانی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی



3 . نام کتاب: روان جدید
نویسنده: میرزا محمّد ثقفی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی



4 . نام کتاب: من وحی القرآن
نویسنده: سیّد محمّد حسین فضل الله
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: تقریب القرآن الی الاذهان
نویسنده: سیّد محمّد حسینی شیرازی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



۶ . نام کتاب: روان جدید
نویسنده: میرزا محمّد ثقفی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی





:شاخه ی تفسیرهای ترتیبی اهل تسنن
1 . نام کتاب: المنار
نویسندگان: شیخ محمّد عبده ؛ محمّد رشید رضا
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



2 . نام کتاب: تفسیر المراغی
نویسنده: شیخ احمد بن مصطفی مراغی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



3 . نام کتاب: فی ظلال القرآن
نویسنده: سیّد قطب
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



4 . نام کتاب: الاساس فی التفسیر
نویسنده: سعید حوی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: الواضح
نویسنده: شیخ محمّد محمود مجازی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



:شاخه ی تفسیرهای اجتماعی شیعه
1 . نام کتاب: تفسیر عاملی
نویسنده: ابراهیم عاملی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


2 . نام کتاب: الاء الرحمن فی تفسیر القرآن
نویسنده: محمّد جواد بلاغی نجفی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: الکاشف
نویسنده: محمّد جواد مغنیه
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: مخزن العرفان، کنزالعرفان
نویسنده: سیّده نصرت بنت محمّد علی امین
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


5 . نام کتاب: منشور جاوید
نویسنده: علّامه جعفر سبحانی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


6 . نام کتاب: الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز
نویسنده: علی محمّد دخیل
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: من هدی القرآن
نویسنده: سیّد محمّد تقی مدرسی
نوشته شده در قرن: چهار معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای اجتماعی اهل تسنن
1 . نام کتاب: بدایع التفسیر
نویسنده: شمس الدین ابن قیّم
نوشته شده در: سال 1350 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: التحریر و التنویر
نویسنده: محمّد طاهر بن عاشورا
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: الحدیث
نویسنده: محمّد عزه دروزه نابلسی
نوشته شده در: سال 1400 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: التفسیر القرآنی للقرآن
نویسنده: عبدالکریم خطیب
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: المنیر
نویسنده: رهبة الزحیلی
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای علمی تجربی اهل تسنن
1 . نام کتاب: کشف الاسرار النورانیه القرآنیه
نویسنده: محمّد بن احمد اسکندری
نوشته شده در: سال 1306 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: الجواهر فی تفسیر القرآن
نویسنده: شیخ طنطاوی بن جوهر مصری
نوشته شده در: سال 1358 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: التفسیر العلمی للایات الکونیه
نویسنده: احمد حنفی
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: التفسیر الفرید للقرآن المجید
نویسنده: محمّد عبدالمنعم الجمال
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای جامع شیعه
1 . نام کتاب: التبیان فی تفسیر القرآن
نویسنده: محمّد بن حسن طوسی (معروف به شیخ طوسی)
نوشته شده در: سال 460 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: مجمع البیان فی تفسیر القرآن
نویسنده: فضل بن حسن طبرسی
نوشته شده در: سال 548 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: روض الجنان و روح الجنان
نویسنده: شیخ ابوالفتوح رازی
نوشته شده در قرن: ششم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


4 . نام کتاب: حجة التفاسیر
نویسنده: سیّد عبدالحجة بلاغی
نوشته شده در: سال 1399 میلادی
نوشته شده به زبان: فارسی


5 . نام کتاب: المیزان
نویسنده: علامه سیّد محمّد حسین طباطبائی
نوشته شده در: سال 1402 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: تفسیر نمونه
نویسنده: آیة الله ناصر مکارم شیرازی به یاری جمعی از فضلاء
نوشته شده درقرن: معاصر
نوشته شده به زبان: فارسی

7 . نام کتاب: البصائر
نویسنده: یعسوب الدین رستگار جویباری
نوشته شده درقرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی


:شاخه ی تفسیرهای جامع اهل تسنن
1 . نام کتاب: مفاتیح الغیب
نویسنده: ابوعبدالله محمّد بن حسین طبرستانی رازی (معروف به فخر رازی)
نوشته شده در: سال 602 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: انوار التنزیل و اسرار التأویل
نویسنده: ناصر الدین ابوسعید عبدالله بن عمر (معروف به بیضاوی)
نوشته شده در: سال 691 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی
نویسنده: شهاب الدین سیّد محمود اکوسی بغدادی
نوشته شده در: سال 1270 میلادی
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: صفوة التفاسیر
نویسنده: محمّد علی بن جمیل صابونی
نوشته شده در قرن: معاصر
نوشته شده به زبان: عربی
نوشته شده در 13 مرداد 1386
(کتب تفسیر قرآن کریم(2


نمونه کتاب هایی از تفسیر مأثور(نقلی)شیعه:
1 . نام کتاب: تفسیر فرات کوفی
نویسنده: فرات بن ابراهیم کوفی
نوشته شده در قرن: سوم و چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: تفسیر عیاشی
نویسنده: ابونصر محمّد بن مسعود عیاشی سلمی سمرقندی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: تفسیر قمی
نویسنده: علی بن ابراهیم قمی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتب: منهج الصادقین فی الزام المخالفین؛ زبدة التفاسیر؛ خلاصة المنهج
نویسنده: ملّا فتح الله کاشانی
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


5 . نام کتاب: الصافی فی تفسیر القرآن
نویسنده: ملّا محسن محمّد بن مرتضی ملقّب به فیض کاشانی
نوشته شده در قرن: دهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: البرهان فی تفسیر القرآن
نویسنده: سیّد هاشم بن سلیمان حسینی بحرانی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: نور الثقلین
نویسنده: عبد علی بن جمعه عروسی حویزی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: المعین
نویسنده: مولی نور الدین محمّد بن مرتضی کاشانی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


9 . نام کتاب: کنز الدقائق و بحر الغرائب
نویسنده: میرزا محمّد مشهدی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


10 . نام کتب: الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین؛
تفسیر کبیر معروف به صفوة التفاسیر؛
تفسیر صغیر معروف به تفسیر الوجین
نویسنده: سیّد عبدالله شبّر کاظمی نجفی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


11 . نام کتب: بحر العرفان و معدن الایمان؛
کنز العرفان فی تفسیر القرآن؛
معدن الانوار .
نویسنده: شیخ محمّد صالح برغانی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


12 . نام کتاب: مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر
نویسنده: سیّد علی حائری طهرانی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


13 . نام کتاب: نفحات الرحمن فی تفسیر القرآن و تبیین الفرقان
نویسنده: محمّد بن عبدالرحیم نهاوندی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی – فارسی


14 . نام کتاب: التبیین فی شرح آیات المواعظ و البراهین
نویسنده: شیخ میرزا ابوتراب شهیدی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


15 . نام کتاب: تفسیر اثناعشری
نویسنده: حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


16 . نام کتاب: الجدید فی تفسیر القرآن المجید
نویسنده: شیخ محمّد حبیب الله سبزواری
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


17 . نام کتاب: اطیب البیان فی تفسیر القرآن
نویسنده: سیّد عبدالحسین طیّب
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


18 . نام کتاب: احسن الحدیث
نویسنده: سیّد علی اکبر قرشی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


19 . نام کتاب: تفسیر جامع
نویسنده: سیّد ابراهیم بروجردی
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


نمونه کتاب هایی از تفسیر مأثور(نقلی)اهل تسنن:
1 . نام کتاب: تفسیر القرآن
نویسنده: عبدالرزاق بن همام صنعانی
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: تفسیر کتاب الله العزیز
نویسنده: هود بن محکم هوّاری
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: تفسیر النسائی
نویسنده: ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب بن علی النسائی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: جامع البیان فی تفسیر القرآن
نویسنده: ابوجعفر محمّد بن جریر بن یزید طبری
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: تفسیر القرآن العظیم
نویسنده: ابو محمّد عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: بحر العلوم
نویسنده: ابولیث نصر بن محمّد سمرقندی بلخی
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: الکشف و البیان عن تفسیر القرآن
نویسنده: احمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: معالم التنزیل فی تفسیر القرآن

نویسنده: حسین بن مسعود بغوی

نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری

نوشته شده به زبان: عربی


9 . نام کتاب: المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز

نویسنده: ابومحمّد بن عبدالحق ابن عطیه

نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


10 . نام کتاب: التسهیل لعلوم التنزیل
نویسنده: محمّد بن احمد بن محمّد بن جزی کلبی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


11 . نام کتاب: لباب التأویل فی معانی التنزیل
نویسنده: علی بن محمّد شیخی بغدادی خازن
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


12 . نام کتاب: تفسیر القرآن العظیم
نویسنده: عماد الدین ابوالفداء اسمائیل بن کثیر قرشی دمشقی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


13 . نام کتاب: جواهر الحسان فی تفسیر القرآن
نویسنده: ابو زید عبدالرحمن بن محمّد ثعالبی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


14 . نام کتاب: الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور
نویسنده: جلال الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن ابی بکر سیّد حلی
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


15 . نام کتاب: فتح البیان فی مقاصد القرآن
نویسنده: ابوالطیب سیّد محمّد بن حسن قنوحی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


شاخه ی تفسیرهای ادبی شیعه:
1 . نام کتاب: التحصیل فی مختصر التفصیل
نویسنده: ابو العباس احمد تمیمی اندلسی
نوشته شده در قرن: چهارم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



2 . نام کتب: تفسیر جوامع الجامع؛
تفسیر مجمع البیان؛
الکافی الثاقی .
نویسنده: دین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن طبرسی
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


شاخه ی تفسیرهای ادبی اهل تسنن:
1 . نام کتاب: البحر المحیط
نویسنده: اثیر الدین ابوحیان محمّد بن یوسف بن حیان اندلسی غرناملی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: عنایة القاضی و کفایة الراضی علی تفسیر البیضاوی(حاشیة خفاجی)
نویسنده: احمد بن محمّد بن عمر شهاب الدین خفاجی مصری
نوشته شده در قرن: دهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



3 . نام کتاب: تفسیر القرآن و اعرابه و بیانه
نویسنده: شیخ محمّد علی حله دره
نوشته شده در قرن: چهاردهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


شاخه ی تفسیرهای بلاغی اهل تسنن:
1 . نام کتب: الکشاف عن حقائق غوامض التزیل؛
عیدن الاقاویل فی وجوه التأویل
نویسنده: جار الله محمود بن عمر زمخشری
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: نظم الدرر فی تناسب الایات و السور(تفسیر بقاعی)
نویسنده: برهان الدین ابوالحسن ابراهیم بن عمر بقاعی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم
نویسنده: ابوالسعود محمّد بن محمّد بن مصطفی عمادی
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


شاخه ی تفسیرهای لغوی شیعه:
1 . نام کتاب: تفسیر غریب القرآن الکریم
نویسنده: فخر الدین طریحی
نوشته شده در قرن: دهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: تفسیر شبّر
نویسنده: سیّد عبدالله شبّر کاظمی نجفی
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: معدن الانوار و مشکاة ‌الاسرار
نویسنده: شیخ محمّد صالح برغانی حائری
نوشته شده در قرن: دوازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی



شاخه ی تفسیرهای لغوی اهل تسنن:
1 . نام کتاب: تفسیر معانی القرآن
نویسنده: ابوزکریا یحیی بن زیاد دیلمی(معروف به قراء)
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتاب: معانی القرآن
نویسنده: علی بن حمزه کسائی
نوشته شده در قرن: یکم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: معانی القرآن
نویسنده: ابواسحاق زجاج
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


4 . نام کتاب: معانی القرآن
نویسنده: ابوجعفر غاس
نوشته شده در قرن: سوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: تفسیر غریب القرآن
نویسنده: ابو محمّد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری
نوشته شده در قرن: دوم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: تفسیر مفردات الفاظ قرآن
نویسنده: ابوالقاسم حسین بن محمّد بن مفضل(معروف به راغب اصفهانی)
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: تفسیر وجوه قرآن
نویسنده: ابوالفضل جیش بن ابراهیم تفلیسی
نوشته شده در قرن: شش هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


8 . نام کتاب: تفسیر الوجوه و النظائر فی القرآن
نویسنده: ابوعبدالله حسین بن محمّد دامغانی
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


9 . نام کتاب: تفسیر مبهمات القرآن
نویسنده: ابو عبدالله محمّد بن علی بلشی
نوشته شده در قرن: هفتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


10 . نام کتاب: تفسیر غریب القرآن
نویسنده: سراج الدین ابو حفض عمر بن ابی الحسن
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


11 . نام کتاب: تفسیر جلالین
نویسندگان: جلال الدین محلی؛ جلال الدین سیوطی
نوشته شده در قرن: هشتم و نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


شاخه ی تفسیرهای فقهی شیعه:
1 . نام کتاب: تفسیر احکام القرآن
نویسنده: قطب الدین ابی الحسین سعید بن هبة الله راوندی
نوشته شده در قرن: پنجم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


2 . نام کتب: کنز العرفان فی فقه القرآن؛ آیات الاحکام
نویسنده: جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری(معروف به فاضل مقداد)
نوشته شده در قرن: هشتم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


3 . نام کتاب: تفسیر شاهی
نویسنده: سیّد امیر ابوالفتح حسینی جرجانی شیعی
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: فارسی


4 . نام کتاب: زبدة البیان فی احکام القرآن
نویسنده: احمد بن محمّد اردبیلی (معروف به مقدس اردبیلی)
نوشته شده در قرن: نهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


5 . نام کتاب: منتهی المرام فی شرح آیات الاحکام
نویسنده: محمّد بن حسین بن امام قاسم بن محمّد
نوشته شده در قرن: دهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


6 . نام کتاب: مالک لافهام الی آیات الاحکام
نویسنده: جواد کاظمی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


7 . نام کتاب: تحصیل الاطمینان فی مطالب زبدة البیان
نویسنده: میر سیّد محمّد ابراهیم حسینی قزوینی
نوشته شده در قرن: یازدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


8 . نام کتاب: تفسیر آیات الاحکام
نویسنده: سید محمّد حسین طباطبائی یزدی
نوشته شده در قرن: سیزدهم هجری قمری
نوشته شده به زبان: عربی


  • بهرام محتشم
وقتی همه چیز رنگ دروغ می گیرد ، آدم نمی داند به کجا پناه ببرد ، به راستی خدا کجاست تا به او پناه ببریم . اینجا حتی خدا هم دروغین به نگاه می آید . شاید خدایی وجود ندارد . یا شاید وجود دارد و با ما کاری ندارد . یا شاید هم بنده های خوبش که ما باشیم رو با این آزمایشهای سخت می آزماید . خدایی اگه اینجوری باشه که باید به خدا دست مریزاد گفت که بابا ما که هنوز به اون دنیا نرفتیم که بدونیم اون ور چه خبرایی هست؟ این حدیثهایی هم که از این امام و اون پیامبر روایت می کنند ، نمی دونم تا چه اندازه قابل باور است؟ خدایی دچار سرگشتگی ایمان شدم . خیلی ها رو می بینم که یه روزی به خدا ایمان داشتند و امروز ازشون می شنوم که می گن خدا کیه ؟ دروغه . خدایی وجود ندارد ولی وقتی قرآن رو می خوانم می بینم که خدا 1400 سال پیش در قرآن اینها رو پیش بینی کرده بود که چه گروهی از آدمها منکر خدا می شوند و چه کسانی خدا رو قبول می کنند . خدایی یکی به داد دل ما برسه و بتونه بدون دروغ و دغل مارو از راستی و راستگویی سیراب کنه . بی هیچ شیله و پیله و بدون هیچ منفعت دنیوی .
  • بهرام محتشم


با رسیدن ماه مبارک ، باز جو خیلی چیزها داغ میشه  . مثلا رفت و آمدهای شبانه از افطار تا بامداد . استخرهای شنا . ورزش در پارکها . پیاده روی شبانه ، کوهنوردی و ...

ولی یک چیز بدی هم هست که این ماه رو شامل می شه و اون هم مسلمون شدن سی روزه است . البته خیلیها می گن که خدا کنه آدم به خاطر این ماه هم که شده یه عده دست از کارا بدشون بردارن و یک ماهی مزاحم مردم نباشن . ولی بیشتری ها می گن که شاید من هم جزو آنها باشم بر این باورند که این آدم ها که تنها یک ماه به خودشون فرصت می دن ، اهل نماز و روزه باشن ، چه جوری یازده ماه سال به خودشون اجازه می دن که هر کاری به جز کار خدا انجام بدن . یازده ماه میرن دنبال عشق و حال و مشروب و عرق خوری و خانم بازی و قمار و ... یک ماه می خان که این مشکل رو بذارن کنار و به اصطلاح آدم بشن . ولی وقتی یک ماه رمضان که بگذره باز برمیگردن سر نقطه ی اول پیش از ماه و بعد هم روز از نو و روزی از نو .

  • بهرام محتشم


ضمن عرض سلام و خسته نباشید ، نماز و روزه های شما عزیزان مقبول درگاه حق .

راستش من چند وقتیه که نتونستم چیزی بنویسم . بدم نمیاد بنویسم . ولی گاهی اوقات روزها وقت کم میارم و آرزو می کنم ای کاش شبانه روز 48 ساعت بود تا به همه کارامون می رسیدیم . ولی خوب این آرزوی محاله چون از دیربار همین 24 ساعت بوده است .

دورتر ها ، مردم یه ذره حیا داشتند و روزه خواری در ملاء عام نبود و البته خیلی هم از ترس برخورد و مجازات این کار رو نمی کردند ولی چند سالی میشه که این حیا رو از بین بردن و مردمی که روزه نمی گیرن در ملاء عام روزه خواری می کنند و حالا بماند که تقریبا بیش از نیمی از آدمهایی که روزانه در مسیر چشمان ما قرار می گیرند ، اهل روزه خواری هستند و ناگفته نماند که نیمی از این روزه گیرها هم از کسانی هستند که در روزهای دیگر سال دور و بر دین و نماز و ... نمی آیند و فکر می کنند که با گرفتن این یک ماه نماز و روزه ، دینشون کامل شده .

طرف داره روزه خوری میکنه میگم که چه مرگته که روزه نمی گیری میگه خیلی فشار بهم می یاد از گشنگی و تحملم کمه . از نخوردن آب هلاک میشم . بهش می گم خوب مگه بقیه که روزه می گیرند ، دچار این سختی نمی شن ؟ 

تو هم مثل بقیه چه فرقی داری ؟ می خنده می گه بابا ول کن هر کسی رو توی گور خودش می گذارند ، بذار خوش باشیم ، دلم نمی خواد روزه بگیرم . اصلا به توچه؟؟

  • بهرام محتشم


راستش من چندوقتی پیش به شکلی اتفاقی به این نتیجه رسیدم که خود جمهوری اسلامی با پرورش مخالفت در مخالفان دست به نخبه پروری و فرار مغزها می زند . بهتره بگم که چندی پیش یک فیلم تبلیغاتی به دستم رسید که رفتن دانشجوهای نخبه به خارج از ایران و عدم بازگشت آنها به خاک عزیز میهن رو روایت می کرد. بعد با در کنار هم نهادن بهانه ها و انگیزه های آنها و نیز جمع بندی خودم از اتفاقات روزمره و غیر آن و دیدن وقایع در این سرزمین دریافتم که اینها درسته و دولت و حکومت با شیوه ی نادرست نظام خود باعث فرار مغزها می شه . سانسور خودخواسته و اجباری که در میان نویسنده ها جاری شده و آنها بی اینکه دستوری یا بخشنامه یی به آنها ابلاغ شده باشه ، دست به خود سانسوری می زنند ، یکی از دلایل این ریزش نخبه ها به دامن بیگانگانی است که یک ریال هم در پرورش این نخبگان هزینه نکرده اند .

یکی دیگر از دلایل فرار مغزها ، ندادن امکان رشد و نمو به مغزهاست . که البته آنهم به گونه یی به سانسور بسته است . مثلا ندادن امکان چاپ کتاب به نویسنده ی ایرانی است که ماهها و سالها از عمر گرانمایه را در پای این آثار گذاشته است . مثلا خودم یک کتاب دارم به نام تاریخ سرزمین شیر و خورشید که هنوز خطی هستش . روزی به ناشری پیشنهاد چاپ این کتاب رو دادم ، اولین ایرادی که از کتابم گرفت این بود که باید اسم کتاب رو عوض کنم وگرنه چاپ نخواهدشد. در اون فیلم بالا که خدمتون عرض کردم ، یکی از دانشجویان می گفت ، در ایران برای فلان پروژه از دانشگاه درخواست کردم که مثلا یک ساعت آزمایشگاه دانشکده رو در اختیارش بگذارند ، که با اون موافقت نکرده بودند و در اروپا زمانی که همین درخواست رو از مسئولان دانشگاه کرده بود ، نه یک ساعت که یک هفته با تمام امکانات در اختیار گذاشته بودند و او توانسته بود که آزمایش رو به انجام برسونه .


  • بهرام محتشم


این ماه که یارانه ها رو ریخته بودن به حساب ، یکی از دوستام می گفت یارانه ی من رو قطع کردن . بعدش که به مرکز رسیدگی به شکایات مراجعه کرده بود ، می گفت که اونجا اصلا به کاری رسیدگی نمی کنند و دیر یا زود یارانه ی بقیه ی مردم رو هم قطع خواهد کرد. چه قدر خوب بود که مسئولان عزیز به این مهم رسیدگی می کردند که خیلی از کسانی که یارانه هایشان قطع شده ، واقعا به این پول نیاز دارند و برای آن برنامه ریزی کرده اند .

  • بهرام محتشم

روزنامه ی همشهری دیروز 5 شنبه 28 خرداد ماه 1394 اعلام کرد که هزینه ی اینترنت و تلفن گران نخواهد شد . ولی به جان خودم باور کنید که به زودی این دو را گران خواهند کرد . یعنی گران که هست ،‌گرانتر خواهند کرد . طبق آمار خودشون اینترنت ایران در شما ضعیفترین و گرانترین سیستم های اینترنتی دنیاست و با پررویی تمام ازش دفاع هم می کنند . این حضراتی که در راس امور مخابرات ما هستند بر این باور هستند که مردم ما بالغ نشده اند و نیاز به قیم و سرپرست دارند و از سویی تمام امور مخابراتی به دست دولت است ، مردم دیگه نمی تونند از کسی غیر از این دستگاه استفاده بکنند و در این بازار انحصاری حق هم با صاحب زور و زر است .

قدیمها وقتی روزنامه می خوندم ، خنده ام می گرفت ، که مثلا در انتخابات کشورهایی مانند سوریه ، عراق و زامبیا و زیمبابوه و تونس و مصر ، انتخابات با یک کاندیدا که دست بر قضا اون کاندید رئیس جمهوری همان کشور بود برگزار می شد و دست بر قضا نماینده ی شرکت کننده هم با بیش از 97 درصد آرا به قدرت می رسید و خنده دارتر این بود که ضریت مشارکت مردم رو هم بالای 90 درصد اعلام می کردند و کسی هم نبود که به این گاوها بگوید بابا خر خودتون هستید . ما می فهمیم که دیکتاتوری شاخ و دم نداره . حالا باید به این مخابرات عزیز ایران گفت که بابا ما خر نیستیم و می فهمیم که شما دیکتاتوری برای خودت راه انداختی ، نه رقابتی در بازار هست و نه مشارکتی . هرکی قویتره ، پاره می کنه و هرکی ناتوانتر پاره پوره می شه . حالا بر فرض که من نخوام با مخابرات همکاری کنم . کو شرکتی دیگر که من بتونم از خدمات اون بهره وری کنم .

پس وقتی مخابرات یک دفعه اعلام می کنه که تعرفه ها گران نخواهد شد ، خوب مردم که بیکار نیستند خودشون برای خودشون شایعه درست کنند ، شایعه ی گرانی رو خود شرکت به زبانها می اندازه و شک نکنید که یک خوابی برای گران کردن مجدد اون دیدن و صد البته مردم شریف و نجیب ما هم باز با سکوت به این گران شدن تعرفه ها نگاه خواهند کرد و صد البته هیچ اعتراضی هم نمی کنند مگر غرغر کردنهای عوامانه و درگوشی ...

  • بهرام محتشم

شب و روز بد در بیان دوان

چنین تا برون برد آن کاروان

بر آمد چه خورشید گیتی فروز

چه زد کاروان شب تیره روز

پیمبر بشب راه وادی برید

چه شب روز شد بر سر چه رسید

خبر یافت آن روز از کاروان

که شب گشت از راه ساحل روان

بفرمود کامروز تا شب درنگ

در آنجای سازیم از بهر جنگ

که دیشب به سوی من آمد خبر

ز کفار بطحا دو روز دگر

در اینجا گر آیند پی کار زار

که چون شد شب تیره شان روزگار

همه کیه ورز و همه کینه توز

ندانند از کینه شب را ز روز

پی کین نهاده بشبرنگ زین

که فیروز گردند در دشت کین

شب و روز هر گونه پند آورند

که بر لشگر ما گزند آورند

ولی تیره شبشان ندارد سحر

در این روز مائیم فیروز گر

چه فردا شود مهر گیتی فروز

شود از فروغش شب تیره روز

بجائی گزینیم جا و مکان

که باشیم روز و شب اندر امان

که دشمن بما گر شبیخون زند

و یا روز در رزم افسون کند

نیایم در شب از ایشان ضرر

نه در روز افسونشان کارگر

 به یزدان که باشد در این کار زار

شب و روز ما را خداوند یار

نداریم دلرا در اینره دژم

بروز و بشب بر میارید دم

خداوند از کار ما آگهست

شب و روز با ما خدا همرهست

بگفت این و آنروز آنجا غنود

شبانگه فرا رفت از انجای زود

چه شب روز شد اسپری گشت ماه

بمنزل رسیدند شاه و سپاه

بجستند پویان در آنسر زمین

یکی چاه پر آب اصحاب دین



ذکر رسیدن حضرت خیر الانام به سر چاه و نزول اجلال فرمودن در آن سرزمین

پیمبر در آنجای آمد فرود

ز دادار یزدانش آمد درود

همه سر به سر گرد آن چاه سار

گرفتند هر جا و هر سو قرار

چه خورشید تابنده بالا گرفت

ز تابیدنش دشت گرما گرفت

ز گرما و از تابش آفتاب

دل نامداران دین شد ز تاب

نه خر گاه و نه خیمه ی سایبان

زمین مفرش و بارگه آسمان

نه بیغوله پیدا در او نه پناه

نه همسایه پیدا و نه سایگاه

بیابان بی آب و ریگ روان

ببرج فلک مهر آتش نشان

پیمبر بفرمود نزدیک چاه

بکندند اصحاب دین پایگاه

بفرموده سید المرسلین

یکی برگه کندند اصحاب دین

  • بهرام محتشم


شبی که روزش تشییع جنازه ی شهدای خونین کفن و مظلوم و بی کفن بود . فیلم شیار 143 رو دیدم که خیلی تأثیر گذار بود . من راستش هیچ باوری به این نظام اسلامی جمهوری ایران ندارم . ولی خط قرمزم رو در این سرزمین ، شهیدان گلگون کفن این آب و خاک نهاده ام . من نه تنها به شهیدانی که در این سالها از میان ما رفتند که به تمام شهیدان تاریخ ایران از آغاز تا امروز احترام می گذارم . راستش رو بخواین برای این فیلم که دیدم گریه کردم . من احساساتم رو برای هر فیلمی رقیق نمی کنم . این فیلم ارزشش رو داشت .

راستش وقتی شنیدم که از میان این 270 قهرمان شهید ؛ 175 نفرشون غواصانی بودند که نامردانه و بی رحمانه زنده به گور شده بودند ، مو به تنم سیخ شد . پرس و جو کردم ، واقعا این شهدا ، دلاور مردان این مرز و بوم بودند ، خودم رو در زمانی تصور کردم که دشمن کینه ورز و بی ایمان به این سرزمین ، این بزرگمردان رو دستگیر کرده بود ، وای که دردی به تنم پیچید که نمی تونم برای شما وصف کنم . چقدر دردناک بود که این بزرگمردان رو دست بسته ، زنده به گور کنند . این دشمنان دیروز ، امروز به خاک برسری افتادند . کسانی که مدعی بودند که نیرومندترین ارتش خاورمیانه رو دارند و صدام مدعی بود که مدافع امت عرب در مقابل ما ایرانیان است ، با چه خفتی به هلاکت رسید و ارتش افسانه یی اون به روز نکبتی افتاده است که حتی عرضه و توانایی نگهداری یک شهر خودش رو نداره . امروز ما شاهد خواری ملت و سرزمینی هستیم که روزگاری برای ما شاخ و شانه می کشید و مدعی بود که سه روزه جنگ رو به سود خودش تمام می کنه . ولی امروز ما تنها و تنها شاهد خواری این مدعیان هستیم ، حتی امروز هم که داعش به خانه اونها ریخته و به زن و بچه هایشان رحم نمی کند ، اینها اینقدر غیرتی خرج سرزمینشان نکردند و اگر مقاومتی هم می شه به برکت وجود کسانی چون آیت الله سیستانی هستش که فتوای جهاد داد وگرنه هنوز هم منتظر نشسته بودند که داعش بیان دمار از روزگارشون دربیاره . امروز به خاک برسری مطلق رسیده اند . خداوند خواری اینها رو به ما نشون داد تا بفهمیم که همه چیز به دست باکفایت خود خدا است .

  • بهرام محتشم

خبر سخت و کوبنده است . 175 نفر از شهدایمان را آورده اند که برخی دست بسته بدون کوچکترین زخمی به شهادت رسیده اند ! آنها توسط بعثی ها زنده بگور شده بودند وچشم از این جهان با خاک بستند . شهدای ما بهترین مردم روی زمین بودند ، آنها نگین پاکی بشر امروزند و هیچ کس در هیچ کجای زمین نمی تواند بر رادمردی و خلوص وصفای بی انتهایشان تردید کند . شهدا با آگاهی راه خود را انتخاب کردند و رفتند تا کشور و باورهای مردم و دین و دیانت بماند و راه شرف و مردانگی در این دیار بسته نشود .شهدا افزون بر نیک سیرتی مظلوم هم بوده و هستند؛ ظالم به شهدا برخی از ما هستیم که به چرب و شیرین دنیا مشغول شده آنان و راهشان را فراموش کردیم ...
عملیات در پیش است ، باید از اروند خروشان عبور کرد ،باید به قلب جبهه دشمن تاخت ..چه کسی خط شکن خواهد بود ؟ این بار خطشکنان با گذشته تفاوت دارند ، این بار باید از خاک و خشکی ؛ نه ؛ باید از آب با موج های بلندش عبور کرد و خط دشمن را شکست. همه دست ها بلند می شود، همه داوطلبان داوطلب می شوند ،ما آماده ایم ، دریا و زمین وآسمان برای دفاع از میهنمان تفاوت ندارد ، شور و شوقی در میان رزمندگان در می گیرد گویی ظهر عاشوراست که یاران حسین (ع) برای نبرد با دشمن از یکدیگر سبقت می گیرند .گویی همه می دانند که این بار نبرد سخت تر است وآمادگی های بیشتر لازم است .فرمانده هان سر شرمساری بر زمین می گیرند و زیر لب چنانکه اولی به دومی بگوید و دومی به سومی ...زمزمه می کنند که این بار خط شکنان انتخاب می شوند و گل چین می شوند ؛ زبدترین نیروها، مخلص ترین آنها انتخاب می شوند تا ابتدا موج شکن شوند وسپس برسر دشمن صاعقه وار فرود آیند .
آنها غواصی یاد می گیرند و سختی هایش را به جان می خرند تا این بار نبردی دیگر گونه شکل دهند و در تاریخ به یادگار بگذارند . رزمندگان غواص از بهترین و رشیدترین بسیجیان این سرزمین بودند و صحنه هایی از رشادت به نمایش گذاشتند که تا دنیا دنیاست خاطره سلحشوریشان بر زبان ها جاری خواهد بود . همه چیز آماده می شود تا عملیات گسترده کربلای 4 شکل بگیرد ...در امتداد شب قهرمانان مردم لباس سیاه غواصی به تن می کنند و آرام وبی صدا به آب می زنند، اما هرچه دل این خوبان زمین آرام است اروند وموج هایش خروشانند ، جریان آب چنان تند و کوبنده است که کمتر کسی را یارای ماندن و ره سپردن است . گویی آب و آسمان و زمین و ستارگان و فرشتگان خداوند همه گرد آمده اند تا شکوه آفرینی خاکی ترین جوانان جهان را به تماشا بنشینند . پیکار جویان مسلمان ایرانی حماسه خلق می کنند و توفندگی جریان آب را به سخره می گیرند . اروند خروشان مسخر ایمان آنها می شود و عبورشان تاریخی می شود . آنها به آنسوی آب می رسند در حالی که دشمن در انتظارشان نشسته است و تا پا برخشکی می نهند انبوه بعثیان فراهم می شوند و عزیران یک ملت را به اسارت می گیرند . دشمن زبون پست تر از آن است و خلق حماسه اینان بزرگتر از آن است که صدامیان عصبانیتی جنون آسا نیابند .خوبان ما را دست بند می نهند و... حالا بعد از سال ها ما را به عزای مظلومیتشان می نشانند . عزیزان ما ، فرزندان ما ، سلحشوران ما ، بهترین های ما ، فداکارترین های ما ، پاکترین های ما ، ساده ترین های ما ، با ایمان ترین های ما و مظلومترین های ما را زنده به خاک می نهند !حالا ما چگونه این غم را با خود سر کنیم ؟ چگونه شرمسار عظمت مظلومیتشان نباشیم ؟ما 25 سال دیر روضه جوانان خوب خود را می خوانیم ، آنها ربع قرن زیر خاک آرمیده بودند در حالی که هیچ کس داستان غمبارشان را نمی دانست ، مادرانشان ، پدرهاشان ،برادرهاشان و خواهرهاشان نمی دانستند که عزیزشان چه سان رشادت کرده است و چه سان چشم از این جهان فرو بسته است ؟ خدایا این غم بزرگ و جانسوز است به ملت ایران وبه خانواده هایشان صبر عطا کن و این ستارگان آسمان پاکی و صداقت و شهادت را در جوار رحمت خود با مولایشان حسین (ع) محشور فرما.

  • بهرام محتشم

راستش رو بخواین ، چند وقتیکه که نارضایتی مردم بالا گرفته و دیگه مثل گذشته مردم به نظام اعتماد ندارن . بدجوری به نظام بد می گن . حالا فارع از این که کارشون درست هست یا نه ، باید حق رو به ملت داد . در این 10 سال گذشته کلاهبرداری ها ابعاد کلان پیدا کرده و هر چند وقت یک بار یکیش رسانه یی میشه . که با دستور مقالات بالادستی میگن که چرا رسانه یی کردینش ، خوب نذارین ملت از این دزدیها باخبر بشن و اینجوری اعتمادشون رو به ما از دست می دند ، ما عمری زحمت کشیدیم و با دروغ و دبنگ مردم رو به سمت خودمون کشیدیم ، و شما با یک خبر رسانه یی همه پنبه های ما رو می زنید . حالا باید گفت که چرا هر سال ابعاد این کلاهبرداری ها بیشتر می شه و اصلان نامی از این یقه سفیدها به میان نمیاد . اون احمدی نژاد که باید احمقی نژادش نامید ، خودش چنان گندی به این مملکت زد و یک ویرانه به جا نهاد . حالا خیلیها ممنون سیاست های نادرست اون هستند که از این قبل میلیاردر شدند و به مالی و منالی رسیدند و بسیاری از سرمایه دارها با خاک فرج قم یکی شدند . اون دیوانه با برنامه های نادرست اقتصادی اش پدر ملت رو درآورد. از اون دوره ارقام اختلاسهابه 1000 و 3000 و 8000 و 12000 و جدیدا هم به 20 هزار میلیارد تومان رسیده و دیگه مردم بلد نیستند که صفرهای این ارقام رو بشمارند و حتی دیگه نمای ندارن که به این اعداد بدهند . حالا که در این مملکت این قدر دزدی راحت شده ، باید گفت که

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد.

  • بهرام محتشم


راستش رو بخواین من هیچ اعتفادی به نظام جمهوری اسلامی ندارم ، ولی التزام دارم ، چون توی این کشور که این حکومت در اون مستقر هست ، زندگی می کنم و ناچارم که به قوانینی که خواسته یا مخالف خواسته ی من به تصویت مجلس رسیده و قانونی و رسمی شده است ، احترام می گذارم ، علیرغم این که در این مملکت خیلی در حق مردم اجحاف می شود. توی این مملکت که حکومتش مدعی عدالت علوی است و خودش رو از حکومت عدل مهدوی جدا نمی دونه و هی دعا می کنه که ظهور حضرت مهدی نزدیک بشه . ولی می دونم و می بینم که سردمداران و اولیاء امور چه ستمی در حق ملت می کنند ، سیاست نادرست حکومت چه فشاری به گرده ی ملت گذاشته ، ولی کک هم اون ها رو نمی گزه . اونها از روزی که به قدرت رسیدن ، دستشون به همه جای این مملکت بازه و به کسی پاسخگو نیستند ، اونی هم که رسانه یی می شه دیگه از دستشون در رفته وگرنه اون هم درز نمی کرد، ولی از همه ی اینها که بگذریم ، خظ قرمز باورهای من در این ناباوریهای به نظام جمهوری اسلامی ، خون شهدای این مرز و بوم است . چه اونهایی که در سالهای پیش از انقلاب کشته شدن و چه پس از اون . من به خون همه ی شهدای سرزمینم از دوران باستان تا به امروز احترام می گذارم و تاب آن ندارم که کسی به اونها توهین بکنه و ارزش خون اونها رو بیاره پایین . اونها با هر باوری که بودند ، امروز نیستند و به خاطر حفظ این سرزمین جانشان رو فدا کردند ، پس بیاییم ، به احترام خون شهدا ، این قدر کاری نکنیم که شهیدان از کار ما شرمنده باشن . من تنها جوانانی که در این هشت سال کشته شدن رو شهید نمی دونم ، از نظر من کسانی که در رکاب شاهان پیشین و سردارانشان کشته شدن هم در شمار شهیدان این آب و خاک قرار دارن . اونها هم برای اعتلای این سرزمین جان بر کف گرفته و به نبرد دشمن رفتند و جان باختند و سردادند ولی غیرت از کف ننهادند. یادشان گرامی و جاوید .

  • بهرام محتشم


ما یه شوهر خاله یی داشتیم که چند وقت پیش عمرش رو داد به خاله مون که بقای عمر اون باشه . البته مرد خوب و خوش خنده یی بود تا این اواخر که سنش رفت بالاتر ، کج خلق و اخمو شد . چند سالی که بیکار بود و با خاله ی ما ناسازگار . آخرین بار عید امسال روز اول عید دیدمش ، فرداش هم سکته کرد و رفت بیمارستان و خلاصه سی چهل روزی روی تخت بود تا رفت اونجایی که همه مون یه روز می ریم  . تا یادم میاد پسر خاله ام یه پاش توی جبهه بود و یه پاش تهران . یادم نمیاد که شوهر خاله ام به جبهه رفته باشه . خاله هم که زیاد حرف می زد هیچ اشاره یی به جبهه ی شوهر خاله نکرد . یا گفت و من یادم نیست . هر چند من حتی یاد ندارم یک بار این شوهر خاله ام نماز خونده باشه و به هیئت رفته باشه . روزی که مرد توی بهشت زهرا ، حالا بماند که چه جای دنجی هم گیرش اومد ، نزدیک به شهداء . این مداحی که اجاره کرده بودن برای خوندن توی بهشت زهرا هی پشت سر هم تأکید می کرد به رزمنده ی دلاور بودن و خادم الحسین بودن این شوهر خاله مون . راستش رو هم بخواین بیشتر خنده ام می گرفت ، خوب چنان که گفتم یادم نمییاد اون نماز خونده باشه ، چه برسه به هیئت و ... و بدتر همه این که وسط حرفاش هی می گفت این رزمنده ی بسیجی ، این دلاور سالهای جنگ و ... دیگه نمی شد نخندید . حالا مام خدایی نفهمیدیم که واقعا جبهه رفته بود و خادم الحسین بود یا نه پسر خاله ام بهش بسته بود که این دم آخری ، همه رو بخندونه . یا شایدم ...

حالا مقصد کلام این بود که چرا وقتی طرف یک عمر نه یک بار سینه برای سید و سالار شهیدان زده ، نه یک بار به مسجد رفته و نه یک بار نماز خوندنش دیده نشده ، در یک لحظه این اسم قشنگ رو می زنن توی اعلامیه اش که چی رو ثابت کنن؟؟ بسیار دیدم جوونهایی که تا روز قبل مرگشون مزاحم زن و بچه ی مردم بودن و به ناموس مردم متلک انداختند و توی مراسم محرم چشم چرونی کرده و دست برقضا پیاله ی عمرش پر شده و پیمونه سر اومده ، برای نمی دونم چه کاری این عناوین رو به اونها می دن ؟ مردم رو گول بزنن ، مردم رو خر فرض می کننن؟ یا نه میخوان آبرویی برای اون دست و پا کنن؟ یا این که می خوان اینجوری حلالیت برای اونی بگیرند که یک عمر جز آزار هیچ کاری نکرده است .

  • بهرام محتشم

تفاوت دیدگاه آیت الله منتظری در مورد ولایت فقیه

یکی از انتقادهایی که موافقین و مخالفین مرحوم آیت الله منتظری از ایشان داشتند این بود که ایشان مبتکر و بسط دهنده ولایت فقیه بود ولی در انعکاس به عزل خویش با آن مخالفت نمود و از آن برائت جست. به نظر می رسد که این نقد نسبت به ایشان منصفانه نیست. دلیل ما بر این مطلب این است که ولایت فقیهی که آیت الله منتظری در قانون اساسی اول به تصویب رسانید و بر آن باور داشت در نظر و عمل با آنچه که ایشان آن را قبول نداشت و در بازنگری قانون اساسی تصویب شد و به اجرا گذاشته شد تفاوت داشت و دیدگاه ایشان در مورد ولایت فقیه تغییری نکرد. ولایت فقیه مورد نظر ایشان ولایت مشروط فقیه در چارچوب قانون بود. ایشان قدرت نامحدود و مطلقه فقیه در همه مقدرات کشور را باور نداشت.

آنچه به ریاست ایشان در قانون اساسی اول تحت عنوان ولایت فقیه به تصویب رسید و مردم به آن رای دادند چه در شرایط و چه در اختیارات با آنچه در بازنگری قانون اساسی بدون حضور ایشان به تصویب رسید بسیار تفاوت داشت.

شرایط ولی فقیه در اصل ۱۰۹ قانون اساسی اول، دو چیز بود: ۱- صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتاء و مرجعیت. ۲- بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری. این در حالی بود که در ۱۰۹ قانون اساسی فعلی شرط مرجعیت از شرایط رهبری کم شده است ولی قدرت او افزایش یافت.

وظیفه رهبری در اصل ۱۱۰ قانون اساسی اول مصوب آیت الله منتظری عبارت بود از:۱- تعیین فقهای شورای نگهبان. ۲- نصب عالی ترین مقام قضایی کشور. ۳- فرماندهی کل نیروهای مسلح ۴- امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم. ۵- عزل رئیس جمهور پس از حکم دیوانعالی کشور. ۶- عفو یا تخفیف مجازات محکومین. در حالی است که در قانون اساسی دوم تعیین سیاستهای نظام با مشورت مجمع تشخیص مصلحت، نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام نیز افزوده شده بود. فرمان همه پرسی و تغییر قانون اساسی نیز افزوده شده بود. عزل فقهای شورای نگهبان، عزل عالیترین مقام قضایی، عزل رئیس ستاد مشترک نیز افزوده شده بود. نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیما نیز افزوده شده بود. حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه نیز افزوده شده بود. حل معضلات نظام که از طریق عادی قابل حل نبود نیز افزوده شده بود. در اصل ۵۷ قانون اساسی اول مصوب آیت الله منتظری تنها سخن از ولایت امر بود ولی در بازنگری قانون اساسی جدید ولایت مطلقه امر به قانون اساسی افزوده شد. در اصل ۵۶ قانون اساسی مصوب آیت الله منتظری راهی برای رهبری فقیهی که اکثریت مردم او را به رهبری پذیرفته باشند وجود داشت که در قانون اساسی جدید راه آن مسدود شده بود. بنابراین چنانچه ملاحظه می شود بین آنچه که ایت الله منتظری قبول داشت با آنچه که در بازنگری قانون اساسی مطرح شده بود و ایشان بر آن انتقاد داشت تفاوت اساسی وجود داشت و این درست نیست که ایشان از نظر اولیه خویش عدول کرده باشند.

نگارنده به یاد دارد بلافاصله پس از فوت امام خمینی(ره) نویسنده در ملاقاتی که با آیت الله منتظری داشت از ایشان پرسید. شما که درس‌های ولایت فقیه را مطرح و در قانون اساسی آن را تصویب فرموده اید هیچ به این موضوع اندیشیده بودید که فقیه بعد از امام چه کسی خواهد بود؟ کدامیک از فقهای موجود توان این را دارند که ولایت و سرپرستی مردم را برعهده گیرد؟ فقیه در عرف حوزه کسی است که کارشناس فقه است. کارشناس اقتصاد، سیاست، فرهنگ و مدیریت نیست. چگونه می توان کارشناس فقه را بر مقدرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نشاند. ایشان در پاسخ فرمودند ولایت فقیهی که ما می گوییم فقه به معنای مصطلح نیست. فقه قرآنی است. با این ولایت فقیه آن هم مطلقه کاملاً متفاوت است. ایشان فرمود همین چند روز پیش آقای مشکینی آمده بود همینجا نشسته بود و مرا نصیحت می کرد. به ایشان گفتم در مسائل سیاسی اجتناعی بسیاری مدعیان عوام هستند. ایشان افزود ما برای فقیه هشت شرط در نظر گرفتیم و آنها نه تنها قدرت مطلقه ندارد بلکه باید در چهار چوب وظایفی که مردم برای آنها تعیین کرده اند عمل کنند.

بنابراین مبانی فکر سیاسی ایشان نیز آنگونه که در نوشته های معظم له آمده است با دیگران متفاوت است. تفاوت اساسی دیدگاه آیت الله منتظری با دیدگاه رایج، انتخابی دانستن ولی فقیه در نظر ایشان است. ایشان مبانی انتصابی بودن ولی فقیه از جانب امام معصوم(ع) را همچون فقهای سلف قابل اثبات نمی داند و عنوان می کند فقیه جامع شرایط مدیریت سیاسى، از جانب ‏مردم انتخاب می شود و در حد صلاحدید مردم و چارچوب قانون وظیفه و اختیار دارد.

دلایل ترجیح انتخاب فقیه، از طرف مردم، بر انتصاب او، توسط معصومین، به نظر ایشان از این‏قرار است که: ۱- مخاطب تکالیف شرعى اجتماعى و سیاسى اسلام‏ عموم مردم هستند نه فقها، بنابراین مردم مکلف به انجام آن و تهیه مقدمات آن هستند نه‏ فقها. ۲- ادله شورا و بیعت در اسلام با انتخاب سازگارتر از انتصاب است. ۳- انتخاب، نوعى عقد،عهد و پیمان کاماً شرعى است. ۴- تجربه ثابت کرده است، انتخابى بودن حکومت در دنیاى امروز،کارآمدى بیشترى دارد. ۵- قاعده سلطه انسان بر شئون خویش که مى‏گوید انسان‏اختیاردار شئونات زندگى خویش است، با انتخاب سازگار است. ۳- سیره عقلا در طول ‏تاریخ این بوده است که انتخاب را بر انتصاب ترجیح مى‏داده‏اند. (حسینعلى منتظرى، نظام الحکم فى الاسلام، خلاصه کتاب دراسات فى ولایت الفقیه، نشر سرایى،۱۳۸۰، ص۱۶۶-۱۷۷).

بنابراین آنچه آیت الله منتظری را از نگاه دیگر متفاوت می کند چند چیز است:  منتخب مردم است نه منتصب او. ۲- قدرت او محدود و مقید است نه مطلق و نامحدود و حتی مادام العمر. ۳- در چهار چوب قانون و آنچه مردم مصلحت می دانند باید عمل کند، او فوق قانون نیست.

  • بهرام محتشم

چند سال پیش نمی دونم کدوم شیر پاک خورده یی رفت توی جلد من که این خونه یی رو که الان در اون مستقر هستم رو بخرم . من هم که شنیده بودم این محلی که الان ساکن اونم زیاد خوشنام نیست ، به پدر زنم گفتم که دخترت رو می خوام به این خونه ببرم ، خوب هست یا نه ؟ گفت ما یه عمر توی این محل بودیم . خلاصه سرتون رو درد نیارم ، ما وارد اون خونه شدیم ، روزای اول یه پیرمرد ریشوی سفیدمو رو دیدم که اون روز به دلم نشست ، بد دیدم که این مرد در مجتمع خودم هستم ، روزای اول باش برخوردی نداشتم ، تا این که چند ماه در این خونه مستقر شدم ، تازه فهمیدم این پیرمرد همونی هست که این مجتمع را در زمین خانه ی قبلی اش ساخته و در واقع زمین مال اون بوده ، بعدش که مستقر شدم تازه مشکلات خونه خودش رو نشون داد . خوب این خونه هم مثل آپارتمانهای دیگه ایراداتی داشت ، اولین مشکلی که بهش برخوردم ، این بود که دیوارهاش با تف به هم جوش خورده بود و اصلا عایق نبود ، با یک سیمان زیر کار مشکل حل می شد ولی این بی مروت اون رو ماستمالی کرده بود ، بعدش متوجه شدم که تمام شیرآلات خونه هم مرخصه . عوضشون کردم ، یه روز داشتم کف آشپزخونه رو می شستم که اومد در خونه ی منو زد که چه کار می کنی ، خونه ی منو آب برداشت ، تازه کاشف به عمل اومد که کف آشپزخونه رو که شیب بندی کرده ، اصلا ملات نزده و آب از درزهای کاشیها می ریزه روی سر خود همین پیرمرد نامسلمون ، خلاصه هر روز گرفتاری بود تا این که قبض اول برق خونه رسید فهمیدم که کنتور برقش هم با واحد بغلی مشترکه . پرس و جو کردم معلوم شد که این خونه قبل از این که من بخرم به نام دختر این پیرمرد بود ، از شرش راحت شده و واحد بغلی هم مال پسر همون مرتیکه اس ، خلاصه رفتم دم در خونه ی این پیری که بابا این چه خونه یی هست که هشت واحده ، هشت تا کنتر داره ، ولی آپارتمان من نداره و پارکینک کنتر داره ؟؟؟ خلاصه قرار شد که این پیری 200 هزار بده ، 200 هزار هم من بدم یک کنتر بخرم ، این قدر اون پسر الدنگش دست دست کرد که کنتر شد 1800000 تومان و من دیگه نتونستم کنتر بخرم . 

این جریان گذشت و کم کم دیدم که آب هم فشار نداره و ما رو با زور مجبور به پرداخت 250 هزار تومان دیگه برای تإسیسات کرد ، خلاصه حسابی از دله دزدی های این پیرمرد که چه عرض کنم پیر سگ ! خسته شدم دیدم که درزمان ساختن خونه از سر و کون خونه زده که مثلا صرفه جویی کنه ، توالت خونه و آشپزخونه رو یه ذره قیرگونی نکرده ، پشت آفتاب خور خونه رو سیمان نزده بود و خونه تابستان میشه جهنم و زمستان میشه سردخونه . خلاصه اتلاف انرِژی خونه در اوج هستش . خیلی از این پیرسگ عصبانی بودم و دیگه ازش متنفر شدم بابت کم کاری ها و دزدیهای زمان ساخت این خونه ، خوب لعنت بر پدرت این کارتن ساخت رو به کسی دیگه غیر از توله هات نمی دادی که مردم رو گرفتار کنی . سرانجام چند سالی با هر فلاکتی بود گذشت و یه ذره سرد شدم تا این که شد مدیر ساختمان . از روزی که این ساختمان رو ساخت ، درب پارکینک رو کور کرد و درب کوچه رو بست و داد اجاره . ماهی 400-500 هزار می گرفت بابت اجاره ، اونم از مالی که مشاع بود و حق همه ی سکنه ی خونه بود . خلاصه ی کلام که این پیرسگ که هر روز دم ظهر و غروب می دوید که خودش رو به نماز جماعت برسونه ، از مال مشاع مردم ارتزاق می کرد و کنتور خونه ی منو هپلی هپو کرده بود و هزارها کار دیگه که در این مقال نمی گنجید . 

چند وقتی در خونه ی من رو می زد و  با اون لهجه ی غلیظ ترکی می گفت : من پیرم ، جون ندارم تا بانچ سر چوچه برم ، تو برام بریز بانک . منم دیدم پیرمرده و خسته می شه گفتم باشه . چند ماهی قبض آب و گاز رو جمع می کرد تا این که یک قبض گاز رو جمع کرد و به من نداد . بعد از چند وقت باز قبض تازه ی گاز اومد . در خونه ی من رو زد که این قبض رو ندادی با بدهی اومده . من شک کردم ، پیش خودم گفتم ، شاید این بابا چند بار قبض آورده ، اینم داده باشه ، مثل قبض های قبلی - که معمولا دو سه روز تا نهایت همان تاریخ واریز آخر می ریختم به حساب دولت - پرداخت کردم ، شاید بعد از مهلت بوده متوجه نشدم  و در حساب منظور نشده ، خلاصه قرار شد تا با این حاجی خیر ندیده بریم اداره . نزدیکای عید 1394 بود که باهاش رفتم اداره ی گاز و گفتم فکر کنم این قبض رو پرداخت کردیم ، ولی باز بدهی اون روی قبض تازه منظور شده ، کارمند قبض رو گرفت و وارد رایانه کرد و گفت که نه این قبض پرداخت نشده . با این مردک برگشتم خونه و گفتم حاجی من باید پرینت حساب رو در بیارم ببینم این قبض رو اصلا دادیم یا نه . چهار تا کارت بانکی داشتم که سریع رفتم و ازشون پرینت دو سه ماه آخر رو گرفتم . فهمیدم که اصلا این قبض پرداخت نشده ، کل خونه رو زیر و رو کردم اصلا این قبض کذایی پیدا نشد . به این  نتیجه رسیدم که وقتی قبضی نیست و پرینت هم پرداخت این قبض رو تأیید نمی کنه ، باید به دست من نرسیده باشه . دفعه ی بعد که پیری رو دیدم گفتم که حاجی این قبض رو به من ندادی . من هیچی از اون در حساب ندارم . نه گذاشت و نه برداشت گفت من به تو دادم ، تو دزدی و می خوای پول ما رو بخوری ؟ 

گفتم درست صحبت کن ، من چیزی از کسی نگرفتم وگرنه پرداخت می کردم ، خلاصه از اون اصرار که من دادم و از من انکار که اگه داده بودی ، پرداخت کرده بودم ، ندادی پس پرداختی هم در کار نبود . همسایه ها هم می گفتند که پولش رو به حاجی دادم . من هم به اونها گفتم که من پرداخت نکردم ، چون به من قبضی نداده است . یکی دو بار اومد در خونه ی من که یالله پول  رو بده . گفتم آخه نا مسلمان به من پول ندادی که من چه جوری باید قبض رو پرداخت کنم؟؟ یه دفعه و بی هوا با سیلی زد توی گوشم و با هم گلاویز شدیم ، اون شب نوه ی بی پدر و مادرش هم بالاخواه حاجی درآمد و در راه پله ها کلی فحشهای سزاوار خودش رو به من داده و اون چون بچه سال بود ، باهاش دهن به دهن نگذاشتم . زنگ زدم کلانتری و خلاصه افسر کلانتری اومد و حاجی  به قرآن مجید قسم خورد که این آقا - یعنی من - دروغ می گم و نوه ی نکبتش اصلا به من فحش نداده است . من هم بهش گفتم :‌حاجی مگه نمی گی به قرآن دروغ می گم ، حواله ات به همون قرآن مجید . دیگه بحث نکردم و رفتم . 

حاجی نامسلمان خودش رو زده بود به اون راه که تو ندادی و اگه ندادی پس چرا توی اداره به اون مرده گفتی ، پرداخت کردی ؟؟؟ گفتم آخه زبون نفهم من خیال کردم اون قبض رو هم به من دادی ، وقتی پرینت حساب رو گرفتم ، دیدم ندادی ، الان می گم که ندادی . من مطمئن باش اگه پول رو به من داده بودی ؟ پرداخت می کردم . دیگه حق نداری در خونه ی من بیای . مرتیکه ی دبنگ اعصابم رو به هم ریخته بود و هر دو سه روز یک بار مزاحم زن و بچه ی من می شد . با یکی از دوستان مسئله رو بیان کردم و گفتم مرتیکه پیره ، دست بهش بزنم میفته سقط می شه ، خونش می افته گردنم . چه کار کنم؟؟ گفت : حالا که این اتفاق افتاده ، یا باید به گردن بگیری یا این که منکر شی و یا این که بخشی رو به گردن بگیری و قالش رو بکنی ولی اصلا با این پیر مرد گلاویز نشه که یه چیزی هم باید بیشتر بهش بدی. دیدم درست می گه . خلاصه که من تهدیدش کرده بودم که دیگه حق نداری در خونه ام بیای . هی یکی از همسایه هارو واسطه می کرد . آخرش برای این که قال قضیه کنده بشه . به واسطه گفتم آقا محسن من برای این که تاوان خریت خودم رو بدم که دیگه به آدمهای پیری مثل این هاف هافو رحم نکنم نصفش رو می دم بقیه اش رو هم باید خودش بده . تا من باشم که دلم به حال این آدم ها نسوزه . 

اون شب گذشت و باز یک شب دیگه آقا محسن و حاجی اومدن در خونه ی من بعد عیدی . تا در رو زدن و باز کردم ، آقا محسن گفت :‌ چه کار کنیم حاجی می گه من نمی دم بقیه اش . گفتم :‌من اون روز هم گفتم که این پولی که دادم حق زن و بچه ی منه که از خرج عیدشون زدم و ازش راضی نیستم حتی به قدر یک پول سیاه اگه اضافه باشه ، من نمی گذرم و روز قیامت باید تاوان بده . خلاصه با هر بدبختی بود 130 هزار تومان جور کردم و پرت کردم جلوش و گفتم دیگه حق نداری در خونه ی من و قضاوت من و شما هم بمونه به قیامت . 

باز آخرین بار همین چند روز پیش 5 شنبه ی دو هفته پیش ، صبح زود داشتم می رفتم سر کار که زیارت عاشورا شرکت کنم ، دیدم با چند تا نون یه دفعه پیداش شد ، باش حرف نمی زدم ، ازم رد شد و گفت :‌ تا پول رو ندی ، من قبض رو نمی دم ، اگه ندم گاز قطع می شه ، گفتم به جهنم که قطع می شه ، نده بذار قطع بشه ، دیگه برام مهم نیست و راهم رو گرفتم و رفتم . 

چند روز پیش بالاخره جناب عزرائیل این پیر نامسلمان رو دعوت به لبیک کرد . چند روزی بود که گورش رو گم کرده بود رفته دهاتشون که همون جا هم گوز رو داد و قبض رو گرفت . جمعه ی گذشته که رفته بودیم مهمانی ، وقتی برگشتیم ، دیدم اعلامیه ی مرگ این حاجی نامسلمان رو  دیدم زدن . خدایی من آدم بدی نیستم که از مرگ کسی خوشحال بشم ، ولی از دیدن مرگ این پیرمرد بی انصاف خوشحال شدم . واقعا توی این چند ساله جز رنج و آزار چیزی برای من نداشت . تو این چند ساله با این خونه ی فکسنی که ساخته بود ، گرفتارم کرد. نه کسی حاضر بود خونه رو بخره ، نه قابل نشستن بود ، نه چیزیش مستقل بود ، آخرهای شب دود سیگاری که توی حیاط خونه اش می کشید ، اعصابم رو خرد می کرد و خونه ی من بوی گند سیگار می گرفت ، کنتور خونه رو دزدیده بود و خرج یه جای دیگه می کرد ، قبضهای وصولی رو کم و زیاد از این و آن میگرفت که هزینه های خودش رو جبران کنه و خلاصه کلی کارهای دیگه و تصرف مشاعات زیرزمین و بام خونه و .... خلاصه ، مرگش دستکم این بود که از شرش مستقیمش راحت شدم ، ولی میدونم این سگ توله های وامونده اش ، بدتر از خودش هستن . حالا منظورم از این همه داستان آسمون و ریسمون کردن ، این بود که بگم ، وقتی این پیر پلشت -که همه مالی رو به راحتی خورده بود و حتی به حلال و حرام اون فکر هم نمی کرد ، - مرد ، روی اعلامیه اش نوشتند ،پیرغلام اباعبدالله الحسین . خدایی این آدم کجاش به پیرغلام اباعبدالله شبیه بود ، جز مردم آزاری و همسایه آزاری هیچ سودی برای من نداشت ، دیگرانی هم که در این ساختمون فامیل و وابسته اش نبودن چیزی بیشتر از این ندیدن . خدایی این آدمی که اینقدر راحت حق و ناحق می کرد ، کجاش به پیرغلام اباعبدالله شبیه بود . خدایی از مرگ نه تنها ناراحت نشدم ، خوشحال هم شدم . حالا بماند که تشییع جنازه اش هم یکی از آزارهای اون بود که ساعت 2 نیمه شب مردم رو زا به راه کردن و توی خیابون سر و صدا راه انداختن . آخه کدوم مسلمانی این رفتار زشت رو با همسایه داشته است . خدایی به جای این که به اون بگن پیرغلام اباعبدالله ، باید بگن غلام حلقه بگوش شمر بن ذی الجوشن . من ازش راضی نیستم ، خدا هم راضی نباشه . هرچند که فرمایش امیرالمؤمنین این بود که بخشش هنر مردان خداست . 

  • بهرام محتشم
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
هر چند لحظه ها که مرا می برد ز یاد
  • بهرام محتشم

گاهی وقتها اینقدر دور و برم مشکلات می ریزه که خودم رو فراموش می کنم و گاهی هم که یاد خودم می افتم ، دوست دارم یه حالی به خودم بدم . برای همین گاهی می رم قدم می زنم ، درگذشته که یه ذره جوونتر بودم،  یه حالی به پارک و گشت و گذار می دادم ولی الان که 6-5 سالی است که ازدواج کرده ام و یه بچه ی تخس دارم ، یه ذره کم حوصله شدم و دیگه دل و دماغ گردش ندارم . اون وقتها خیلی با مجتبی رفیقم می رفتیم گردش و همه اش توی نقشه دنبال جای بکر و نرفته بودیم و خیلی از جاهای تهران رو سیر کردیم و یه جاهایی رفتیم که هیچ آدم عاقلی حاضر نبود بره ، وسط بر بیابون و کوه های بی بی شهربانو و ... خلاصه ما کلی گشت و گذار کردیم و اصلا وقت نداشتیم به چیزی غیر از عشق و حال فکر کنیم ، اصلا هم اهل هرزگی و دریدگی و خانم بازی و ... این حرفها نبودیم ، خلاف سنگین ما نوشابه خوری بود . آخرش هم با این ازدواج رشته های محبتها بریده شد و الان سالی یکی دوبار با هم هستیم ...

  • بهرام محتشم


در سالهایی نه چندان دور از 1375 تا سال 1390 خ ، دست به قلم شدم برای نوشتن و نوشتن و نوشتن . حاصل این 15 سال نوشتن ، کتابهایی است خطی که البته هنوز سعی نکردم که اونها رو منتشر کنم ، کارهایی بزرگ ، اگرچه تکراری ، ولی سعی کرده ام ، کم و کاستیهای دیگران رو جبران کنم . برای همین بزرگترین تذکره ی سرایندگان پارسی گوی رو آغاز کردم که مطمئنم بزرگتر از اون نوشته نشده است ، نه به خاطر گستردگی صفحات که به خاطر تعدد ، سرایندگان و بخش بندی سرایندگان و نیز مقدار سروده هایی که در این دفاتر گرد آورده ام و البته هنوز ناقص است و عمری باقی باشد ادامه خواهم داد. الان درگیر دانلود کتاب از اینترنت و نیز تهیه ی منابع متعدد از همه گونه کتاب و مقاله برای ادامه ی کارم هستم و شاید عمری باقی نباشه که به پایان برسه و ایشالله اگه عمری باقی باشه ، شاید پسرم ادامه ی کارم رو بده و اون رو به چاپ برسونه . با این که این کتابی که می گم به 25000 صفحه می رسه ، باز هم حس می کنم که نزدیک به 30 - 35 درصد بیشتر کار جلو نرفته است ، منابعی که باز به کار برده ام ، شامل صدها تذکره و کتاب سرگذشت و خودنوشت نامه و مقاله و کتاب و فرهنگ و ... است که در اون کوچکترین سروده یی از کسی که حتی یک بیت سروده ی مقبول دارد می باشد ، ولی من کوشیده ام که از سرایندگانی بنویسم که مرده اند و پرونده ی زندگیشان بسته شده است و زیاد بر روی زندگان تأکیدی نداشتم ولی از اون هم کوتاهی نکردم ، و تا جایی که ممکن شده ، نوشته ام .

  • بهرام محتشم

 من که در تنگ برای تو تماشا دارم

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی ست، ولی ممکن نیست

به زبان آورم آن را که تمنا دارم

چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی

سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم

خانه ای را که فروریخته برپا دارم

 

 

 

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی

ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی

رد پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...

چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی

ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی

هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت

آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی

باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان

عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت

غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی

کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم

سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی

 

 

 

ای که برداشتی از شانه ی موری باری

بهتر آن بود که دست از سر من برداری

ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی

من پریشان ترم از آنم که تو می پنداری

هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست

من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری

موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر

به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار

تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!

 

 

 

سکّه ی این مهر از خورشید هم زرین تر است

خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر است

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت

می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است

ما چنان آیینه ها بودیم، رو در رو ولی

امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است

گر جوابم را نمی گویی، جوابم کن به قهر

گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است

سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکن

بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

 

 

 

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد

اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد

من و تو پنجره های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد

ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببین

کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد

خبرترین خبر روزگار بی خبری ست

خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد

مرا به لفظ کهن عیب می کنند و رواست

که سینه سوخته از «می» حذر نخواهد کرد

 

 

 

بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم

بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم

از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست

ناراضی ام، اما گله ای از تو ندارم

در سینه ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفس های خودم را بشمارم

از غربتم این قدر بگویم که پس از تو

حتی ننشسته ست غباری به مزارم

ای کشتی جان حوصله کن می رسد آن روز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

یک بار به پیراهن تو بوسه بکارم

ای بغض فروخورده، مرا مرد نگهدار

تا دست خداحافظی اش را بفشارم

 

 

 

نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش

به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می آورد بویش

کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می گرید

کسی که دست گرفته به روی پهلویش

هزار مرتبه پرسیدم از خودم او کیست

که این غریب نهاده است سر به زانویش؟

کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است

کجای حادثه افتاده است بازویش

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

کسی ست وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری

که روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش

 

 

 

 

پلک فرو بستی و دوباره شمردی

فرصت پنهان شدن نبود تو بردی

من که به پیروزی تو غبطه نخوردم

چون که شکستم، چرا دریغ نخوردی؟

دست تو را با سکوت و بغض گرفتم

دست مرا با غرور و خنده فشردی

این همه ی قصه ی تو بود که یک عمر

از همه دل بردی و دلی نسپردی

خاطره ها رفته اند! خاطره ی من

پس تو چرا مثل خاطرات نمردی

 

 

 

تقدیر نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟!

آینده ی ما دورتر از آینه بینی ست

ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم

ای باد! سرانجام تو هم گوشه نشینی ست

از خاک مرا برد و به افلاک رسانید

این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست

یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد

با این همه، تردید در این باره یقینی ست

شادم که به هر حال به یاد توأم، اما

خون میخورم از دست تو و باز غمی نیست

 

 

 

چنان رسم زمان از یادها برده ست نامم را

که دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم را

به خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یاران

وصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم را

قنوتم را کف دست شراب انگاشتند اما

من آن رندم که پنهان می کنم در خرقه جامم را

سر سجاده ام بودم که گیسوی تو در هم ریخت

نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را

فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگی

ازین پس می نوازد عطر تنهایی مشامم را

 

فاضل نظری، آن ها

 

  • بهرام محتشم


روزگاری بود که مردم به خاطر گرانتر شدن فقط یک قرون یا اندکی بیشتر یا کمتر در زمان عباس هویدا به خیابان ریختند و اتوبوسها رو آتش زدند و ادارات اعتصاب کردند و آن قدر اعتراض کردند که دولت ناچار شد تمام تغییرات رو به حالت اولیه باز گرداند . ولی امروز می شود که در یک سال نه یک بار که پیاپی و چند بار همه چیز گران می شود و مردم کک شان هم نمی گزد که چیزی گران شده است . نمی دونم مردم بخارشون رو از دست دادن ، یا بی تفاوت شدند و یا این که می ترسند . در همه ی دوران سیاسی خط قرمز حکومتها مخالفتهای سیاسی بوده است نه اعتراضات اقتصادی . پس در این زمان هم می بایست امکان اعتراض و اعتصابات بر علیه گرانی مهیا باشد ، ولی چرا نیست ، چرا در کشوری که روی دریای نفت شناور است ، با این ماشینهای قراضه یی که کارخانجات معظم ایران ناسیونال و سایپا به دست مردم می ده ، به جای مثلا صدی 4-5 لیتر ، صدی 10-12 می سوزونه . باز هم گرفتار گرانی بنزین هستیم ، چرا؟ چون دولت معظم جمهوری اسلامی با شاخ و شانه کشیدنهای مکرر ، در زمانی که هیچی در چنته اش نمانده ، اوضاع رو به مردم خود سخت تر کرده است . در همه ی کشورهای نفت خیز ، بنزین با قیمتی معقول نسبت به درآمدی که دارن به دست مصرف کننده می رسه . تنها در ایران هستش که ماشین و بنزین با هم گران می شه و پایین نمی یاد در حالی که در اکثر کشورهای صنعتی یا گرانی مال خودرو است یا بنزین . ده پونزده سال هست که مردم شاهد این صحنه هستند که می خوایم بنزین با قیمت فوب خلیج فارس به دست مردم برسه . خود بابا این مملکتی که درآمدت به ریاله و هزینه ات به دلار ، نمیشه فاصله ی دخل و خرج رو پر کرد ، اونهم در زمانی که شب می خوابی و صبح پا میشی می بینی دلار آمریکا که 1600 تومان بوده ، به 3300 تومان رسیده و در یک هفته قیمت مثلا یک بطری شیر از 650 تومان به 2200 تومان رسید . خوب با این درآمدهای توپی که کارگران و کارمندانمان می گیرند ، دیگه غم و غصه می خوای باید بری گیلان .

هر روز که می گذره ، گرانی بیشتر به جون مردم فشار می یاره . خط فقر با سرعت نور در حال بالا رفته و درآمد با سرعت لاک پشت . پس از فردای روز جنگ ، گرانی ها بارش رو گذاشت روی مردمی که آه در بساط نداشتند و سردمداران و دولتمردان ، که همیشه همه چیزشان مهیا بوده ، درد و غصه ی مردم رو نخواهد خورد . در حالی که کوچکترین وظیفه ی دولت صیانت از آرامش و امنیت مردم است ، ولی دریغا که دولتها و دولتمردانمان دروغگویانی بیش نیستند و توانایی جلوگیری از گرانی و فشار رو ندارند و تنها حقوق می گیرند که گرفته باشند .

  • بهرام محتشم

ای مرکز نجابت و ثقل زمین بیا 
اسطوره ی تجلی عشق و یقین بیا 

ما ، در شگفت از توو از این صبوری ات 

دلها شکسته است ، ز هجران و دوری ات 

می بینمت که دست دعا داده یی به دوست 

آری دعا به درگه جانان او نکوست 

در تار و پود هستی ما جلوه کرده یی 

دل از وجود عالم معنی ، تو برده یی 

آقا بیا که جاری جانها تویی و بس 

آقا بیا که عمر من آمد نفس نفس 

یک عمر عشق و حسرت دیدار روی تو 

سرگشتگی ، شکستگی و هجر کوی تو 

شد یکهزار و یکصد و هشتاد و اند سال 

بوی نسیم می وزد از جانب شمال 

این بوی یاس مانده به اینجا ز موی تو 

یا این که هست ، معبر تو یا که کوی تو !!!

ای جان پناه مهر و محبت ، امید ما 

ای روشنای دیده ی صبح سپید ما 

می آیی و نوید توام می رسد به گوش 

گویی بلند می شود اینجا ، چنان خروش 

یک عمر رفت و مادر من آرزو به دل 

ماند و گذشت از سر خود پای دل به گل 

چندین و چند جمعه گذشت و نیامدی 

..... 

ای بهترین بهانه ی هستی ظهور کن 

شبهای تار مرا غرق نور کن 

فریاد پا برهنه مردم این روزگار سخت 

افتاده در گلو و شده ، کار و بار سخت 

افتاده است هیبت عدل و ستم به پاست 

بی تو نه روز مانده و آرام شب کجاست؟!

ای مهربان بیا که سپاهت نشسته است 

چشم انتظار آمدنت ، گرچه خسته است 

این آسمان گرفته دلش ، بی قرار توست 

این بغض ، در دلم نشسته و چشم انتظار توست 

آقا بیا که خاطره هامان سیاه شد 

آقا گذشت عمر من و دل تباه شد 

29 تا 31 اردیبهشت 1394 


  • بهرام محتشم

چند سالی هست که وقتی دولت اعلام می کند که فلان چیز گران نخواهد شد ، مردم منتظرند که خیلی زود آن فلان چیز هم گران و هم کمیاب شود . هر وقت اعلام می کنند که قرار نیست چیزی گران شود ، چهار ستون قوی ترین مردان ایران هم به لرزه می افتد و در می یابد که به زودی توفانی در راه خواهد بود که تومار ارزانی آن جنس را در هم خواهد پیچید . شاهد این حرف من مراجعه ی عزیزان به اخبار چند روز تا نهایتا چند هفته پیش از آن است که دولت با اطمینان خاطر به مردم اعلام می کند که مثلا بنزین گران نخواهد شد ، نان گران نخواهد شد ، جان ارزان نخواهد شد . و ... و در زمانی نه چندان دور شاهد آن بودیم که هم بنزین و هم نان گران شد و هم جان ارزان شد . البته در این مملکت که وقتی نمایندگان مجلس با اتفاق آرا ، یک بیانیه صادر می کنند و فلان حرف و خواست رهبر رو تأیید می کنند و یا فلان خواهش فلان کس را رد می کنند و مو لای درز آن نخواهد رفت ، نباید هم توقع داشته باشیم که بنشینند و تصمیم بگیرند که چیزی چند درصد ارزانتر شود ، همیشه چند درصد رسما و چند ده درصد هم غیر رسما گران خواهد شد ، فقط کافی ست که رهبر سخنانی در محکومیت اقدامات آمریکا و عربستان و ... بیان کند ، از عین 300 نماینده ی مجلس ، 298 نفر بیانیه یی صادر خواهند کرد که گفته های رهبر را ارج گذاشته و با آن همنوایی کرده اند ، آن دو نفر هم که بیانیه را امضا نکرده اند ، در واقع مرخصی بودند یا بیمار تشریف داشتند وگرنه امضای آن دو هم پای بیانیه بود. ولی یک بار نشد این 300 نفر که با رای ملت وارد مجلس شدند ، دلشون برای ملت بسوزه و یک بار تنها یک بار محض رضای خدا ، چند درصدی از قیمت بنزین و نان و گوشت و ارزاق مردم و ... بکاهند . فقط تصمیم می گیرند که سالی 20-30 درصدی به تورم اضافه کنند ، یکی هم نیست بگه که شما که غصه یی نداری ، مسکن مفتی ، حقوق مفتی ، مسافرتهای آنچنانی و پاداشهای آنچنانی تر و ... دیگه جایی برای فکر کردن به مشکلات مردمی که اونها رو به اون خراب شده فرستاده ، ندارند . 

  • بهرام محتشم

وقتی مردم می شینن به این دولت و حکومت بد و بیراه می کنن ، برخی اوقات از نظام دفاع کردم ، برای این که فکر می کردم ، این نظام برای مردم داره کار می کنه . ولی وقتی می بینم که عین آب خوردن به مردم دروغ می گن. عین آب خوردن دو تا مقام مسئول یک اداره ، دو تا خبر متضاد رو با هم رسانه یی می کنند ، دیگه زبانم بسته میشه . هنوز جوهر بخشنامه ی قبلی خشک نشده بود مبنی بر این که بنزین 400 تومنی ، تمام و بنزین 700 تومنی رسمی می شه . یک روز هم به مردم آرامش ندادن که باز این ماه سهمیه ی بنزین وسایل نقلیه رو نریختن ، بعدم با پررویی قیمت بنزین رو چند باره گرانتر کردن و این بار بنزین رو به نظر خودشون تک نرخی کردن . به خدا مردم این قدر استرس توی زندگی شون وارد می شه که چپ و راست توی هر جا می شینی و بلند می شی ، ناله ی مردم به گوش می رسه . همه از نظام و اقتصاد بیمار این مملکت می نالند ، همه افسوس سالهای پیش از این رو می خورند . مردم ما هم بدبخت و بیچاره اند که هر چهار سال یک بار یک مشت مفت خور شکم گنده ی گردن کلفت رو به نام نماینده راهی اون مجلس خراب شده می کنند به این امید که زندگی شون بهبودی پیدا کنه ، ولی دریغ که یک بار نشد این 300-400 نماینده ی نکبت ، یک مصوبه رو به انجام برسونن مبنی بر این که یکی از ضروریات زندگی مردم رو نسبت به سالهای پیش ارزون تر کنند ، همیشه روزنامه ها تیتر می کنند که مجلس تصویب کرد فلان چیز گرونتر بشه . یک بار هم نشده که چیزی رو ارزون تر بکنند , هر سال به طور اتوماتیک میان 15 -  20 درصد به شکل رسمی به قیمت همه چیز اضافه می شه ، ولی به طور غیر رسمی این تورم بین 20 تا 100 درصد رشد قیمت داره . بعد هم باز با پررویی توی چشم مردم زل می زنند که ما داریم با شیب ملایم همه چیز رو گرون می کنیم ، آخه توی کجای دنیا شیب 40- 60 درجه رو شیب ملایم می گن . یکی به داد این مردم برسه . هر کی هم توی این مملکت یک کاره یی می شه ، فقط جیب خودش رو پر می کنه . همه شون یک تاپاله پینه توی پیشونی دارن ، ولی وقتی اسناد کثافت کاری و رشوه خواری و پولشویی اونها فاش می شه ، می بینی روی هر چی دزد و شارلاتان رو سفید کردن . خدایی دیگه به جون رسیده اند این مردم . امروز یک بابایی که به نسبت آدم مذهبی بود ، به من می گفت که با این دروغهای ریز و درشتی که هر روز به نام اسلام و حکومت اسلامی به خورد مردم می دن ، دارم دیگه از این نظام متنفر می شم , حتی از اسلام هم دارم متنفر می شم ، بهش می گم ، بابا این حرف رو نزن ، اگه دو نفر به اسم اسلام کارشون رو پیش می برند که به حساب اسلام نباید گذاشت ، این چاقو رو برای کار خوب درست کردن ، دلیل نمیشه که چون قاتل ها باش آدم می کشن که بگیم ، چاقو چیز بدیه . بابا اسلام خودش خیلی هم خوبه ، ولی اونهایی که به اسم اسلام دارن همه چی رو نابود می کنند ، در واقع حرمت اسلام رو در دل مردم نابود می کنند ...

  • بهرام محتشم

راستش رو بخواین ، امروز یه صحنه ی دردناک دیدم . من با موتور داشتم از خیابانی نزدیک شوش می رفتم که به عادت همیشگی این ور و اون ور رو هم سیر می کردم ، تا چشم وا کردم دیدم در فاصله ی 50 متر جلوتر از من یک ماشین وایساد و به موتوری خورد . بعدش هم که به اون ماشین رسیدم دیدم یک مرد تقریبا مسن میان 40-50 سال هم ده متر دورتر پرت شده است . راستش رو بخواین من صحنه ی تصادفشون رو ندیدم ، ولی وقتی از کنار اون مرد رد شدم ، دیدم عین یک تکه گوشت افتاده وسط خیابان و اصلا تکان نمی خورد. 50 متری از این صحنه رد شدم ، دیدم راننده ماشین پیاده شد ، رفت سمت موتوریه و تکونش داد ، ولی تکون نخورد. من به دلم افتاد که شاید بنده خدا کشته شده باشه . یک آن تصور کردم که با یک بی احتیاطی دو خانواده گرفتار درد و مصیبت شده اند . اون بیچاره اگه مرده باشه که خانواده اش بیچاره شدن و اگه خدا بخواد ، زنده باشه هم گرفتار بیمارستان و ... می شه . اون بدبخت بی احتیاطی هم که گرفتار تصادف شده و مقصر شده هم کارش با کرام الکاتبین است . یادم افتاد که اگه من جای اون موتوری 50 متر جلوتر از این صحنه بودم ، شاید من به جای اون الان گرفتار این بدبختی ها بودم ، اگه مرده بودم که الان بچه ی سه ساله و دو ماهه ام یتیم شده بود ، اون همسر بیچاره هم بیوه می شد و نمی دونم برای این زندگی چه اتفاقی می افتاد . دلم از این های و هوی زندگی گرفت و دیدم که این زندگی با این همه دنگ و فنگش چقدر بی ارزشه و به یک آه و دم بنده و برای همین به آدم می گویند آدم که در واقع آهدم است . یعنی یک آه و یک دم که شاید بالا بیاد و شاید هم نیاد . چه قدر خوب بود که اونهایی که این قدر برای هم قپی میان و در ظاهر برای هم جون می دادن ، برای هر چیز بی ارزشی به جان هم نمی افتادن و سالها با هم قهر نمی کردن و زمانی به خودشون بیان که کار از کار گذشته باشه . دیگه نه چیزی رو بشه جبران کرد و نه بشه به عقب بازگردوند. ای کاش مردم ما زندگی رو اینقدر سخت نمی گرفتند . هرچی بیشتر پولدار می شن ، هارتر می شن و حتی خدا رو فراموش می کنند و فکر می کنند که خودشون زحمت کشیدن و خدا - نعوذ بالله - هیچ نقشی نداشته است .

  • بهرام محتشم